نقد و بررسی
تاریخ قرن بیستم نشان میدهد که….-هوشنگ کوبان
تاریخ قرن بیستم نشان میدهد که اصل خشونتپرهیزی حاوی تناقضات اخلاقیای است که مبتنی بر یک موضع نادرست است به این ترتیب که گمان برده میشود که این ما هستیم که باید بین راه خشونتآمیز و راه خشونتپرهیز یکی را برگزینیم. حال آنکه این بحرانهای تاریخی است که مردم هر خطه را وامیدارد تا بین دو شکل مختلف خشونت -خشونت حاکمان و خشونت حکومتشوندگان- یکی را انتخاب کنند جنبش عدم خشونت در نیمهی دوم قرن بیستم به عنوان مسیری نو که راه خود را از جنبشهای انقلابی جدا میکرد، و با بیان این نکته که تقریبا تمام جنبشهای انقلابی به بیراهه افتادند و اسیر استبدادهای بدتر از قبل شدند، در محافل دانشگاهی و روشنفکری لیبرال و جنبشهای سبز و یا چپ لیبرال مطرح شد، و کوشش کرد برای خود تاریخی در جنبشهای اجتماعی آمریکا، و حرکت گاندی پیدا کند.
تئوری عدم خشونت بر اساس اثبات از طریق نفی بنا شده است: با انتقاد از انقلاب اکتبر، انقلاب چین و از این طریق حتی با پل زدن بر خشونت ژاکوبنها در انقلاب کبیر فرانسه نخست سعی میکند اثبات کند که هیچکدام از این انقلابها یا حرکتهای اجتماعی بر خلاف نوید خود در جهت غلبه بر وحشیگری استثمار، به آرمانهای خود نرسیدند و در نهایت سیستمی مستبدانه(تر) بنیان نهادند.
هرچند انقلاب اکتبر، چین و حرکت ژاکوبنها را نمیشود تحت یک عنوان واحد بررسی کرد و هر کدام نیازمند تحلیلی جداگانه است، اما ما در این یادداشت تنها به بررسی نظریهی عدم خشونت میپردازیم، تا نشان دهیم همین نظریه در ایدئالیسم خود تا چه میزان حاوی حقیقت یا تناقضهای حلناشدنی است، چرا که اکنون پس از بیش از یک قرن از مطرح شدن این نظریه با تاریخچهای از آن مواجه هستیم که ما را قادر میسازد در ضمنِ پرداختن به تئوری، به صورتی عینی به سرانجام این نوع حرکتهای اجتماعیِ خشونتپرهیز بنگریم.
دومنیکو لوسوردو، فیلسوف و مورخ مارکسیست و مخالفخوان ایتالیایی(۱۹۴۱-۲۰۱۸) در کتاب «عدم خشونت: تاریخی فراتر از اسطوره»[۱] نخستین جنبهی ایجابی در ایجاد یک نظم اجتماعی-سیاسی را که مشخصهی اصلیاش خشونتپرهیزی است، در آموزههای مسیحی رهگیری میکند که هواداران لغو بردهداری در قرن نوزدهم در ایالات متحده ترویج میدادند. لوسوردو مینویسد که در سال ۱۸۱۲، دیوید ال. دوج، یک مسیحی پرشور، کتاب «جنگ به مثابهی امری ناسازگار با دین عیسی مسیح» را منتشر کرد که میتوان آن را اولین مانیفست جنبش خشونتپرهیز نوپا در نظر گرفت. نویسندهی مسیحی استدلال می کند که ما باید در هر شرایطی از خشونت، حتی مشارکت غیرمستقیم در آن پرهیز کنیم.
با این حال، لوسوردو به نوع معضلاتی که جنبشهای غیرخشونتآمیز مانند انجمن صلح آمریکا در دهه ۱۸۶۰ با آن روبهرو بودند، اشاره میکند و میپرسد: زمانی که جنوب از شمال جدا شد، آیا این انجمن به سرکوب شورش کمک میکرد یا خشونت ذاتی بردهداری را میپذیرفت؟ به نظر میرسد که عدم خشونت به عنوان یک اصل، زمانی که قهرمانان اصلی آن مجبور به انتخابهای سیاسی در زمانهای بحرانی شوند، به راحتی زیرپا گذاشته میشود. جنگ داخلی آمریکا این بحران فلسفی را به همراه داشت زیرا مشخص شد که تنها زور میتواند بردهداری را در ایالتهای جنوبی درهم بشکند. نمونهای از این معضل، چارلز استرنز، یکی از سختگیرانهترین چهرههای جنبش عدم خشونت و لغو بردهداری بود. در سال ۱۸۵۵، او بر نافرمانی مدنی و پرهیز از اجرای «اوامر شیطان» تاکید کرد. با این همه، یک بحران غیرقابل بازگشت رخ داد: آیا حامیان عدم خشونت صرفا با نشان دادن نافرمانی مدنی قادر بودند جلوی گسترش بردگی و همچنین کشتار کسانی را که مخالف بردهداری بودند، بگیرند؟ پاسخ منفی بود، زیرا استرنز در پاسخ به این پرسش تصمیم گرفت در مبارزهی مسلحانه شرکت کند.
جدای از این، ما نیز امروز تنها با توجه به کلیات ویلیام فاکنر میدانیم که جنگ داخلی امریکا یا آنچه تحت عنوان جنگ شمال و جنوب میشناسیم، تنها یک هدف پیش روی خود داشت و آن گسترش دادن سرمایهداری صنعتی در جنوب بود، و جنبش ضدبردهداری تنها یکی از مولفههای آن بود. فاکنر در رمانهایش به وضوح نشان میدهد آنچه شمالیها در صدد ترویج و اجرای آن بودند به مراتب ظالمانهتر و غیر انسانیتر از سیستم بردهداری است.
در کتاب میخوانیم که گاندی جوان از سرکوب جنبش مردم زولو در آفریقای جنوبی به دست ارتش بریتانیا دفاع میکرد. و در جریان جنگ جهانی اول یار و یاورِ ارتش بریتانیا در هند بود، و مشخصا مسئول سربازگیری برای آنان بود. یکسوم ارتش بریتانیا به لطف گاندی از اهالی هندوستان بودند.
پس سؤال اینجاست که چگونه گاندی خشونت شدید جنگ را با دکترین آهیمسا (خشونتپرهیزی نسبت به هر موجود ذیشعور) که در این دوره شروع به تدوین آن کرد، آشتی داد؟ او استدلال میکرد که هندیان باید شجاعت جنگجویانهی خود را با مردانگی ثابت کنند، در غیر این صورت برای همیشه در نظر انگلیسیها “کاکا سیاه” [nigger] باقی میمانند. خشونت تنها زمانی در تفکر گاندی محکوم شد که تبدیل به عمدهترین شکلِ ارتباط بین هندیها و بریتانیاییها شد(ص ۳۳).
دو رویداد منجر به بحران قطعی در پلاتفرم فکری و سیاسی گاندی شد و باعث شد او از آرزوی مشارکت هندیها در ادارهی کشور روگردان و خواستار رهایی رادیکال شود. از یک سو، انقلاب اکتبر، و از سوی دیگر گسترش خیزشهای کمونیستی در مستعمرات. اما یک تجربه مستقیم و دردناک برای مردم هند بیش از هر چیز نقش تعیین کننده داشت. در پایان جنگ، یک میلیون داوطلب هندی برای جنگیدن در کنار بریتانیا لباس جنگ پوشیده بودند، که به خاطر دست داشتنشان در کشتار امریتسار به آنان پاداش داده شد. واقعهی امریتسار نه تنها به قتل نزدیک به هزار نفر هندی منجر شد، بلکه با تحقیر ملی و نژادی موحشی همراه بود و ساکنان شهر شورشی مجبور شدند چهار دست و پا بخزند تا از معرکه بگریزند و به خانه بازگردند (ص۷۱). گاندی پی برد فکر مشارکت هندیان در ادارهی کشور بیهوده بوده است.
پس از این کشتار وحشتناک، گاندی مروّج دکترین آهیمسا شد. گاندی برای تبدیل کردن هند به تجسم آهیمسا، مجبور به «بدعتگزاری یک سنت» شد. او برای آهیمسا، به رژیم گیاهخواری و محکومیت خشونت علیه هر موجود زنده متوسل شد. بسط مفهوم خشونت در گاندی از این هم فراتر می رود: راه آهن، صنعت، و شهرنشینی مترادف با خشونت تلقی میشود و تخریب جامعهی سنتیِ روستایی مترادف با انقیاد، بردگی و خشونت. حتی علم پزشکی نیز از چنین محکومیت آشکاری در امان نمیماند. سرانجام گاندی به این نتیجه میرسد که مدرنیته بسیار بدتر و خشن تر از جهان قبل از خود بود.
اصل عدم خشونت دین جدیدی بود که گاندی سعی میکرد ریشههای آن را در گذشتهی هند جستوجو کند، و به تدریج تبدیل به یک نوع دگم ملی و مذهبی شد.
در سال ۱۹۳۰، در طول راهپیمایی نمک، تظاهرکنندگان بدون خشونت به طور دستهجمعی به داخل حوضچههای نمکی که توسط پلیس هند تحت فرماندهی افسران بریتانیایی از آنها دفاع میشد، نفوذ کردند. آنان میدانستند که اقدامی غیرقانونی انجام میدهند و با واکنش نیروهای نظمیه مواجه میشوند. با این حال، ستیزهجویان حزب گاندی نه تنها به ضربات پلیس واکنش نشان نمیدادند، بلکه چارهای جز تسلیم نداشتند. حتی وقتی پلیس با چوبهای نوکفولادی خونینشان میکرد، از ژست خودجوشِ استفاده از بازوهای خود برای محافظت از چهرههایشان اجتناب میورزیدند. این شیوهی مقاومت، تکنیک پیچیدهای بود که همه چیز را مانند رویارویی شهیدان و قصابان جلوه میداد: نمایشی بیشک «هولناک» که هدفش برانگیختن خشم اخلاقی توده بود (ص۸۰). آنان پلیس را برای سرکوب خود تحریک میکردند و بعد آن را غیرقابل توجیه و ظالمانه جلوه میدادند.
نافرمانی مدنی به گاندی امکان داد تا استقلال کشورش را از قدرت استعماری مسلط بریتانیا مطالبه کند. از دید گاندی صنعتیگرایی و ماشینسازی مترادف با خشونت بود، و در مقابل، بازگشت به مزرعه و حیات روستایی که فاشیسم از آن حمایت میکرد، کاهش مشخصی از خشونت را به دنبال داشت. او در نامهای که به رومان رولان نوشت از موسولینی به خاطر علاقهاش به ترویج زندگی روستاییمآبانه تمجید کرد و نشان داد درک صحیحی از سیاست دوران معاصر خود ندارد. او تا آنجا پیش رفت که از مردم بریتانیا و اروپا در جریان جنگ دوم خواست که کشورهای خود را بدون خونریزی به ارتش هیتلر واگذار کنند تا از دماغ کسی یک قطره خون نریزد.
در پایان بحث مربوط به گاندی در نهایت باید این پرسش را مطرح کرد که آیا واقعا آن چیزی که استعمار بریتانیا را در هندوستان خاتمه داد، روش مبارزهی گاندی بود یا عوامل دیگر دخیل بودند؟ — لوسوردو نشان میدهد که اتفاقات مهیب جنگ جهانی دوم و در راس آنها شکست بزرگی که ارتش سرخ به هیتلر در استالینگراد وارد کرد، موجب شد که بریتانیا نیز دست از هندوستان بکشد. هیتلر به تقلید از بریتانیا در سر میپروراند که خاک روسیه را تبدیل به «هند شرقی آلمان» کند، و با برباد شدن این آرزو، بریتانیا نیز که ارتشش چنان تضعیف شده بود که حتی نتوانست ژاپنیها را که به استقلالطلبان هندی کمک میکردند، مجازات کند، مجبور به رها کردن هند شد. و کمی بعدتر هم که راهپیمایی مائو شروع میشود، مشغولیات بریتانیا جایی برای معطل ماندن در هند برایش باقی نمیگذارد. از منظر لوسوردو جنگ استالینگراد و انقلاب چین مهمترین عواملی بودند که به بیرون رفتن بریتانیا از هند انجامید.
اما لوسوردو بحث خشونتپرهیزی گاندی را به بعد از استقلال هند نیز سرایت میدهد. و میپرسد این چه اصلی بود که در برابر استقلالطلبی مسلمانان منطقهای که امروز به نام پاکستان و بنگلادش خوانده میشوند، از خود رواداری نشان نداد؟ حتی قبل از قتل گاندی ارتش هند از طریق هوایی به کشمیر نیروی نظامی گسیل کرد تا قیام مردم آنجا را سرکوب کند.
تاریخ قرن بیستم نشان میدهد که اصل خشونتپرهیزی حاوی تناقضات اخلاقیای است که مبتنی بر یک موضع نادرست است به این ترتیب که گمان برده میشود که این ما هستیم که باید بین راه خشونتآمیز و راه خشونتپرهیز یکی را برگزینیم. حال آنکه این بحرانهای تاریخی است که مردم هر خطه را وامیدارد تا بین دو شکل مختلف خشونت -خشونت حاکمان و خشونت حکومتشوندگان- یکی را انتخاب کنند، و حتی پس از افتادن در یکی از این راهها با پیدایش بحرانهای غیرمنتظره به راه دیگر بیافتند. و با این همه، تاریخ جنبشهای خشونتپرهیز نشانگر این است که مرزهای بین خشونت و عدم خشونت چندان قاطعانه از یکدیگر جدا نیستند. تاریخ نمونهای از جنبشهای خشونتپرهیز در خود ندارد که در ضمن صلحآمیز بودن به پیروزی دموکراسی و نفی استثمار دست یافته باشند.
………..
پانویسها
۱-Domenico Losurdo, Non-Violence: A History Beyond the Myth, tr. by Gregory Elliott, Lexington Books, 2015
هوشنگ کوبان
سه شنبه۶آذر ۱۴۰۳
چرا سوسیالیسم؟ آلبرت اینشتین
چرا سوسیالیسم؟ نوشته ی آلبرت اینشتین، ترجمه ی: ر- مهرآرا و م – فرشیدی
پیشگفتار مترجمین
چیزی در حدود ۷۵ سال از انتشار این مقاله انیشتین میگذرد. آنچه مسلم است این است که از آن روز تا به امروز جهان دستخوش تغییرات و تحولات شگرفی شده است. در عرصه فناوری چنان تحولات بی سابقه و عظیمی به وقوع پیوسته است که به جرات می توان گفت پرده ای ضخیم در برابر آینده بشر برافراشته شده است که در پشت آن سرنوشت نوع بشر به روشنی پیدا نیست. بیشتر بخوانید… »
از نازیسم هایدگری گرفته تا صهیونیسم هابرماسی، همواره رنج «دیگری» اهمیت ناچیزی داشته
حمید دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا
تصور کنید ایران، سوریه، لبنان یا ترکیه با حمایت کامل تسلیحاتی و دیپلماتیک از طرف چین و روسیه، قصد و امکانات لازم برای بمباران تلآویو را بمدت سه ماه بهصورت شبانهروزی و کشتار دهها هزار اسراییلی، معلولیت افراد بیشمار، بیخانمان شدن میلیونها انسان، و تبدیل شهر به تلی از آوار غیر قابلسکونت، مانند غزهی امروز را داشتند. تنها برای چند ثانیه تصور کنید که ایران و متحدانش به عمد بخشهای پرجمعیت تر تلآویو، بیمارستانها، کنیسهها، مدارس، دانشگاهها، کتابخانهها، یا در واقع هر مکان پر تراکم شهری را هدف قرار میدادند تا از حداکثر تلفات غیرنظامی اطمینان حاصل کنند و به دنیا اعلام میکردند که صرفا بدنبال نتانیاهو و کابینهی جنگی او هستند…. سپس از خود بپرسید که ایالاتمتحده، بریتانیا، کانادا، استرالیا، اتحادیه اروپا و بالاخص آلمان، در عرض بیست و چهار ساعت پس از وقوع این سناریوی خیالی، چه میکردند. بیشتر بخوانید… »
تفاوت های شیوۀ های تولید فئودالی و آسیایی -یوسف زرکار
نکاتی پیرامون شیوۀ تولید :
# – «… اساس اقتصاد یک جامعه در رابطه مستقیم مالکین لوازم تولید و تولید کنندگان نهفته است. این رابطه طبیعتاً به شیوۀ بخصوصی از تولید در اجتماع می انجامد.» (مارکس – کاپیتال)
# – « در هر مرحله ای، ازمجموعۀ روابط تولیدی مخصوص آن مرحله و رشد نیروهای تولیدی، به شیوۀ تولیدی آن مرحله برمی خوریم ».( بهروز امین- در بارۀ فئودالیسم ایران قبل از مشروطه- به نقل از تاریخ ایران – پطروشفسکی). بیشتر بخوانید… »
دموکراسیِ در خطر – شیدان وثیق
امروزه اکثریت بزرگی از کشورهای جهان زیر سلطهی سیستمهای دیکتاتوری، توتالیتر یا نیادگرای دینی قرار دارند. دموکراسیهای موجود، در شکل نمایندگی، اقلیت کوچکی بیش نیستند. هیچ پدیداری اما در تاریخ ابدی نیست. این دموکراسیها و جمهوریهای دموکراتیک و لائیک/سکولار نیز به واقع میتوانند توسط اقتدارگرایی و دینسالاری از بین روند. خودکامگی و تاریکاندیشی میتوانند حتا به طور کامل بر جهانِ ما حاکم شوند. همچنان که در تاریخ گذشته چیرگیِ مطلق داشتند. خطر نابودی کامل دموکراسی اما در حالی بالقوه وجود دارد که اکثریت بزرگی از مردمانِ جهان امروزه خواهان آزادی و دموکراسیاند. در راه کسب آنها با چنگ و دندان تلاش و مبارزه میکنند. به زندان میافتند. از منافع و جان خود میگذرند. قربانیها میدهند. بیشتر بخوانید… »
در باره آنتونی نگری – بهروز فراهانی
پس از شنیدن خبر مرگ آنتونی نگری ، متفکر پسامارکسیست، رفقایی نظر من رو در مورد اون پرسیده بودند که من ، داغ داغ ! این جواب رو نوشتم که با کمی ویراستاری در ادامه میگذارم:
من معتقدم که زنده یاد نگری حتی یک سانتیمتر جنبش کمونیستی رو به جلو نبرد.
نگری معتقد بود مارکس در تئوری ارزش اش دچار خطای جدی شده و بین گروندریسه و کاپیتال تضادی در مورد آینده جهان سرمایه داری وجود داره و کاپیتال نتیجه اشتباه مارکس هست. بیشتر بخوانید… »
نقش و اهمیّت شیوۀ تولید آسیایی- بخش سوّم و پایانی
در توضیح و بررسی ساختار سیاسی- اجتماعی در شیوۀ تولید آسیایی، به موارد مهم زیرین یعنی دولت، طبقه و دین پرداخته می شود:
#- دولت، دین و طبقه:
میدانیم که : بطور کلی « هر طریقه از تولید بنیاد های قضایی مخصوص به خود و یک نوع خاص از حکومت و غیره را سبب می شود».(خنجی -همان) و « شرایط تولید هر دوره موقف عناصر را تعیین میکند و جمیع شئون اقتصادی و اجتماعی را مشخص می سازد. مثلاً در عصری که سرمایه داری غالب است، جمیع عوامل تابعی از آنند و درعصر برتری تولیدات کشاورزی، همه شئون تابعی از مالکیت ارضی اند». (خنجی-همان) « شیوهی تولید آسیایی بههمان اندازه كه نظریهای در مورد شیوهی تولید است، نظریه دولت نیز هست. این بدان خاطر است كه دولت در این نظریه بهعنوان یك متغییر مستقل مورد تأكید قرار گرفته است».( سیف- به نقل از رزیتا محمدی- شیوۀتولید آسیایی) بیشتر بخوانید… »
نقش و اهمیّت شیوۀ تولید آسیائی – بخش دوّم
– سیر نظریه وجه تولید آسیایی در ایران:
به دنبال تصمیم سازی سیاسی و رأی گیری در کنفرانس لنین گراد(1931 ) که به بحث “شیوۀ تولید آسیائی” خاتمه داده شد، نظریه تک خطّی ” ماتریالیسم تاریخی” که آنراجهان شمول می دانستند ( یعنی بطور یکسان اثر گذارهم درغرب و هم در شرق )، در میان احزاب و جریانات ” چپ اردوگاهی” سیطره یافت. در پی ایجاد حزب توده و با پیروی از ادبیّات ” مارکسیسم روسی ” این مقوله نیز عملأ و نظراً تحت سلطه ی نظری تاریخ دانان شوروی- که می کوشیدند وجود و سلطۀ فئودالیسم در جوامع شرقی و منجمله ایران را نیز قالب کنند، نه تنها به کناری نهاده شد؛ بلکه بحث تئوریک آن نیز مطرح نبود. حتی از ترس انگ و برچسب های دورۀ استالینی، بعضی از کمونیست های ایرانی نظیر آواتیس سلطان زاده که در برخی از تحلیل هایش به تفاوت های جوامع شرقی در مقایسه با جوامع غربی اشاراتی دارد، نیز سکوت کردند. بیشتر بخوانید… »
جنبش ژینا، یک سال بعد: ژئوپلتیک، دولت، طبقه – پرویز صداقت
مقدمه
موضوع اصلی مقالهی حاضر شناخت چالشها و کمبودهای جنبش ژینا یک سال پس از جرقهی آغازین آن است. جنبش کنونی از منظر تاریخی گامی بزرگ در تاریخ طولانی مبارزات دموکراتیک در ایران مدرن و بهطور مشخص بخشی از فرایندی است که با چیرگی ذهنیت انقلابی بر بخشی بزرگی از کنشهای اعتراضی از نیمهی دوم دههی ۱۳۹۰ آغاز شد که دو نقطهی اوج قبلیاش نیز اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ و آبانماه ۱۳۹۸ بوده است. بیشتر بخوانید… »
مگس و جولان در عرصه سیمرغ – ناصر زرافشان
منتشر شده در تارنمای رسمی ناصر زرافشان
اخیراً در مجله مهرنامه، مطلبی زیر عنوان «استالینیست مهربان یا چه گوارای داستان نویس، به قلم شخصی به نام مهدی یزدانی خرم درباره زنده یاد صمد بهرنگی منتشر شده است. «مجله نویسان» مهرنامه از آن قماش قلم بدستانی هستند که گمان می کنند، «هر چه دورتر تف بیندازند، بزرگ تر شده اند»، تصور می کنند هر چه بیشتر گنده گوئی کنند، خود نیز
بزرگ تر می شوند: استالین، چه گوارا، چریک های فدایی خلق و سر آخر تخطئه بهرنگی با تحریفات ناشیانه و اطلاعات و اظهارنظرهای سطحی و آبکی. بیشتر بخوانید… »