پدیدە دفاع و تعرض در انقلاب – کامران امین آوە

 

یکی از مسائلی کە بطور مداوم از سوی بخشی از اپوزیسیون ایرانی در رابطه با سرنگونی جمهوری اسلامی ایران مطرح می‌شود تاکید بر شیوە مدنی و خشونت پرهیز یا به گفته‌ای دیگر گذار مسالمت آمیز از این حکومت و رد کاربست هرگونه اعمال قهرآمیز است.

بدون شک هر نیروی سیاسی مردمی دلش می خواهد که تغییرات اجتماعی بدون خشونت و خونریزی و هزینه های جانی انجام پذیرد، اما این آرزویی بیش نیست و خواست یک طرف درگیری است و تنها زمانی می تواند به ثمر بنشیند کە:

* نیروی مقابل نیز متعهد و پایبند به اصول حقوق بشری باشد؛

* بستر قانونی برای تغییرات مسالمت آمیز در سطح جامعه وجود داشته باشد؛

* نیروی حاکم در کشور برای حفظ موقعیت خود از ابزار خشونت برای سرکوب نیروهای ترقیخواە جامعه استفادە نکند؛

* یا اینکه توازن نیروهای مخالف در جامعه چنان به نفع نیروهای تحول خواە باشد که نیروی حاکم تن به سازش و عقب نشینی دهند!

متاسفانه چگونگی ساختار کنونی حکومت اسلامی ایران، درهم‌آمیزی منافع مادی(اقتصادی) و معنوی (دینی) نیروهای غیر مسلح (ولی فقیه و نمایندگان واپسگرای روحانیت شیعه) و نیروهای مسلح (سپاە پاسداران انقلاب اسلامی ایران، بسیج و… )، اعمال و تجربه ناشی از بیش از ۴ دهه سرکوب آزادیخواهان ایرانی توسط حکومت دینی تا دندان مسلح ایران که هر گونه بانگ آزادی و دمکراسی خواهی را با گلوله‌های سربین، زندان و اعدام پاسخ می‌دهد و نبود بستر مناسب برای مبارزە مدنی و دمکراتیک، راە را برای مطلق کردن تغییر مسالمت آمیز سیستم حاکم می‌بندد.

در شرایطی که:

* حاکمیت ولایت مطلقە فقیه، شورای نگهبان و شورای تشخیص مصلحت نظام، نمایندگی یک حکومت الهی مبنی بر شریعت شیعه اسلامی را عهدەدار هستند، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نافی سازوکارهای دمکراتیک برای هرگونه تغییر این سیستم است و هرگونه بانگ اعتراض بر پایه‌ ی اصول و ضوابط اسلامی خفه می‌شود؛

* سپاە پاسداران انقلاب اسلامی ایران چونان قدرت و ابزار واقعی بقای حکومت اسلامی ایران، نه تنها یک نیروی ملیشیایی عقیدتی موازی با ارتش و سازمان اطلاعات ایران برای سرکوب آزادیخواهان ایران، بلکه همزمان یک مافیای قدرتمند سیاسی – اقتصادی در درون و بیرون از مرزهای ایران است؛

* شرایط دمکراتیک برای حضور احزاب و  نیروهای دگراندیش در جامعه وجود ندارد و سرکوب و دستگیری شهروندان و معترضان مدنی به امری عادی تبدیل شدە است. نمایندگان انجمن‌ها و نهادهایی کە حتا طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اجازە فعالیت‌های محدود حقوق بشری و حفظ محیط زیستی دارند، همچنین وکلای دادگستری بخاطر انجام تعهد شغلی و قانونی دفاع از موکلان خود احضار و دستگیر شدە، روانه زندانهای مخوف حکومت اسلامی می‌شوند؛

مشکل بتوان بدین باور رسید که حاکمان سیستم واپسگرای مذهبی ایران تن به خواست تودەهای میلیونی برای تغییر نظام حاکم از طریق یک همه‌پرسی دمکراتیک بدهند.

با این حال، آیا در این مقطع مشخص میتوان مبارزە مسلحانه را بعنوان یگانه شیوە مبارزە برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در نظر گرفت؟ جواب در یک کلام، خیر است!

در شرایط امروز ایران و جهان، قیام مسلحانه را تنها می‌توان بعنوان بخشی از مبارزە و تلنگر نهایی برای فروریختن ساختار و قدرت یک نظام سیاسی حاکم در نظر گرفت که آمادە عقب نشینی در مقابل خیزش و اعتراضات مدنی و مسالمت‌آمیز تودەهای میلیونی نیست. اما در عین حال، این به معنای رد مقاومت و قهر تودەهای معترض برای دفاع از خود و تعرض به نیروهای سرکوبگر نیز نیست.

زمانی که فرزندان این آب و خاک در کوچه و خیابانهای ایران در هنگام مخالفت‌ها و اعتراض‌های مسالمت آمیز از سوی ‌نیروی سرکوبگر به رگبار بسته میشوند، اسرا و دستگیرشدەها مورد آزار جسمی و جنسی قرار گرفته و از پشت بام ساختمان‌ها به پایین پرتاب می‌شوند و… نمی‌توان انتظار داشت کە مردم مسیح‌وار تن به هرگونه جنایت و خواری از سوی این نیروها بدهند. در اینجاست که حرکات مسالمت‌آمیز و قهرآمیز بعنوان دو شیوە مبارزە می توانند مکمل یک دیگر باشند.

متاسفانه کم نیستند آنهایی که با عمدە کردن راهکارهای ‘خشونت پرهیز’ هر گونه مقاومت و تعرض را بسان گناهی کبیرە تکفیر می‌کنند و گاها به بهانه اینکه نیروهای مسلح ایران ‘فرزندان’ این کشور هستند، دفاع از خود مردم و حمله به نیروهای سرکوبگر برای حفظ جان، مورد انتقاد قرار می‌گیرد.

در این میان، به نظر می‌رسد این واقعیت سادە فراموش می شود، آنهایی کە سلاح به دست مردم بیگناە را به گلوله می‌بندند و طنابهای دار را بر گردن زندانیان می اندازند، در کف خیابانها سوار بر موتورسیکلت ها و ماشین‌های سرکوب، موجب رعب و وحشت و آزار مردم می شوند، در واقع جنایتکاران و فرزندان ناخلفی هستند که سلاح بدست در صف دشمن مردم قرار گرفته، تودەهای کار و زحمت و جوانان ترقیخواە کشور را که بزرگترین سلاح آنها شرکت مسالمت‌آمیز در راهپیمایی‌ها، اعتصاب و تحصن و دادن شعار برای تغییراتی دمکراتیک در جامعه بر اساس منشور جهانی حقوق بشر است به خاک و خون می‌کشند.

از سوی دیگر، مگر سربازان ارتش هیتلری در آلمان، موسولینی در ایتالیا، فرانکو در اسپانیا، پینوشه در شیلی فرزندان و شهروندان آن کشورها نبودند که دستشان به خون هزاران انسان انقلابی و بی‌گناە آلودە شد. آیا پاسدارانی که مردم کرد را در روستاهای قارنا، قلاتان و ایندرقاش در شهریور ماە ١٣۵٨ قتل‌عام کردند یا نیروهای ارتش و استخبارات عراق که در ماجرای انفال در سال ۶٧-١٣۶۶ نزدیک به ٢٠٠ هزار کرد را قتل‌عام و بیش از چهارهزار روستا را نابود کردند، فرزندان و شهروندان این کشورها نبودند؟؟!!

آیا سربازان و پاسداران، به صرف آنکه فرزندان این کشور هستند می‌توانند بخود حق و اجازە دهند به جای قرار گرفتن در صفوف مردم و دفاع از آنان، با قرار گرفتن در صف نیروهای واپسگرا سینه مردم بیگناە را با گلوله‌های سربین خود بشکافند و یا در مرزهای کردستان و بلوچستان و… تحت عنوان مرزداری نه تنها کولبرهای کرد و کاسبان بلوچ و مردم بیگناە، بلکه حیوانات اهلی و خانگی آنان را نیز به گلوله ببندند.

همیشه و در هر لحظه‌ای، فرصت مناسب و تاریخی برای همان سرباز و پاسدار وجود دارد که بسان مردمی که در کف خیابانها برای آزادی می‌رزمند مرز و صف خود را تعیین کردە، تصمیم بگیرد سلاح بدست مردم را به گلوله ببندد و یا به جبهه مردم معترض بپیوندد.

بدون شک نمی‌توان از هر سربازی انتظار داشت کە شهامت یوزف شولتس سرباز آلمانی را داشته باشد کە از تیرباران پارتیزان های اسیر یوگسلاوی در ٢٠ ژوئیه ١٩۴١ در جنوب بلگراد امتناع کرد و خود در صف پاتیزان ها ایستاد و مرگ داوطلبانه را انتخاب کرد تا دستش به خون اسیران آلودە نشود. اما نباید چشم بر این واقعیت نیز بست، آن کس که فرزندان انقلابی این کشور را به گلوله می‌بندد و در روند سرکوب آنها شرکت می‌کند، نمی تواند فرزند خلف آن کشور محسوب شود. آن کس هم که چشم بر این واقعیت آشکار می‌بندد، در واقع به نام پایبندی به شیوە مسالمت آمیز مبارزە، مشروعیت به این اعمال دادە، آب به آسیاب دشمن می ریزد و با چشم بستن و بی اعتنایی به حرکات سرکوبگرانه نیروهای سپاە، بسیج و… در پی ریختن آبی بر آتش خشم تودەهای مردم و بوجود آوردن احساس گناە در آنها است. چنین به نظر می رسد، که به باور چنین افرادی، اعمال خشونت آمیز نیروهای سرکوب به صرف سرباز یا سرباز پاسدار بودن مشروع است و دفاع و تعرض متقابل مردم سرکوب شدە ممنوع و غیرقابل قبول!؟

نتیجه‌گیری:

١. گزینش شیوە مبارزە بر علیه یک سیستم دیکتاتوری را نمی‌توان مطلق کرد. بر اساس شرایط مشخص عینی و ذهنی یکی از شیوەهای مبارزە ممکن است ارجعیت یابد و یا مکمل شیوەهای دیگر آن گردد. یک نیروی انقلابی باید بداند در چه زمانی به شیوە مسالمت آمیز مبارزە بها دهد و در چه زمانی به تعرض انقلابی دست زدە، با ارتقاء آن به اعمال قهرآمیز برای سرنگونی حکومت دیکتاتوری گام بردارد.

٢.‌ در نبود شرایط و بستر لازم برای مبارزە دمکراتیک در جامعه، اعمال قهرآمیز از سوی تودەهای مردمی که در کف خیابانها برای سرنگونی رژیم حاکم می رزمند ویژگی خاصی کسب می‌کند و می‌تواند در صورت لزوم و وجود شرایط مساعد به مرحله قیام مسلحانه نیز ارتقاء یابد.

٣.‌ دفاع، تعرض متقابل از سوی مردمی که از شیوەهای خشونت پرهیز استفادە می‌کنند و با سرکوبهای خشن و خونین مواجه می گردند یک حق مسلم، مشروع، روا و ضرور برای حفظ جان و مقابله با خشونت آنهایی است که به صرف وابستگی خود به نیروهای امنیتی کشور، اجازە چنین برخوردهای وحشیانه‌ای را به خود می‌دهند. نمی توان صرفا با این تفکر موافق بود که قهر و تعرض متقابل مردم می تواند به بغرنج شدن رویدادها و خشونت بیشتر نیروهای سرکوبگر و عوارض بیشتر این شیوە مبارزە بینجامد. چرا که نیروهای سرکوبگر ایران در طی بیش از ۴ دهه از بکارگیری هیچ شیوە غیر انسانی:

* از کشتار مردم بی‌گناە کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و سرکوب طرفداران خلق مسلمان در آذربایجان شرقی در اوایل انقلاب گرفته، تا سرکوب احزاب سیاسی و دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران عضو و هوادار آنان در اواخر دهه ۵٠ و تمام سال‌های دهه ۶٠ خورشیدی،

* ترور صدها شخصیت اپوزیسیون ایرانی در داخل و خارج از ایران، سرکوب و کشتار معترضان مدنی در کف خیابانها، در بند کردن، شکنجه و آزار جسمی و جنسی زندانیان، ایجاد رعب و وحشت و کشتار مردم در جریان جنبش سبز(بهمن ماە ١٣٨٩)، اعتراض مردمی به افزایش سە برابری بنزین (آبان ماە ١٣٩٨)، جنبش ژینا(مهسا) (شهریور ١۴٠١ تاکنون)،

* موشک باران اردوگاە پناهندگان کرد ایرانی و مقر رهبری احزاب سیاسی کرد در خاک کردستان عراق(شهریور ١٣٩٧، مهرماە ١۴٠١ و …)

* حتا سرنگون کردن عمدی هواپیمای بوئینگ ٧٣٧ مسافری اوکراینی در ١٨دی ماە سال ١٣٩٨ توسط موشک‌های ضد هوایی سپاە پاسداران در فضای تهران که منجر به قربانی شدن تمامی ١٧۶ مسافر آن شد،

ابا نکردە است.

جمهوری اسلامی ایران در طی تمام سال‌های پس از انقلاب بهمن ١٣۵٧ برای حفظ حاکمیت واپسگر و قرون وسطایی خود از بکار بردن تمام شیوەهای سرکوب جهت از بین بردن نیروهای مخالف کوتاهی نکردە است و در یک کلام ‘چه ماندە است که این فرزندان ناخلف حکومت اسلامی در حق مردم ایران نکردە باشند’ که دفاع و تعرض مردم به سرکوبگرانشان به وخیم‌تر شدن بیشتر شرایط موجود بینجامد؟

هر چند آرزو و خواست نیروهای مترقی و صلح طلب، حل مشکلات سیاسی از طریق اعمال غیر قهرآمیز است، اما در نهایت تناسب نیروهای ضدین – انقلابی و ضدانقلابی – در جامعه و برخورد نیروهای حاکم با تودەهای میلیونی معترض به نظام حاکم نقش تعیین کنندەای در انتخاب شیوە مبارزە نیروهای اپوزیسیون خواهد داشت.

به گواهی تاریخ، نظامهای دیکتاتوری در صورت عدم فروپاشی از درون، تا آخرین لحظه با توسل به تمام شیوەهای سرکوب از حاکمیت غیردمکراتیک خود دفاع می‌کنند. در عین حال، این یک واقعیت کتمان ناپذیر است که قیام‌ها، جنگ‌ها و بکارگیری اشکال قهرآمیز مبارزە هموارە نقش تعیین کنندە در تحولات اجتماعی ایفا کردەاند و اکثر تحولات اجتماعی و انقلابها برآمد قهر انقلابی تودەهای مردم بودەاند.

  •  اخبار روز

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲

یک نظر بگذارید