مثلا عمری تاریخ خواندید.از فیس بوک حسن مرتضوی
مثلا عمری تاریخ خواندید. مثلا چند کنابی دربارهی ماتریالیسم تاریخی ورق زدید. باز هم از نو به نظریههای توطئه چنگ میزنید؟ باز هم دوباره از نتایج عقبگرد میکنید و به نظریههای پربارتون میرسید؟ پس این همه خواندید که شرایط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی تعیینکننده است فقط به درد کلیگویی و رو کم کردن دیگران میخورد؟ این چه تمایلی است که سر هر بزنگاه از نو ظاهر میشود؟ چون نمیتوانیم وضعیت موجود را تحلیل کنیم آسانترین راه تمسک به نظریهی توطئه است؟ راست و چپ هم ندارد. انگار این بلا همه را در برگرفته. سال 57 با توسل به گردهمایی سران کشورهای غربی در گوادولوپ و چند فاکت بیاهمیت کلا روی کار آمدن رژیم را نتیجه خواست آمریکا برای کشیدن کمربند سبز دور ایران علیه شوروی دانستند. نه وضعیت اجتماعی ایران نه قدرت ایدئولوژیها نه مبارزات مردم نه بحران اجتماعی نه سنتها هیچکدام اهمیتی نداشت. فقط توطئهی امپریالیستها مهم بود و بس. رابطهی دیالکتیکی شرایط داخلی و خارجی هم به نفع توطئههای خارجی دود شد و رفت هوا. هر مقطعی از این انقلاب ما با همین دیدگاه روبرو هستیم: چون ناتوان از فهم وضعیت سیاسی و اقتصادی هستیم و از آنجا که تا دلمان هم بخواهد فاکتهای جورواجور هست، مدام غریبترین نظرات به عنوان توضیح ارائه میشود: رژیم می خواهد با آمریکا سازش کند پس میزند فرمانده سپاه قدس را خودش میکشد!!! چون یک عده دانشمند که اطلاعات مهمی داشتند داخل هواپیما بودند رژیم هواپیما را منفجر کرد تا اطلاعات دست آمریکا نیفتد. نکته مهم در این به اصطلاح نظرات این است که قدرت امپریالیسم آمریکا و نظام جمهوری اسلامی را مطلق و تمامعیار میبیند. همه چیز در بالا تعیین میشود. کل تاریخ با یکسری کارهای جیمزباندبازی انجام میشود. نه مبارزه طبقاتی برای این دیدگاهها اهمیت دارد نه منافع طبقاتی نه چیزی به نام هژمونی و بلوک نه تاریخ نه سنت نه ایدئولوژی. من تازه میفهمم چرا سلطنتطلبان همیشه در مورد وقوع اتقلاب اکتبر میگفتند آلمان برای پیروزی در جنگ اول لنین را سوار قطار کرد و فرستاد تا آنجا انقلاب شود. جلالخالق!
از فیس بوک حسن مرتضوی