سرنوشت خیزش ” زن زندگی آزادی” چه خواهد شد؟ -(سینا نیاکان)

 

برای دگرگونی و تحولات اجتماعی و در رأس آن انقلاب اجتماعی باید آگاهی لازم را از نکات زیر کسب کنیم تا بتوانیم به راهکار و راهبرد پیروزمند دست یابیم:

  • روند به قدرت رسیدن طبقه حاکم
  • چگونگی رابطه جامعه و حکومت آن با جهان پیرامون
  • روند و چگونگی پیدایش و رشد روابط و مناسبات تولیدی سیستم اقتصادی مسلط
  • میزان آمادگی اقشار و طبقات جامعه برای انقلاب اجتماعی
  • تعیین وظایف انقلابی با توجه به توانمندی عملی نیروهای انقلاب ونه صرفاً آرمانهای انقلابی

شرایط جامعه ما:

با توجه به تحولات تاریخی در کشور ما ایران، واقعیت این است که دست کم از دوران حکومت خاندان قاجار وسپس جنگ جهانی دوم، ایران بمثابه یک کشور تحت سلطه قدرتهای بزرگ جهانی بوده است واین امر کماکان تا به امروز هم ادامه دارد. عمق و شدت این وابستگی چنان بوده وهست که آنها نه تنها برای ما دولت تعیین و پادشاه انتخاب کرده‌اند، بلکه در کلیه امورجامعه همچون تشکیل ارتش (نیروهای مسلح منظم) وسایرارگانهای قهریه، اقتصاد(تولیدات، صادرات و واردات)، سیاست و فرهنگ حرف آخر را زده‌اند و دربسیاری موارد نیز نحوه اجرای آنرا تعیین کرده‌اند(عمدتأ توسط دولتهای دست نشانده خودشان، اصلاحات ارضی شاهانه یک نمونه بارز آن است). انقراض سلطنت قاجاریه و به پادشاهی گماردن رضا سوادکوهی معروف به رضا میرپنج یا رضا قٌلدر نیز ازهمین دست بود(به توصیه انگلیسی ها نام خانوادگی وی ازسوادکوهی به پهلوی تغییرداده شد). پس از پایان یافتن تاریخ مصرف رضا سوادکوهی(بدلیل تغییر استراتژی قدرتهای بزرگ) آنها در راستای حفظ وادامه تسلط خود بر جهان، او را که حالا دیگر رضا شاه پهلوی نامیده میشد از ایران به جزیره مٌوریس درآفریقای جنوبی تبعید کردند و پسرش محمد رضا را بجای او بر تخت پادشاهی ایران گماردند.

پس از مدتی در روند یک انتخابات همگانی محمد مصدق رهبر جبهه ملی آن زمان به عنوان نخست وزیر ایران انتخاب میشود و دولت جدیدی تشکیل میدهد. از آنجا که برنامه های دولت محمد مصدق منافع آنان را آنچنانکه میخواستند تأمین نمی کرد، با اجرای کودتای۲۸ مرداد ۱۳۳۲(1953میلادی) که با همکاری انگلستان و آمریکا وموافقت ضمنی”اتحاد شوروی”*  انچام شد محمد مصدق وتعداد زیادی از رهبران و اعضاء جبهه ملی را دستگیر و زندانی کرده و وزیرامور خارجه وی دکتر حسین فاطمی را اعدام کردند. آنان محمد رضا شاه را که پیش از انجام کودتا به ایتالیا فرستاده بودند به ایران باز گرداندند. اوهم یکراست بسراغ ملایان رفت و به آنها اطمینان حمایت از اسلام را داد (این نیز به توصیه انگلستان انجام شد) و بدین ترتیب پسر رضا سوادکوهی مجددا پادشاه ایران گردید. سالها پس از آن بر اثر رشد مبارزات مردم علیه حکومت ستم‌شاهی خاندان پهلوی وهمچنین پیدایش نیروهای مبارز مسلح در ایران و هراس از همسایگی ایران با “اتحاد شوروی”، قدرتهای بزرگ غربی یا بهتر بگوییم امپریالیستها برای تسلط بیشتر برجهان استراتژی تازه‌ای بنام “دکترین کمربند سبز اسلامی کارتر-برژینسکی”** را با تغییرشکل دولتهای دست نشانده خودشان درخاورمیانه به اجرا گذاشتند. از جمله این اقدامات برچیدن بساط سلطنت در ایران بود و اینبار پسر خلف رضا شاه (همان رضا میرپنج) یعنی محمد رضا پهلوی را با روح‌الله خمینی تعویض کرده و دولت تازه تشکیل شده، این آخری یعنی “جمهوری” اسلامی را بلا فاصله بعنوان دولت مشروع در ایران به رسمیت شناختند.

این آغازی بود در جهت اجرای “استراتژی کمربند سبزاسلامی آمریکا برای خاورمیانه بزرگ“.

بدین ترتیب آنچه از آن دوران تا کنون بر جامعه ما گذشت و میگذرد توسط دولتهای دست نشانده این قدرتهای بزرگ اجرا شده است.

 

دشمن سلاح را به انقلابیون تحمیل میکند:

 

امروز جامعه ما در تب رهایی از چنبره “جمهوری” اسلامی و حامیان آن میسوزد. اعتراضات عظیم مردمی در ایران به پیشتازی زنان و جوانان و همگامی مردان بصورت بروز آتشفان خشم فرو خورده سالهای خفت حاکمیت “جمهوری” اسلامی آغاز شده و تمامیت “جمهوری” اسلامی را هدف قرار داده است. یقیناً اینبار نیزهچون گذشته، قدرتهای امپریالیستی برای تسلط و به کجراه بردن این حرکت انقلابی فعالانه درتلاشند و در استفاده از هیچ ترفند وحیله‌ای جهت حفظ منافعشان تردید نخواهند کرد.

یکی از ترفندهای به کجراه بردن این جنبش استفاده از روشنفکران اجاره‌ای است که در گفتمانهای رسانه‌ای‌شان تبلیغ پرهیز از خشونت را کلید رمز پیروزی معرفی میکنند. آنها کلامی از برخورد مسلحانه عاملان سرکوب بمیان نمیآورند و پای میفشارند که این جنبش رنگارنگ است و خواستهای دمکراتیک دارد(بدون اینکه روشن کنند دمکراسی کدام طبقه)، وباید شدیدا ازاعمال خشونت پرهیز کرد. پرسیدنیست آیا قتل عمد که از جانب عوامل سرکوبگر “جمهوری” اسلامی انجام میگیرد خشونت است یا دفاع از خود مردم که خواسته هایشان را در خیابان فریاد میزنند؟ واقعاً کدام یک اعمال خشونت است؟

اینان برخورد معترضان در دفاع از خود که یکی از حقوق اولیه جامعه انسانیست را خشونت معرفی میکنند و قهرانقلابی برآمده از مبارزه طبقاتی را خشونت می نامند تا بدینطریق آنرا به سطح خشم یا انتقام فردی تنزل دهند و عاملان آنرا افرادی هیجانزده و انتقامجومعرفی کنند. باید پرسید که چند هزار نفر از اعتراض کنندگان باید کشته شوند تا این روشنفکران اجاره‌ای بپذیرند که درخیابانهای ایران “جمهوری”اسلامی معترضان را با گلوله های جنگی نیروهای مسلح خود بقتل میرساند؟ براستی چند هزار نفر؟ …

در میان این روشنفکران هستند چهره‌هایی که در گذشتهٔ نه چندان دور در رکاب “جمهوری” اسلامی سردبیری مجلات روشنفکری آنرا در اختیار داشتند و به پاس همین خوش خدمتی‌ها به اروپا فرستاده شدند و از جانب دولتهای حامی “جمهوری” اسلامی پاداشهای فراونی نیز دریافت کردند و امروز هم با بحثهای انحرافی خود در”کلاب هاوس” و سایر رسانه‌های امپریالیستی همراه با تبلیغ پرهیز از خشونت (در حقیقت این گویش متهم کردن معترضین به اعمال خشونت است) بیراهه‌ای را بجای راه رسیدن به پیروزی توصیه و تبلیغ میکنند و از این طریق آب به آسیاب حفظ شرایط موجود میریزند.

در پاسخ به نیاز وجود رهبری در جنبش اخیر میگویند که این جنبش داری رهبری بسیار هوشمند است و”مویرگهای” رهبری آن در همه جا آشکار است اعتصاب و اعتراض‌های گسترده در اکثر شهرها را گواه وجود رهبری آن برمیشمارند.

حقیقت این است که آنچه به آن رهبری میگویند هماهنگی حرکتهای خیابانیست که عمدتاً ریشه در درد مشترک شرکت کنندگان آن و انزجارهمگانی از نکبت موجودیت “جمهوری” اسلامی دارد. آنچه انجام میگیرد و دیده میشود، هماهنگی حرکتهای خیابانیست و‌نه یک رهبری با برنامه سیاسی اجتماعی-اقتصادی جهت کسب قدرت سیاسی. هماهنگی حرکتهای خیابانی امروزه از جانب جوانان محلات و شرکت کنندگان جان بر کف این اعتراضها انجام میشود و کسی هم نمیتواند منکر درایت و کارآیی آنها باشد، روشن است که رشد و ادامه این جنبش نیازبه یک رهبری فراتر از هماهنگی یا رهبری خیابانی دارد.

مقصود از رهبری برای پیروزی انقلاب اجتماعی و سرنگونی تمامیت “جمهوری” اسلامی است و نه آنگونه که(طرفداران گروه “عبور نامرعی” از جمهوری اسلامی و یا گروه “گٌراز” از جمهوری اسلامی بیان میکنند) بلکه آنگونه مرکز فکری یا رهبری انقلاب که بتواند ماشین سرکوب دشمن را با نیروی انقلابی مسلح مردم درهم بکوبد(بر کسی پوشیده نیست که تدارک نیروی مسلح توده ها بایستی از آغاز حرکت در دستورکار باشد) و با برقراری حکومت دمکراتیک منتخب مردم وبا نظارت آنها با برقراری عدالت اجتماعی و برابری تمام آحاد جامعه، نیازهای کارگران و زحمتکشان و تهیدستان را درسراسر کشور برآورده کند، انقلاب را حفظ کرده و بر اساس احترام متقابل با جهان پیرامون در رابطه ایی دوستانه برای برقراری صلح جهانی عمل کند.

 

پایان کار چه میشود؟

 

در آغاز حرکت اعتراضی اخیر موسوم به “زن زندگی آزادی” رسانه های غربی و آمریکایی به پخش خبر این اعتراض‌ها پرداختند، پیشگامی زنان و جوانان سرعنوان خبر رادیو و تلویزیونهای آنها را تشکیل میداد. این امر برای تعدادی از فعالین مخالف “جمهوری” اسلامی در خارج از کشور تعجب آور شده بود، گویی اینبار آفتاب از غرب طلوع کرده است؟! چه اتفاقی قراراست رخ بدهد؟… البته با توجه به مجادلات جاری میان “جمهوری” اسلامی و هیاهوی پروژه انرژی هسته ای آن و سناریوهای متعدد “برجام” بسیار روشن بود که این عمل به چه منظوریست (دراین نوشته مراد تفسیراین ترفند نیست) هر چه باشد دفاع از حق زندگی انسانی برای مردم ایران نبوده ونیست. اما در این روند آنچه معادله را کمی بنفع مردم ایران تغییر داد خواستهایی بود که از طرف اعتراض کنندگان بیان میشد. خواست حق یک زندگی ساده انسانی و حق آزادی پوشش که برای شهروندان اروپا وامریکا بسیار طبیعی مینمود. افزون بر اینها پیشگامی زنان و دختران و پسران و همگامی مردان در این اعتراض‌ها، شرکت هنرمندان جوان، تولید ترانه‌ سرودهای اعتراضی آنها سبب شد تا جامعه جوان اروپا و آمریکا و هنرمندان متعهد از این خیزش حمایت کنند تا حدی که کمتر کسی هست که از برخوردهای فاشیستی “جمهوری” اسلامی با معترضان خیابانی در ایران بی‌اطلاع باشد. بیگمان این اتفاقی نبود که رهبران سیاسی اروپا وآمریکا روی آن حساب جدی باز کرده باشند. ولی آنها پس از دیدن حمایت‌های مردمی از این خیزش با تردستی به تبلیغ تشدید تحریم‌ها (بخوان گفتمان بی پایان تحریمهای پنهانی) علیه “جمهوری” اسلامی پرداختند و بدین صورت همراهی خود را با اعتراضات جاری ابراز کردند.

صرفنظر از آنچه در پنهانِ این ماجرا باشد، امروز دیگر کمتر دولتی یا فردی می تواند با سربلندی با “جمهوری” اسلامی رابطه علنی داشته باشد.

در شرایط کنونی که ایران ما درآتش یک تحول بزرگ میسوزد و خواست سرنگونی تمامیت “جمهوری” اسلامی یکپارچه فریاد زده میشود، یقینا “جمهوری” اسلامی از هیچ عملی برای در هم کوبیدن این جنبش خودداری نمی‌کند و در صورت لزوم از تمام ارگانهای نظامی و مسلح خود استفاده خواهد کرد. باید آگاه بود که “جمهوری” اسلامی در تلاش برای حفظ خود تنها نیست بلکه قدرتهای جهانی حامی او درپی حفظ منافعشان او را یاری میدهند (البته بطورمشروط و با افزایش وابستگیها ومنافع بیشتر خودشان) درمقابلِ این جبهه، نیروی انقلابی توده‌هاست که تعیین کننده سرنوشت نبرد است، بشرط آنکه بتواند رویاروی ماشین سرکوب وارگانهای مسلح آن بایستد وآنها را درهم بکوبد.

اگر نخواهیم گمان زنی کرده باشیم و به واقعیت‌ها وشواهد تاریخی تکیه کنیم، جنبش ما وکشورهایی مانند ایران که در چنبره قدرتهای بزرگ گرفتارند، با تکیه به نیروی مردمی خود (آنهایی که از شرایط موجود کشورشان رنج میبرند) میتوانند از یوغ بندگی، تحت سلطگی، وابستگی و حکومتهای دست نشانده حاکم شده بر کشورشان خلاصی یابند اگر کمرهمت ببندند، توصیه و روایتهای آرمان فروختگان اجاره‌ای را از هر مسلک و مکتب و حرفه‌ای که باشند بدور بریزند و با نیروی متحد و مسلح خود نبردی سرنوشت ساز را آغاز کنند، بیگمان در چنین روندی است که آزادی را بدست خواهند آورد و از یوغ بندگی وبردگی رها شده و تمام قامت، انسانی زندگی خواهند کرد. درغیر اینصورت دیریا زود، در برهمین پاشنه خواهد چرخید.

هیچ دولتی بدون چشمداشت سکه ای در کاسه ملت دیگر نمی اندازد

 

یاد داشتها:

* درانتظار گذاشتن اعضای حزب توده برای فرمان جهت تظاهرات ضد کودتاچی‌ها و همچنین در انتظار گذاشتن سازمان نظامی کارآمد حزب برای فرمان خنثی کردن کودتا که نتیجه آن دستگیری و اعدام تعداد کثیری از اعضاء آن گردید، همه و همه نتیجه بی عملی عمدی رهبری حزب توده این کارگزاران سیاست شوروی درایران بود.

Blowback: Iran, the Ayatollahs, and the CIA – YouTube

 

**در تحلیلهای مربوط به خاورمیانه، جای گاهشماری هرچند کوتاه و یا حتی اشاره‌ای به بر قراری کمربند سبز اسلامی کارتر-برژینسکی خالیست:

  • پیش از سال ۱۹۷۶: گروهی از استراتژیستهای آمریکا پیشنهاد میکنند که برای حفظ منافع غرب باید به جریانهای بنیادگرای اسلامی در ابعاد وسیعتری بال و پر داد.

 

  • نوامبر ۱۹۷۶: جیمز کارتر برنده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اعلام میشود.
  • ژانویه ۱۹۷۷: کارتر در سمت رئیس جمهور و برژینسکی بعنوان مشاور امنیت ملی وی مستقر میشوند.
  • ژوئیه ۱۹۷۷: ضیاءالحق علیه دولت ذوالفقارعلی بوتو با کمک امریکا در پاکستان کودتا کرده و کمتر از دوسال بعد وی را اعدام میکند و بمثابه یکی ازاقمار امریکا در منطقه چندین پایگاه نظامی در اختیار امریکا قرار میدهد.
  • پائیز ۱۹۷۸: خمینی از نجف به فرانسه انتقال داده میشود.
  • زمستان ۱۹۷۹: شاه ایران را ترک کرده و خمینی برای جایگزینی وی و استقرار یک حکومت بنیادگرای اسلامی به ایران آورده میشود
  • تابستان ۱۹۷۹‌: مجاهدین افغان که با کمک آمریکا و عربستان سعودی در پاکستان سازماندهی و مسلح شده بودند حملات خود را به ارتش افغانستان و نیروهای شوروی در آن کشور آغاز میکنند.
  • طی چهار دهه‌ای که از آن زمان گذشته آمریکا با سرنگون کردن دولتهای غیر‌مذهبی منطقه مانند رژیمهای صدام‌ حسین و معمر قذافی و تقویت بنیادگرایان اسلامی مانند اخوان‌المسلمین و القاعده و داعش و در تابستان ۲۰۲۱ با بجا گذاشتن بیش از هشت میلیارد دلار سلاح و تجهیزات نظامی افغانستان را به طالبان تحویل داد و نشان داد که همچنان این استراتژی را پیگیری میکند.

 

(آذرماه 1401)

(دسامبر 2022)

سینا نیاکان

sina.niakan@yahoocom

 

یک نظر بگذارید