بدون کودتای‌‌‌ ۲۰۱۴، اوکراین در صلح بسر می برد – برگردان: علی اورنگ

 

گفتگو با اولگ نسترنکو، رئیس مرکز تجارت و صنایع اروپا، پاریس

این متن بخش اول از سه بخش مصاحبه ای است که نشریه پیشاهنگ آلپ (L’Éclaireur des Alpes) با اولگ نسترنکو، رئیس مرکز تجارت و صنایع اروپا، پاریس (CCIE) انجام داده است. بخش اول در باره نقش کودتای میدان ۲۰۱۴ در رویدادهای تراژیکی که اوکراین را به سوی جنگ سوق داد، می باشد.

ایکلرر: علاوه بر مسئولیت پوتین برای شروع جنگ اوکراین، چه دلایلی روس ها را به دخالت نظامی در اوکراین سوق داد، و علل اصلی چه هستند؟

اولگ نسترنکو: وقتی که ما درباره عللی که باعث دخالت روسیه در اوکراین شد، صحبت می کنیم، دلایل و محرک ها اغلب درهم ریخته شده اند، به ویژه در رسانه های غربی این سردرگمی را می توان دید. محرک ها با دلایل اشتباه گرفته می شوند. طوری که حتی در مورد دلایل صحبتی نمی کنیم، یا اینکه فقط یاوه سرایی می کنیم. البته جدا کردن محرک ها از دلایل مهم است.

دو محرک وجود دارند که با هم مربوطند. اولی کودتای کیف در سال ۲۰۱۴ است. بدون سرنگونی غیر قانونی دولت، امروز اوکراین در صلح به سر می برد. بدون این کودتا، که در آن مدارک ملموسی وجود دارد که آمریکا با کمک جانشین های “پروکسی های” اروپایی اش پشت آن بود، جنگی که در حال حاضر در پیش است وجود نداشت. تاکید این نکته ضروری است که پیش از رویداد سال ۲۰۱۴، کریمه، دونتسک، و لوهانسک قصد جدایی از اوکراین را نداشتند. در کریمه، من هرگز از کسی نشنیده بودم که (مردم عادی یا مقامات بلند پایه در صحبت های خصوصی) در مورد امکان یا ضرورت جدایی از اوکراین و الحاق به روسیه صحبتی کرده باشند. دلیلی برای آن وجود نداشت.

و حتی بعد از کودتا، در چارچوب توافقنامه های مینسک، ایده جدا شدن اوکراین از مناطق لوهانسک و دونتسک به هیچ شکلی پیش بینی نشده بود، یا حتی مطرح نشده بود. آنچه که موضوع توافقنامه بود ضمیمه خودمختاری از دولت مرکزی کیف بود که با خودمختاری در زمینه زبان اصلی شروع می شد: حق اهالی شرق اوکراین برای مکالمه و کاربرد زبان بومی، زبانی که آنها به آن تمایل دارند نه زبانی که قدرت مرکزی جدید با مشروعیت بحث برانگیز به آنها تحمیل کرده است.

محرک دوم برای جنگ در اوکراین کشتار اودسا در سال ۲۰۱۴ بود، که درباره آن در فرانسه صحبت زیادی نشده است. پروپاگاندای داخلی در فرانسه در پی پوشاندن این رویداد مهم است. چرا که بیش از حد شرم آور است.

وقتی که کودتا در کیف به وقوع پیوست و ملی گرایان افراطی، که مستقیما به وسیله آمریکا حمایت می شدند، به قدرت رسیدند، روس زبانها و بخش هایی از اوکراین که بطور سنتی طرفدار روسیه بودند (روس زبانهای مناطق دونباس، کریمه، اودسا، نیکولایف و خارکف) قیام کردند.

و وقتی که تندروها برای سرکوب تظاهرات ساکنان اودسا که کاملا صلح آمیز بود، به آنجا رسیدند، مسلح بودند و با نیت کشتن تظاهرکنندگان آمده بودند. در آنجا، رسما ۴۸ نفر کشته شدند. در واقعیت، تعداد کشته شدگان قطعا بیشتر بود. و این کشته شدگان قربانیان یک اتفاق مجرد نبودند. مردم اودسا بودند که به وسیله ملی گرایان افراطی و نئونازی های مناطق روس هراس غرب اوکراین قتل عام شدند. و این ساکنان به بیرحمانه ترین شکلی کشته شدند (به آنها تجاوز کردند، آنها را خفه کردند، زنده سوزاندند، و غیره) چرا که از تایید قدرت جدید در کیف که هیچکس به آن رای نداده بود امتناع کرده بودند. ساکنان مناطق طرفدار روسیه به خاطر این کشتار عمیقا شوکه (تروماتیزه) شدند. حتی این شوک شدید تر از رویدادهای کیف بود، چرا که اینبار در منطقه آنها اتفاق افتاده بود و می توانست دوباره اتفاق بیفتد. من در سال ۲۰۱۴در کریمه بودم و به خاطر دارم که اهالی کریمه می گفتند “به هیچوجه ما اجازه نخواهیم داد که این اوباش به اینجا بیایند”.

اگر چه همه عاملین کشتار اودسا کاملا شناخته شده هستند (شاهدان فراوانی وجود دارند، عکس ها و ویدیو هایی که چهره بدون ماسک آنهایی را که در کشتار شرکت کرده اند نشان می دهد) حتی یک نفر از آنها به وسیله دولت اوکراین بازجویی نشد. این شروعی بود برای برپایی “دموکراسی” اوکراین که بوسیله توده های زودباور و فریب خورده غرب اوکراین اینقدر تحسین شده است.

بنابراین، بعد از اعلام استقلال کریمه و مناطق دونباس از اوکراین – که به سادگی به آن دست یافتند، با توجه به اینکه حداقل سه چهارم مردم این مناطق به شدت مخالف قدرت جدیدی که در کیف ایجاد شد بودند – رویدادهای اودسا در واقع درستی حرکت جدایی از اوکراین را تایید کردند.

ایکلرر: دخالت های آمریکا و اتحادیه اروپا را در مسائلی که می توانستند مسائل مربوط به منطقه باشند چگونه توضیح می دهید؟

اولگ نسترنکوعلل اساسی این مناقشه  کاملا متفاوت هستند. اما دلایل واقعی را در نقش آمریکا باید جستجو کرد. شما حتی باید نقش اوکراین را فراموش کنید چون، در واقع، نقشی در آن ندارد. اوکراینی ها نیستند که تصمیمات را گرفته اند یا در حال گرفتن آنها هستند. آنها فقط مجریان و قربانیان یک بازی بزرگ هستند که خارج از دسترسی آنهاست.

قبل از اینکه درباره علل اصلی این مناقشه و نقش اساسی غرب جمعی (کشورهای غربی) صحبتی شود، باید کمی در مورد نقش پایگاه نیروی دریایی روسیه در کریمه (در سواستوپول) صحبت کنیم. نه نقش آن در رویدادهای فوریه ۲۰۲۲، بلکه در مورد رویدادهای مارس ۲۰۱۴.

صحبت های زیادی درباره نیت مسکو از حمایت از مردم روس و طرفداران آن شده است. این درست است. آن یک دلیل انسانی دارد. اما از دیدگاه ژئوپلیتیکی، دلیل محوری برای پس گرفتن کریمه پایگاه نیروی دریایی در سواستوپول بود. پایگاه نیروی دریایی سواستوپول یک عنصر استراتژیک در سیستم دفاعی فدراسیون روسیه است. هرکس که سواستوپول را کنترل کند دریای سیاه را کنترل خواهد کرد. به همین سادگی. بنابراین، برای کرملین، غیر قابل تصور بود که روس هایی که همیشه آنجا بودند (نه فقط از سال ۱۹۹۱ بلکه سالها قبل از آن) بوسیله کشتی های ناتو و آمریکا از آنجا بیرون رانده شوند، چرا که آن نقشه غرب بود.

ایکلرر: آیا این بندر اهمیت استراتژیک برای اوکراین دارد؟

اولگ نسترنکوپایگاه نیروی دریایی سواستوپول ارزش استراتژیک یا وجودی برای اوکراین ندارد. اوکراین هرگز یک قدرت دریایی نبوده است و نخواهد بود. امروز نیروی دریایی اوکراین، به سادگی، وجود ندارد. باید گفت که حضور روسیه در کریمه مجانی نبود. روسیه اجاره سالیانه برای حضور در بندر به اوکراین می پرداخت. بنابراین اجاره پایگاه به روس ها برای کیف کاملا سودمند بود. از طرف دیگر برای ناتو، کریمه بیش از یک منطقه استراتژیک بود. تسخیر بندر سواستوپول یک پیروزی استراتژیک بزرگ محسوب می شد. برای مسکو، بنابراین حیاتی بود که نیروهای دشمن هرگز اجازه دستیابی به سواستوپول را نداشته باشند.

بعد از ورود ترکیه به ناتو در سال ۱۹۵۲ و متعاقب آن جذب رومانی و بلغارستان در سال ۲۰۰۴، هدف ژئواستراتژیک اتحادیه آتلانتیک این بود، و هنوز این است، که اوکراین و جورجیا را هم جذب کرده و از آن طریق نیروی دریایی روسیه را محدود به بندر نووروسیسک ( تنها پایگاه دریایی روسیه در آب های عمیق) کند – و بنابراین دریای سیاه تبدیل به دریای داخلی ناتو شود.

علیرغم تکرار دروغ های مکرر در طی این سالها، این آن چیزی است که دقیقا برنامه ریزی شده است، یعنی در واقع روسیه هدف منحصر به فرد است. و این وضعیت حاکم حتی از دهه ۱۹۹۰ که روابط غرب و روسیه در بالاترین سطح خود از ۱۹۴۴ بود، می باشد. در آن مقاطع، مسکو هنوز خیلی ساده و بی آلایش در مورد نیات غرب آمریکا – محور بود.

ایکلرر: بنابراین اوکراین فقط یک مهره پیاده شطرنج و اروپا نوعی از صفحه شطرنج است؟

اولگ نسترنکومتاسفانه، دقیقا همینطور است. و آنهایی که در کیف مسئول هستند کاملا به موضوع واقفند. من اعتقاد ندارم که زلنسکی و همراهانش از نقش واقعی خود بی اطلاع باشند.

برگردیم به دلایل اصلی جنگ اوکراین (محرک های شروع جنگ قبلا مطرح شدند)، سه دلیل وجود دارد. دلیل اول تمایل آمریکا برای ادامه سلطه جهانی بوسیله نظام پولی اش، یعنی دلار، می باشد. جنگ اوکراین، ماورای هر چیز دیگری، یک جنگ بر علیه پول آمریکاست (بخش دوم این مصاحبه در این مورد می باشد).

دلیل دوم کاهش حداکثری (ماکسیموم) در روابط اقتصادی روسیه و اتحادیه اروپاست. روسیه رقیب اصلی آمریکا در بازاری جهانی نیست بلکه اتحادیه اروپاست. کاهش رقابت پذیری اروپایی ها با محروم کردن آنها از یکی از عوامل اصلی در تنظیم هزینه تولید صنایع (انرژی ارزان روسیه) یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی آمریکا بود.

دلیل سوم تمایل آمریکا به تضعیف قابل ملاحظه روسیه است و بنابراین تضعیف توانایی دخالت آن در مناقشات اصلی آینده که بطور اجتناب ناپذیری بین چین و آمریکا خواهد بود، و برای چین روسیه “منبع پشتی” انرژی و غذا است. وقتی که فاز فعال خصومت های چین و آمریکا شروع شود، بدون حمایت روسیه، اقتصاد چین محکوم به فناست.

ایکلرر: چرا آمریکایی ها تلاش نکرده اند که روسیه را از نظر داخلی بی ثبات کنند (اگر که هنوز این کار را نکرده اند)، همان کاری را که در اوکراین کردند؟

اولگ نسترنکواین نوع عملکرد بخشی از دکترین آنهاست. آنها در اوکراین موفق بودند، اما نباید فراموش کنیم که در سال ۲۰۰۳ دقیقا همان کار را در جورجیا هم کردند، که کاملا موفق بودند، و سعی کردند همان سناریو را در بلاروس و قزاقستان، و کشورهای دیگر هم پیاده کنند. ولی عمدتا به خاطر حمایت روسیه از کشورهایی که مورد هدف بودند، موفق نشدند.

البته آنها تلاش کردند که روسیه را از درون بی ثبات کنند. و از دیدگاه خودشان، آنها کاملا درست فکر می کردند، چرا که تنها راه پایین کشاندن روسیه از درون است. نه تنها آنها اینکار را کرده اند، بلکه آنها هنوز به تلاش هایشان ادامه می دهند. به جز اینکه روش عمل آنها کاملا افشاء شده است و تشکیلات امنیت داخلی کشور به خوبی برای برخورد با این تهدید آماده هستند.

روسیه جورجیا نیست، حتی اوکراین هم نیست، با توجه به ساختارهای سیاسی اش که بطور وسیعی بوسیله مردم حمایت می شود. روسیه بسیار پایدار تر از آن کشورهاست.

ایکلرر: اما آیا روسیه توانایی مقاومت اوکراین را دست کم نگرفت؟

اولگ نسترنکوبه خاطر داشته باشید که ارزیابی های جدی در مورد توانایی مقاومت اوکراین در مقابل روسیه شده بود. در آن زمان، درست قبل شروع جنگ، تخمین زده شده بود که اوکراین برای زمان محدودی می تواند در مقابل روسیه مقاومت کند. برخلاف گزارش هایی که رسانه های اصلی غرب، و علیرغم آنچه که در جبهه جنگ در یک سال گذشته به وقوع پیوسته است، من می خواهم تاکید کنم که آن کارشناسانی که پیش بینی کرده بودند اوکراین فقط برای زمان محدودی قادر به مقاومت است مطلقا اشتباه نکردند. آنها در پیش بین هایشان مرتکب خطا نشدند.

در رابطه با آنچه که ما شاهد آن بوده ایم، صحبت های من شاید تعجب آور به نظر بیاید. ولی نیازی به تعجب نیست. ما هرگز نباید فراموش کنیم که فاز فعال خصومت ها در اواخر فوریه ۲۰۲۲ شروع شد و مذاکرات بین اوکراین و روسیه در همان مقاطع در استانبول در اواخر مارچ ۲۰۲۲ در حال وقوع بود. چرا طرفی که احساس می کند قوی است و می داند که هنوز از ظرفیت فوق العاده ای برای مقاومت برخوردار است حاضر به مذاکره برای نوعی از تسلیم شدن بشود؟ اگر اوکراین احساس قوی بودن را داشت این شکل از مذاکره هرگز صورت نمی گرفت. اوکراینی ها به میز مذاکرات رفتند چون می دانستند که ظرفیت شان برای مقاومت بسیار محدود بود.

در استانبول، وقتی که دو طرف در اکثریت عناصر کلیدی توافقنامه ترک مخاصمات به اجماع رسیدند، و وقتی که عملا یک قدم تا تصویب مدارک توافقنامه صلح فاصله داشتند، طرف اوکراینی چرخش ۱۸۰ درجه نشان داد. چرا این اتفاق افتاد؟ شما نیاز به تجربه زیادی در دنیای  کسب و کار ندارید که بدانید در مذاکرات، اگر یک طرف معامله در عرض یک روز چرخش ۱۸۰ درجه نشان دهد، فقط یک معنی دارد – به این طرف پیشنهاد متقابلی از رقبای طرف دیگر مذاکره کننده  شده است. دنیای کسب و کار اینطور کار می کند. در سیاست هم به آن شیوه است.

اگر اوکراین قادر بود که از عهده رد توافقنامه صلح بر بیاید، علتش به سادگی این بود که پیشنهاد متقابل دریافت کرده بود. و این پیشنهاد متقابل فقط از ناحیه کمپ غرب می توانست باشد. رویدادهایی که بعدا به وقوع پیوست جزییات این پیشنهاد را آشکار کرد: اوکراین پیشنهادی دریافت کرد که در آن خط اعتبار عظیمی از عرضه تسلیحات برایش باز می کرد. در مقابل آن، اوکراین متعهد شد که اقدام به توافقنامه ای که منجر به توقف جنگ با روسیه شود نکند و “نیروی انسانی” برای جنگ را عرضه کند. این بود توافقنامه غرب با اوکراین.

برای اجرای تعهد دوم (عرضه نیروی انسانی) کیف، مرزهای اوکراین برای ترک کشور بسته شدند. در فرانسه، ما در مورد آن خیلی صحبت نمی کنیم – چون حقیقت شرم آوری است- اما در شروع جنگ تعداد عظیمی از اوکراینی ها کشور را ترک کردند (بویژه مردها). مردها میدانستند که اگر از کشور خارج نشوند، به کشتارگاه فرستاده می شوند. وقتی که تلویزیون غرب از شجاعت اوکراینی ها صحبت می کند، مرا به تبسم وادار میکند، چرا که به خوبی آگاه هستم که اگر مرزها بسته نشده بودند کشور در عرض مدت بسیار کوتاهی از رزمندگان اوکراینی خالی می شد. اتفاقا، باید شما بدانید که برای ترک اوکراین از زمانی که مرزها بسته شدند و حتی امروز، شما باید رشوه ای به مقامات گمرک بدهید که مبلغ آن از ۷۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ دلار آمریکایی است. به عبارت دیگر، هیچ اوکراینی ثروتمندی در اوکراین نمی جنگد. امروز مرگ در اوکراین سرنوشت مردم فقیر اوکراین است. این نوع اطلاعات مستقیما از بسیاری از کسانی می آید که من شخصا می شناسم که این پول را پرداخته و کشور را ترک کرده اند.

ایکلرر: در اروپا، پناهندگان اوکراینی در مقایسه با بویژه سوریه ای ها و افغانها از موقعیت برتری برخوردار هستند. اما به نظر شما این عادلانه است؟ 

اولگ نسترنکوالبته همانطور است، بلوک “آتلانتیسیست” مستقیما مسئول مهاجرت مردم سوریه و افغانستان است – مقاله جداگانه ای لازم است که لیست کارهای “سخاوتمندانه” این بلوک بر علیه این کشورها و عواقب فاجعه آمیزش ارائه شود. و این فقط یک صحبت تو خالی نیست، برای مثال، در رابطه با عمل خصمانه بر علیه سوریه که عمیقا تشویق و ترویج شده است، طبق بندهای a, b, c, و d پاراگراف ۲ ماده ۸bic دیوان کیفری بین المللی، از نظر قانونی یک جنایت جنگی محسوب می شود. برای ریشه یابی در ایجاد جریان ها و ساختارهای گوناگون ما باید به گذشته های دور تر برگردیم (شامل بررسی داعش). بطور کلی اگر پذیرش پناهندگان را ما تایید می کنیم، در واقع این دو گروه (سوریه ای ها و افغانها)، شامل لیبیایی ها، از بیشترین مشروعیت برخوردار هستند، چرا که آینده آنها بوسیله پیمانکاران آمریکایی نابود شده است.

از طرف دیگر، در رابطه با پناهندگان اوکراینی، بویژه در فرانسه، آنچه که رسانه های اصلی مطرح می کنند با آنچه که ما می دانیم متفاوت هستند، و این تفاوت به خاطر پروپاگاندای رسانه ای است. رسانه های غربی اوکراینی ها را به عنوان گروهی از افراد ارائه می دهد که از جنگ اوکراین فرار کرده اند. واقعیت با آن به هیچ وجه  همخوانی ندارد.

پناهندگان اوکراینی گروه های همگن نیستند. تفاوت مشخص بین پناهندگانی که از شرق اوکراین آمده اند با آنهایی که از غرب آمده اند وجود دارد. آنهایی که از غرب کشور آمده اند، یعنی سرزمین هایی که بطور سنتی ملی گرا هستند، از اوکراین فرار کردند، در حالی که مناطق سکونتشان تحت خطر واقعی نبود. چه در شروع جنگ وچه امروز، آنها مرتکب هیچ گونه ریسکی نشدند. در ماه دوم جنگ، مشخص بود که روسیه هیچ علاقه ای به غرب کشور نداشت. غرب اوکراین سوریه یا عراق نیست. علت واقعی که مردم این منطقه به طرف اروپا سرازیر شده اند انسانی نیست بلکه اقتصادیست.

از مقاطع فروپاشی شوروی، مناطق غربی اوکراین همیشه در زندگی توام با فقر بسر برده اند، و نزدیک به فقر مطلق: عملا همه ثروت کشور در کیف و شرق اوکراین متمرکز است. بین سال های ۱۹۹۱ و ۲۰۲۲، میلیون ها اوکراینی، عمدتا از مناطق غربی، برای کار به خارج از اوکراین رفته اند. دو مقصد برای این کارگران وجود دارد: روسیه و اتحادیه اروپا. شما احتمالا این را نمی دانید، اما حتی امروز بیش از یک میلیون کارگر اوکراینی در خاک روسیه بسر می برند. و من فقط صحبت از ارقام رسمی می کنم که اجازه کار رسمی دارند. اگر بازار سیاه را به آن اضافه کنیم، بیش از سه میلیون کارگر اوکراینی در روسیه مشغول به کارهستند. تعداد بالای کارگران اوکراینی در روسیه به خاطر سیاست بردباری در مقابل آنهاست که در روسیه همیشه غالب بوده است: در واقع آنها مرتکب ریسک های بزرگ برای دستگیر شدن نمی شوند.

بخش دیگری از اوکراینی ها برای کار غیر قانونی به اتحادیه اروپا رفته اند. وقتی که یک اوکراینی از دهکده ای برای کارکردن به اروپا می رود، پس از مدتی اکثریت اهالی آن دهکده با سن اشتغال یکی بعد از دیگری راه او را در پیش می گیرند. اکثریت مطلق مردان در کارهای ساختمانی کار می کنند، و زنهایشان که آنها را همراهی می کنند خانه دار هستند. البته مردان عمدتا “با شیفت گردشی” کار می کنند چرا که بیشتر اوقات خانواده شان در دهکده می مانند. و ما صحبت از میلیون ها نفر می کنیم. اگر بسیاری از خوانندگان شما این را نشنیده اید، باید بدانید که حتی یک نفر فرد بالغ در اوکراین وجود ندارد که از این موضوع اطلاع نداشته باشد.

با شروع جنگ، بسیاری از خانواده های این کارگران غیرقانونی در اروپا به همسرهایشان در اتحادیه اروپا ملحق شدند. بسیاری دیگر متوجه فرصتی برای ترک کشور و تغییر زندگی شان شدند. وقتی که کشور را ترک کردند، بسیاری از آنها املاک شان را به پناهندگانی که از شرق کشور آمده بودند اجاره دادند، پناهندگانی که بطور سنتی زرق و برق غرب برایشان جذابیتی نداشته است و ترجیح می دهند که در اوکراین به مانند. در اوکراین یک رسوایی وجود دارد، که مطمئنا خبر آن به شما نخواهد رسید، سودجویانی که هرگز در خطر نبودند ولی کشور را ترک کردند تا در اروپا زندگی کنند و با اجاره املاکشان در اوکراین به پناهندگان واقعی با قیمت های گزاف مزایا را جمع آوری کنند. این در شرایطی صورت گرفته است که تقاضاهای عظیم برای مسکن قیمت اجاره مسکن را به شدت بالا برده است. اینها موارد استثنایی نیستند، بلکه بطور گسترده ای در مناطق غربی اوکراین صورت می پذیرد. این وضعیت بقدری رایج است که امروز پیدا کردن یک مسکن برای اجاره که حداقل دو برابر، و در بعضی موارد حتی پنج برابر، قبل از جنگ نباشد غیر ممکن است.

به هر صورت، آنهایی که از غرب اوکراین به دلیل غیر اقتصادی در اتحادیه اروپا هستند مدت ها قبل به اوکراین بازگشتند. می توانم این را به شما اطمینان دهم.

از طرف دیگر، آنهایی که از شرق کشورند، و بطور سنتی طرفدار روسیه، از خطر واقعی فرار کرده اند. برخی از آنها که به اروپا رفته اند آنهایی هستند که از نظر مالی در شرایطی نبودند که در غرب اوکراین به مانند. اما آنهایی که وضعیت مالی بهتری دارند در غرب اوکراین مانده اند، که یک منطقه کاملا امنی است، اما در آنجا به وسیله اهالی منطقه که ، ضمنا، تقریبا به اندازه روس ها از آنها متنفرند، غارت شده اند. آنچه که اروپایی ها نمی دانند این است که بسیاری از این پناهندگان واقعی در اروپا اساسا طرفدار روسیه هستند و از رژیم کیف و همه ارزش هایش متنفرند. علت این که به روسیه نرفتند این بود که برایشان مقدور نبود که از جبهه جنگ عبور کنند. برای آنها فقط یک راه برای فرار وجود داشت: به سمت غرب.

در فرانسه، شما بطور نسبی تعداد زیادی پناهنده اوکراینی که کاملا طرفدار روسیه هستند دارید، اما آنها صدایشان در نمی آید چرا که می دانند که کشور میزبان، که غرق پروپاگانداست، نباید واقعیت را در مورد آنها بداند و آنها را به علل سیاسی رد کند. این افراد عمدتا بالای ۴۵ سال هستند و تحصیلاتشان در نظام شوروی بوده است. آنها اصولا به گذشته شوروی نوستالژیک نیستند. بلکه آنها کسانی هستند که دقیقا می دانند شوروی و دنیای شوروی چگونه بوده است، چرا که در آنجا زندگی کرده اند.

 ایکلرر: آیا هیچ ایده ای دارید که چند نفر اوکراینی از اوکراین فرار کرده اند؟ 

اولگ نسترنکوارقام دقیق ندارم، اما ما صحبت از میلیونها می کنیم که به اروپا رفته اند، شامل بیش از۱۰۰۰۰۰ نفر به فرانسه. باید به خاطر داشته باشید که مرزهای اوکراین در مارس ۲۰۲۲ بسته شدند، در غیر اینصورت تقریبا همه جمعیت مرد بین سنین ۱۸ تا ۶۰ کشور را ترک می کردند و کسی وجود نداشت که به کشتارگاه فرستاده شود. اما کشوری که بیشترین تعداد پناهندگان را دارد روسیه است. ۳.۲ میلیون پناهنده اوکراینی در روسیه هستند. و صحبت از اینکه اوکراینی ها را مجبور کرده اند که به روسیه بروند فقط علامت نادانی و جدایی کامل از واقعیت است.

منبع: مانتلی ریو آنلاین

  • اخبار روز

سه شنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۲

یک نظر بگذارید