معمای مسیح علینژاد یا پروژهای برای رهبری مسیح علینژاد؟ – محمد سهیمی
مقدمه
بدون شک خانم معصومه علینژاد قمی کلایی، که با نام مسیح علینژاد شناخته شده است، یکی از مطرحترین و جنجالیترین چهرههای اپوزیسیون در تبعید است. علینژاد به آن بخش از اپوزیسیون تعلق دارد که نگارنده آنرا سالها پیش برای اولین بار اپوزیسیون قلابی نامید، چرا که این بخش از اپوزیسیون از تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه مردم ایران حمایت میکند، بسیاری از آنها، از جمله علینژاد، حتی از حمله نظامی به کشور حمایت کرده اند، و بخشی از آنها با تجزیه طلبان اتحاد دستکم تاکتیکی دارند. به گمان نگارنده، اپوزیسیون واقعی هم با دیکتاتوری مذهبی ولایت فقیه مخالفت کرده و از یک جمهوری دموکراتیک سکولار حمایت میکند، و هم مخالف تحریمهای اقتصادی، تهدیدهای نظامی، و تجزیه طلبی است.
این مقاله مروری است بر فعالیتهای علینژاد در سه سال گذشته. حدود سه سال پیش نگارنده مقالهای در نقد فعالیتهای علینژاد منتشر نمود، و مقاله کنونی مرور اقدامات او و نقد آنها از آن زمان میباشد، بخصوص چون اخیرا دو مقاله در ستایش از علینژاد منتشر شد، اینجا و اینجا، که به گمان نگارنده کاملا یک طرفه بودند، و از اقدامات و مواضع او که نگارنده انهارا ضد کشور و مردم ارزیابی میکند چشم پوشی کرده بودند. برای اینکه این اقدامات و فعالیت هارا در چهارچوب صحیح قرار دهیم لازم است در آغاز به چگونگی ظهور علینژاد به عنوان چهره جنجالی و مطرح کنونی و تبدیل او از یک چهره معتدل و تا حدود زیادی واقع بین، که حتی ایرانیان را تشویق به رای دادن به حسن روحانی در سال ۱۳۹۲، ۲۰۱۳، نمود، به یک متحد راست افراطی آمریکا و اپوزیسیون قلابی ایران، بپردازیم. بخش های مهمی از این مقاله قبلا به زبان انگلیسی توسط نگارنده در دو مقاله، اینجا و اینجا، منتشر شده اند، و مقاله کنونی نه تنها متن فارسی آن مقالهها میباشد، بلکه در حقیقت بروز شده آنها نیز میباشد، با این هدف که کارنامه علینژاد بطور نسبتا کاملی مرور شود.
قبل از آغاز این بررسی، به یک نکته مهم اشاره میشود. علینژاد و هر انسان دیگری آزاد هستند هر نظری داشته باشند. ولی وقتی نظرات آنها در حوزه عمومی مطرح میشوند، بخصوص در حالی که علینژاد خودرا “سرمایه اجتماعی مردم ایران” و همنچنین “رهبر جنبش” معرفی میکند، دیگران هم این حق را دارند تا این نظرات و اقدامات را با اسناد و منابع معتبر به نقد بکشند، و مردم را در شرایطی که کشور با بحرانهای عمیق داخلی و خارجی دست به گریبان میباشد از اقدامات پنهان آنها آگاه سازند.
از حامی جنبش سبز تا متحد راست افراطی آمریکا
بین سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۹ علینژاد در بریتانیا زندگی میکرد، هنوز خودرا یک روزنامه نگار متحد اصلاح طلبان معرفی مینمود، و با گذاردن کلاه بزرگی بر سر خود حجاب اسلامی داشت. در آغاز سال ۲۰۰۹ علینژاد بعنوان یک روزنامه نگار ایرانی از سفارت آمریکا در لندن تقاضای ویزا برای آمدن به آمریکا و مصاحبه با آقای اوباما نمود. در آوریل سال ۲۰۰۹ سفارت آمریکا موافقت خودرا اعلام کرد. علینژاد به ایران بازگشته بود، و پاسپورت او مدت کوتاهی توقیف بود. ولی پاسپورت به او پس داده شد، و او به آمریکا آمد، اگرچه مصاحبه با آقای اوباما هیچگاه صورت نگرفت.
تا مدتی بعد از ورود به آمریکا علینژاد چهره جنجالی کنونی نبود. او هنوز خودرا حامی جنبش سبز معرفی میکرد، در تظاهراتی که آقای اکبر گنجی در نیویورک برای حمایت از جنبش سبز سازماندهی کرده بود با همان کلاه “اسلامی” شرکت داشت، ایرانیان را تشویق به رای دادن به حسن روحانی در سال ۱۳۹۲، ۲۰۱۳، نمود، و مسائل دیگر. یکی از دوستان بسیار شناخته شده نگارنده در جامعه آمریکا که دارای ارتباطات بسیار است به نگارنده گفت که علینژاد حتی به ایشان تلفن کرده بود و از اینکه اپوزیسیون قلابی با جناح افراطی ضد ایران آمریکا اتحاد کرده است ابراز تاسف و نگرانی نموده بود.
پس از مدتی اقامت در آمریکا علینژاد به ژنرل دیوید پترائوس معرفی شد و ملاقاتی بین دو نفر در لندن در سال ۲۰۱۵ صورت گرفت. واسطه این ملاقات کریم سجاد پور بود که در “موقوفه کارنگی برای صلح بین المللی Carnegie Endowment for International Peace در واشنگتن کار میکند، که یکی از “تخصص” های او تبدیل فعالان سیاسی معتدل کشور که به آمریکا مهاجرت کرده اند به چهرههای جنجالی و افراطی میباشد. سیزده سال پیش نگارنده در یک مقاله انگلیسی شرح داد که این جناب پشت درهای بسته یک موضع درباره ایران دارد، و در بیرون از آن مواضع دیگری.
پترائوس که ژنرال چهار ستاره بازنشسته میباشد فرمانده نیروهای آمریکا در عراق بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸؛ ریاست فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا که مسول خاورمیانه میباشد بین سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰؛ فرماندهی نیروهای آمریکا در افغانستان بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱، و مدیریت سازمان سیا از سپتامبر ۲۰۱۱ تا نوامبر ۲۰۱۲ را به عهده داشت، که مجبور شد بخاطر برملا شدن روابط خارج از ازدواج خود با یک خانم روزنامه نگار استعفا دهد. در هجوم به عراق نیز او بود که به جرج بوش پسر در سال ۲۰۰۷ پیشنهاد کرد که تعداد نیروهای آمریکا را در عراق بسیار زیاد کند تا بتواند سنیهای مخالف آمریکا را در آنجا شکست بدهد، که بوش نیز همان کار را کرد که منجر به جنایات بسیاری علیه مردم غیر نظامی شد. او مدتی پیش در نامهای به همراه لئان پنتا، مدیر سازمان سیا در دوران آقای اوباما، از آقای جو بایدن خواست که ایران را تحت فشار نظامی قرار دهد تا برنامه هستهای خودرا محدود کند.
مدتی بعد علینژاد در کنفرانسی که در ماه اوت سال ۲۰۱۶ در اسپن، کلرادو، درباره خاورمیانه برگزار شد بعنوان “محقق ایران،” به همراهی سجادپور و پترائوس شرکت کرد، و پس از آن به کلی تغییر کرد، و تبدیل به چهره کنونی شد. اینکه در آن ملاقات چه گذشت را نگارنده نمیداند، ولی این نکته که تغییر مواضع علینژاد بعد از آن ملاقات و کنفرانس بود بسیار مهم است. نکته مهم دیگر این است که علینژاد که درباره همه ملاقاتهای خود با هر شخصیت غربی با آب و تاب گزارش میدهد، درباره ملاقات خود با پترائوس سکوت کرده است، حتی پس از آنکه نگارنده آنرا برای اولین بار فاش نمود.
پس از آن بخش فارسی صدای آمریکا قراردادی با علینژاد امضا کرد و به او صدها هزار دلار برای تولید برنامه داد. این همکاری هنوز ادامه دارد، و علینژاد را از یک فعال سیاسی تبدیل به حقوق بگیر ، و یا دستکم طرف قرارداد، بخش فارسی دستگاه رسمی پروپاگاندای آمریکا، یعنی صدای آمریکا نمود. بر طبق نموداری که درباره قراردادهای دولت آمریکا با اشخاص است، علینژاد از سال ۲۰۱۵ تا زمان نوشتن این مقاله، مبلغ۷۳۲،۵۷۰ دلار از دولت آمریکا پول دریافت نموده است. ولی چندین مقاله که با نام او در رسانههای آمریکا منتشر شده اند این رابطه را ذکر نکرده اند، که به همین دلیل مورد انتقاد قرار گرفت، و در یک مورد روزنامه واشنگتن پست مجبور شد وجود رابطه بین علینژاد و صدای آمریکا را در پایان مقاله ذکر کند.
عجیبترین جنبه کار علینژاد در صدای آمریکا این ادعای او است که کار او در آنجا “جدا از فعالیت سیاسی” او میباشد. مگر غیر از این است که آن برنامه را در اختیار او به دلیل فعالیتهای سیاسی او قرار دادند؟ مگر علینژاد قبل از کار در صدای آمریکا دارای سابقه برنامه سازی در تلویزیون و یا حتی در رادیو بود؟ محتوی آن برنامه چیست که میتوان چنین ادعایی نمود؟ مگر او در آن برنامه راجع به چه موضوعی صحبت میکند؟ اصولا، تخصص علینژاد، بجز فعالیتهای سیاسی او چیست؟ به زبان دیگر، اگر فردا او تمامی فعالیتهای سیاسی خودرا متوقف نمود، و درامد خود را که از اینگونه فعالیتها بدست میآورد، از دست داد، شغل او و منبع درامد او چه خواهد بود؟
بعد از تغییر مواضع خود علینژاد مورد حمایت راست افراطی آمریکا قرار گرفت که این حمایت هنوز نه تنها ادامه دارد، بلکه شدت یافته است .او با مدیر سابق دیگر سازمان سیا، یعنی مایک پامپئو، هم در سال ۲۰۱۹ ملاقات کرد، و تا پایان دوران ریاست جمهوری دانالد ترامپ عکس آن ملاقات را با “افتخار” در صفحه فیسبوک خود قرار داده بود. نگارنده یادآوری میکند که پامپئو و لابی اسرائیل در واشنگتن، یعنی بنیاد به اصطلاح دفاع از دمکراسی ها، “ارشیتکت” اصلی سیاست “فشار حداکثری” بودند. علاوه بر این، پامپئو یک مسیحی افراطی صهیونیست است که به جدال آخر الزمانی، نظیر آنچه که فرقه حجتیه در ایران برای آن تبلیغ میکند، اعتقاد دارد، با این تفاوت که از نظر امثال پامپئو مسیح (ع) قرار است برای نجات جهان بازگردد. او همچنین معتقد است که خداوند ترامپ را برای کمک به اسرائیل فرستاده است، اسرائیل سرزمینهای فلسطینیان را اشغال نکرده است، و بلندیهای جولان سوریه که از سال ۱۹۶۷ در اشغال اسرائیل بوده اند در حقیقت متعلق به اسرائیل هستند.
طرح “ربودن” و دستگیری فردی در نزدیکی منزل علینژاد
در بیانیهای که وزارت دادگستری آمریکا در ۱۳ جولای ۲۰۲۱ منتشرکرد ادعا شد که چهار مامور اطلاعاتی جمهوری اسلامی که در ایران زندگی میکنند قصد داشتند یک فعال سیاسی ایرانی مقیم آمریکا را ربوده و به ایران منتقل کنند. این بیانیه همچنین به یک خانم ایرانی مقیم جنوب کالیفرنیا اشاره نمود که ظاهرا به این چهار نفر کمک کرده بود. اگرچه این بیانیه نامی از فعال سیاسی ایرانی نبرد، به سرعت آشکار شد که او خانم علینژاد میباشد. مدتی بعد دولت آمریکا اعلام کرد که آن چهار مامور را تحت تحریم قرار داده است.
بعد از اعلام طرح ربودن او، علینژاد در مصاحبهای با تلویزیون ایران [سعودی] اینترنشنال ادعاهای زیادی را درباره آن طرح مطرح نمود. نگارنده شکی ندارد که جمهوری اسلامی اگر بتواند علینژاد را به ایران بازگرداند، اینکار را خواهد کرد. این حاکمیت سابقه ۴۰ ساله در ترور مخالفان خود در اروپا، و فریفتن دیگر مخالفان و کشاندن آنها به کشورهای همجوار ایران برای دستگیری و انتقال آنها به ایران را دارد. با این وجود اعلام طرح ربودن علینژاد برای انتقال به ایران به گمان نگارنده عجیب بود. نگارنده در مقاله سه سال پیش خود سوالات زیادی را درباره آن ادعاها مطرح نمود، که همه آنها بی پاسخ ماندند. به گمان نگارنده، بسیاری از آن ادعاها بسیار عجیب و غیر منطقی، اگرنه مضحک، بودند.
در ۱ اوت سال ۲۰۲۲ گزارش شد که اف بی ای یک مرد مسلح که در نزدیکی منزل علینژاد در بروکلین نیویورک پرسه میزده را دستگیر کرده و مورد بازجویی قرار داده است. چند ماه بعد، در ژانویه ۲۰۲۳، وزارت دادگستری آمریکا اعلام کرد که برای شخص دستگیر شده، و دونفر دیگر از اروپای شرقی، به اتهام پولشویی و همچنین طرح “قتل برای پول” پرونده تشکیل داده و آنها را به دادگاه فرستاده است. در ۱ فوریه ۲۰۲۳ متهم اصلی، خالد مهدیف، در دادگاه نیویورک اتهامات را رد کرد، و خودرا بی گناه اعلام کرد. بعد از آن دیگر خبری درباره این موضوع منتشر نشد، و تا جایی که نگارنده آگاه است، دادگاهی نیز تشکیل نشد. البته علینژاد از این موضوع استفاده تبلیغاتی بسیار برای خود نمود.
حمایت راست افراطی و لابی اسرائیل
پس از اعلام طرح ربودن او، علینژاد با سناتور ویلیام [بیل] هگرتی William Hagertyسناتور ترامپیست تنسی و حامی سرسخت اسرائیل نیز ملاقات کرد. در ماه آوریل ۲۰۲۱ هگرتی لایحهای به سنای آمریکا تقدیم کرد که بر طبق آن آقای جو بایدن اجازه نخواهد داشت که بدون اجازه سنای آمریکا تحریمهای مربوط به برجام را لغو کند. از افراطی بودن این سناتور و توهمات او همین بس که او ادعا کرده است که قوانین شریعت — قوانینی که در آمریکا وجود خارجی ندارند — خطری برای امنیت ملی آمریکا است، که نشان روشنی از اسلام-ستیزی و مسلمان-ستیزی او میباشد. او همچنین از عضویت در هیأت مدیره یک شرکت بزرگ، وقتی افشا شد که آن شرکت از حقوق سیاهپوستان آمریکا حمایت میکند، استعفا داد.
سناتور راست افراطی دیگری که با علینژاد ملاقات نمود جیمز ریش James Risch از ایالت آیداهو میباشد. مستقل از تمامی مواضع افراطی داخلی او، مانند مخالفت با حق سقط جنین خانم ها، و علاوه بر حمایت سر سخت او از اسرائیل، او در سال ۲۰۱۹ کوشید اعتراضهای سناتورهای دیگر امریکایی به ترامپ و دولت او برای عدم اقدام علیه محمد بن سلمان، حاکم عربستان، برای قتل فجیع مرحوم جمال خاشقجی، را آرام کرده و از شدت آن بکاهد، و از عدم اقدام ترامپ حمایت کرد. ظاهرا برای سناتور حامی علینژاد و فعالیتهای “حقوق بشری” او حقوق بشر فقط برای مردم ایران کاربری دارد، و نمیتوان به نقض آن توسط رژیمهای فاشیستی متحد آمریکا اعتراض کرد. در ماه جون ۲۰۲۱ سناتور ریش لایحهای به سنای آمریکا تقدیم کرد که بر طبق آن نه تنها آقای جو بایدن اجازه نخواهد داشت که بدون اجازه سنای آمریکا به برجام برگردد، بلکه حق ندارد تحریمهای مربوط به آنرا لغو کند.
در روز ۲ دسامبر ۲۰۲۱ دو سناتور امریکایی، بن کاردن و پت تومی، اعلام کردند که طرحی را به سنای آمریکا میبرند که بر طبق آن تحریمهای جدیدی علیه ایران وضع خواهد شد تا جمهوری اسلامی را بخاطر نقشه ادعائی برای ربودن خانم علینژاد مجازات کنند. آنها همچنین اعلام کردند که این طرح را به نام خود علینژاد نامگذاری خواهند کرد. در مراسم اعلام این موضوع در سنای آمریکا خود علینژاد نیز حضور داشت. اینکه دو سناتور امریکایی با چنین سوابقی چنین طرحی را به سنا آورده اند، و اینکه علینژاد علیرغم ادعاهای همیشگی خود در میهندوستی با چنین شخصیتهایی همکاری دارد، خود بسیار جا برای فکر کردن و ارزیابی مجدد فعالیتهای او دارد، اگرچه برای نگارنده و همفکران او چنین ارزیابی مجددی لزومی ندارد.
یک نکته مهم این موضوع این است که سناتور کاردن از حامیان سرسخت فرقه مجاهدین میباشد که سالها از آنها حمایت کرده است. برای اطلاعات بیشتر به، بعنوان مثال، اینجا، اینجا، و اینجا مراجعه کنید. او همچنین علیه تصویب برجام در سنای آمریکا رای داد. اگر چه سناتور تومی هیچگاه از فرقه مجاهدین علنا حمایت نکرده است، ولی او یکی از مخالفان سرسخت برجام، و یکی از هواداران حتی سرسخت تر تحریم اقتصادی مردم ایران بوده است. برای اطلاعات بیشتر به، بعنوان مثال، اینجا و اینجا مراجعه کنید.
همه اینها شخصیتهای افراطی آمریکا هستند، و برخی از آنها، مانند پامپئو، از مذهبیهای متعصب. اینکه علینژاد ادعا کند که “برای تشکر از آنها با آنها ملاقات کرده است” مضحک است. به قول آن مثل معروف، “سلام روستایی بدون طمع نیست.” یک سناتور امریکایی، آنهم از ایالتی که در آن جمعیت ایرانی تبار بسیار کم است، بدون دلیل از کسی حمایت نمیکند. دلیل حمایت آنها خوشنود کردن لابی اسرائیل در آمریکا است. چراعلینژاد با چنین کسانی ملاقات میکند، و چرا به حمایت آنها از خود مینازد نیز دلیل دیگری برای بازنگری نظر بسیاری درباره او میتواند باشد.
در ۲۸ دسامبر ۲۰۲۲ کنگره آمریکا قانونی را برای مجازات آنهایی که مردم را مورد آزار قرار داده و آنها را تعقیب میکنند تصویب کرد، که نام غیر رسمی آن “قانون مسیح علینژاد” است. لابی مهم اسرائیل، “بنیاد دفاع از دموکراسی ها” که مخالف سرسخت برجام، و حامی سرسخت تحریمهای اقتصادی علیه ایران است، و همچنین” ائتلاف جمهوریخواهان یهودی“ در کنگره آمریکا، برای تصویب این لایحه لابی کردند.
تجارت و کاسبی به نام “اپوزیسیون“
علینژاد سازمانی تاسیس نموده به نام سازمان آزادیهای یواشکی من My Stealthy Freedom که در حقیقت بر اساس همان کمپین قبلی او است. ظاهرا این سازمان غیر انتفاعی است. هیأت مدیره آن خود او، همسر او کامبیز فروهر، و خانم نینا انصاری است. “مشاور“ این سازمان یا بنیاد خانم لادن برومند میباشد. این سازمان یا “بنیاد” در یکی از گران قیمتترین مناطق نیویورک، یعنی در خیابان پنجم در منهتن دفتر دارد. مبلغ متوسط اجاره ماهانه یک دفتر در آن ناحیه بین ۵۵ تا ۱۰۰ دلار برای هر فوت مربع است. بنا بر این اگر فرض کنیم این دفتر فقط ۱۰۰ فوت مربع [۹ متر مربع] میباشد، اجاره آن ماهی بین ۵۵۰۰ و ۱۰،۰۰۰ دلار میباشد. اینکه بودجه این دفتر چطور تامین میشود برای نگارنده روشن نیست.
بر طبق وبسایت آن این بنیاد ظاهرا کمک مالی قبول میکند. اگر سازمانی غیر انتفاعی باشد، باید بر طبق قوانین مالیاتی آمریکا هر سال درامد و چگونگی هزینه کردن آنرا به اداره مالیات گزارش دهد. ولی نگارنده قادر نبود که این اسناد را در اینترنت بیابد. صفحه فیسبوکی نیز با همین نام توسط علینژاد در سال ۲۰۱۴ تاسیس شد، که درباره اثر آن در کوشش زنان در ایران برای رفع تبعیض اغراق زیاد شده است. برای نقد این صفحه اینجا را ببینید.
علاوه بر این “بنیاد،” علینژاد در سال ۲۰۱۸ سازمان دیگری به نام رسانههای مسیح علینژاد Masih Alinejad Media, Inc تاسیس نموده است که دفتر آن در همان دفتر بنیاد در خیابان پنجم منهتن در نیویورک است. این سازمان دوم به نظر نمیآید که غیر انتفاعی باشد، و بنا بر این اینکه کار ایندو را چگونه میتوان از هم جدا نمود که با اداره مالیات دچار مساله نشود برای نگارنده روشن نیست.
در اینترنت شرکت سومی نیز به نام علینژاد وجود دارد که نام آن نام خود ایشان است و در سال ۲۰۱۵ تاسیس شده است. آدرس این شرکت آدرس منزل او در بروکلین در نیویورک است. در اسناد ثبت این شرکت گفته میشود که برای تماس با این شرکت باید با “معصومه علینژاد قمی” تماس گرفت. این شرکت سوم تحت عنوان “متعلق به اقلیت ها” ثبت شده است، چرا که اینگونه شرکت ها دارای مزایایی هستند. البته منزل او خود باعث بحث زیاد در اینترنت شد، چرا که پس از روشن شدن قیمت بسیار بالای آن علینژاد و همسر او به تناقض گویی افتادند که شرح آنرا میتوان در اینجا خواند.
البته وقتی برای علینژاد، همانطور که در مصاحبه خود با بی بی سی انگلیسی اعلام کرد، “برای من مهم نیست چه کسی به من پول میدهد،” هر کاری و هر منبع پولی “مباح” است. هوش زیاد برای اینکه حدس زده شود که این مسیر فعالیت به کجا میرود لازم نیست.
شکایت به دادگاه آمریکا برای دریافت غرامت
علینژاد در تاریخ ۱۷ ماه اوت سال ۲۰۲۱ شکایت نامهای را تسلیم دادگاه آمریکا نمود که در آن بخاطر زندانی کردن برادر او، آقای علیرضا علینژاد قمی، بازجویی از والدین او، و “درد، رنج، و افسردگی” ناشی از آنها از دادگاه تقاضا کرد که جمهوری اسلامی را محکوم کند تا به او ۱۸۹ میلیون و دویست و بیست هزار دلار غرامت بپردازد. در همین شکایت نامه چند نکته مهم وجود داشت:
اول، در همان بند اول اظهار نامه که ضمیمه شکایت نامه بود و چند روز زودتر از آن به دادگاه تسلیم شده بود، گفته شده بود که خانم علینژاد در سال ۲۰۱۴ بعنوان یک پناهنده سیاسی وارد آمریکا شد. در حالیکه او در سال ۲۰۰۹ با ویزا وارد آمریکا شده بود و حتی در تظاهرات در حمایت از جنبش سبز که در نیویورک برگزار شد حضور داشت. حال چگونه او تبدیل به پناهنده شد، و سال ورود خودرا ۲۰۱۴ ذکر کرده بود را نگارنده نمیداند.
دوم، شکایت نامه در تاریخ ۱۷ ماه اوت سال ۲۰۲۱ به دادگاه تسلیم شد که در آن ذکر شده بود که برادر علینژاد هنوز در زندان است، در حالیکه او در تاریخ ۳ اوت از زندان آزاد شده بود.
سوم، در اظهار نامه ادعا شد که علینژاد به دلیل فشار حاکمیت “از ایران گریخت.” نکته مهم این جاست که علینژاد حتی یکروز هم در زندان جمهوری اسلامی نبود، و از ایران با پاسپورت خود خارج شد. در عین حال، تا جایی که نگارنده میداند، او قبل از جنبش سبز به ایران بازگشت. پاسپورت او برای مدتی کوتاه توقیف شد، ولی به او پس داده شد، و بعد با ویزای آمریکا وارد این کشور شد. به عبارت دیگر فراری در کار نبود. در عین حال، حتی اگر علینژاد از ایران در سال ۲۰۰۹ گریخت، چرا در همان زمان که در آمریکا هم بود تقاضای پناهندگی سیاسی از آمریکا ننمود؟ معمولاً، کسی میتواند تقاضای پناهندگی سیاسی کند که کمتر از یکسال از خروج او از کشور خود گذشته باشد [البته استنای نادر هم وجود دارد].
در میان ایرانیان خارج از کشور هزاران نفر وجود دارند که عزیزان خود در ایران را یا از طریق اعدام از دست داده اند] از جمله خود نگارنده [، و یا آنها سالها در زندان بودند یا هستند. در میان ایرانیان خارج از کشور حتی تعداد بسیاری وجود دارند که در زندان بودند و شکنجه شدند. چند نفر از آنها بخاطر این فاجعهها به دادگاهها شکایت کرده و تقاضای خسارت کرده اند؟ تا جایی که نگارنده آگاه است چیزی نزدیک به صفر. چرا؟ به این دلیل که ، دستکم از نظر نگارنده ، موضوع ایران و مردم آن بسیار بسیار مهم تر از صدمه شخصی به شهروندان توسط حاکمیت است. همه ما، دیر یا زود، از دنیا خواهیم رفت، ولی آنچه که باید بماند ایران است تا پذیرای نسلهای آینده باشد.
چند نفر از سیاهپوستان افریقای جنوبی که در زندانهای رژیم اپارتید شکنجه شدند، و بعد در اروپا و آمریکا در تبعید بودند، تقاضای غرامت کردند؟ چند نفر از خانوادههای فلسطینی که عزیزان آنها در زندانهای اسرائیل هستند، و خود در تبعید، تقاضای غرامت کردند؟ چند نفر از مردم در تبعید عراق در زمان رژیم صدام حسین اینکار را کردند؟ در همه موارد چیزی نزدیک به صفر، اگر نه صفر مطلق. فعال سیاسی واقعی از کوششهای خود، و صدمههایی که ممکن است بخاطر آنها داشته باشد، نمیکوشد پول سازی کند.
مدت کوتاهی پس از انتشار مقاله سه سال پیش نگارنده درباره خانم علینژاد، نگارنده اطلاع پیدا کرد که وکیل او شکایت نامه اول را از دادگاه پس گرفته است و شکایت نامه جدیدی را به دادگاه تقدیم کرده است، که ظاهرا بخشی از آن به درخواست وکیل محرمانه باقی مانده است. در ۱۹ تیر امسال یک دادگاه آمریکا حکم به پرداخت غرامت به علینژاد به مبلغ سه میلیون و سیصد و بیست و پنج هزار دلار داد. اینکه آیا این حکم مربوط به بخش علنی آن شکایت نامه است، و حکم محرمانهای نیز وجود دارد را نگارنده نمیداند. علینژاد اعلام کرده است که پول را نمیخواهد. اینکه آیا واقعا علینژاد این پول را دریافت نخواهد کرد، و یا آنرا دریافت کرده و هزینه کمک به دیگران خواهد نمود را نیز نگارنده نمیداند.
فعالیتهای علینژاد در یکسال گذشته و کوشش برای جنگ
پس از آغاز اعتراضات مردم و واکنش آنها به مرگ مظلومانه خانم مهسا امینی، دختر همه مردم ایران، و در نظری کلی تر اعتراض به کل حاکمیت، علینژاد نیز بسیار فعال شد و کوشید که خودرا در جلوی اعتراضات ایرانیان خارج از کشور قرار دهد. ولی اقدامات او منحصر به توییت نوشتن و مصاحبه با تلویزیونهای گوناگون نبود، بلکه چون علینژاد خودرا واقعا رهبر این آعتراضات و نماینده مردم داخل ایران میداند، کوشید رهبران کشورهای غربی را به اقدامات شدیدی علیه حاکمیت در ایران تحریک کند.
دکستر فیلکین، روزنامه نگار مجله لیبرال نیویورکر مقاله مفصلی درباره علینژاد منتشر نمود که در آن از علینژاد نقل قول کرد که، “من رهبر این جنبش هستم.” بعد از این ادعای به گمان نگارنده بی اساس، خانم آتنا دائمی، فعال حقوق کودکان که ۵ سال نیز در زندان بسر بردند، در توییتی به علینژاد پاسخ دادند و گفتند، “مردم ایران بدون رهبر و لیدر به خیابانها امدند و با شعارها و روش مبارزه خود پیام بزرگی نه فقط به حکومت جمهوری اسلامی بلکه به تمام افراد و گروههای سیاسی در پی قدرت اعلام کردند! این مردم هستند که مارا رهبری میکنند و آینده ساز هستند.”
در نوامبر ۲۰۲۲، ۱۰ ماه قبل، علینژاد در کنفرانس امنیتی پیمان ناتو در هالیفاکس، در کانادا، شرکت کرد، و نه تنها ادعا کرد که “ما [غرب] با جمهوری اسلامی در جنگ هستیم،” بلکه، علاوه بر حمایت همیشگی خود از تحریمهای اقتصادی، تلویحا از جنگ با ایران نیز حمایت کرد با این “دلیل” که جمهوری نیز در حال جنگ است. همچنین، علینژاد از رهبران اروپای غربی خواسته است که سپاه پاسداران را یک سازمان تروریستی اعلام کنند. مستقل از اینکه خوانندگان گرامی راجع به سپاه چگونه فکر میکنند، تروریست اعلام کردن آن به معنی اعلام جنگ است، و “توجیهی” برای حمله به کشور، و مسلح کردن گروههای تجزیه طلب و تروریست، تا آنچه که بر لیبی و سوریه گذشت در ایران نیز روی دهد.
برنارد-آنری لوی، مائویست سابق و نئولیبرال کنونی، یک به اصطلاح روشنفکر فرانسوی و صهیونیست صد آتشه است که او را “روشنفکر قلابی” مینامند. او با بردن شورای به اصطلاح انتقال لیبی به ملاقات با نیکلاس سرکوزی، رئیس جمهور وقت فرانسه، نقش کلیدی در متقأعد کردن او برای حمله به لیبی در سال ۲۰۱۱ داشت که آن کشور را ویران نمود. هر کجا که جنگ جدایی طلبانه در دنیا آغاز شود، لوی بلافاصله در آنجا حضور یافته و همیشه حامی تجزیه طلبان، بخصوص کردها بوده است. لوی ترتیب ملاقات علینژاد، بعنوان یک عضو گروهی از زنان کشورهای گوناگون که خودرا مدافع حقوق بشر معرفی میکنند، را با امانوئل مکران رئیس جمهور فرانسه داد، که در آن علینژاد باردیگر درباره لزوم قرار دادن سپاه در لیست سازمانهای تروریستی صحبت کرد.
“نشست جرج تاون” که در آن علینژاد به همراه هفت نفر دیگر بعنوان “رهبران” ائتلاف اپوزیسیون خارج از کشور معرفی شد، انتشار “منشور مهسا،” و فرو ریختن آن ائتلاف در کمتر از دو ماه آنقدر شناخته شده است که نیازی به یادآوری ندارد. عبد الله مهتدی، رهبر کومله، در صحبتهای محرمانه خود با دیگر فعالان کرد، که نوار آن در چند روز گذشته افشا شد اظهار نمود که یکی از دلایل از هم پاشیدن آن گروه ادعای رضا پهلوی درباره توهین به او توسط علینژاد بود. از آن زمان، فاشیستهای سلطنت طلب دائما به علینژاد با رکیکترین الفاظ حمله کرده اند.
شهادت در کنگره آمریکا و تلاش برای حمله نظامی به ایران
در روز ۱۴ سپتامبر علینژاد در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا “شهادت” داد. چند نکته درباره شهادت او مهم هستند:
اول، او ادعا کرد که کاخ سفید به او پیشنهاد کرده است که هویت خودرا تغییر داده و مخفیانه زندگی کند. ولی او قبول نکرده. این اولین باری بود که علینژاد چنین ادعایی را مطرح نمود. در عین حال روشن نیست که چرا کاخ سفید، و نه بعنوان مثل اف بی ای، چنین پیشنهادی داده است.
دوم، اگر این پیشنهاد ادعایی درست است و در طول چند ماه گذشته به علینژاد داده شده، باید پرسید که چرا فقط او است که ظاهرا هدف جمهوری اسلامی است، چرا که، بعنوان مثال، رضا پهلوی و همسر او در یکسال گذشته اگر از علینژاد فعال تر نبودند، کمتر نیز فعال نبودند. هم اکنون چندین فعال بسیار شناخته شده مخالف جمهوری اسلامی در اروپا هستند و فعالیت میکنند، ولی هیچگاه ادعا نکرده اند که حاکمیت قصد ربودن و یا قتل انهارا داشته است. چگونه است که جمهوری اسلامی فقط به دنبال علینژاد است؟
سوم، اگر این ادعا درست است، چرا، بر خلاف گذشته که وزارت دادگستری آمریکا با آب و تاب تهدید علیه علینژاد را به اطلاع عموم میرساند، اینبار کاخ سفید، بخصوص جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی آقای جو بایدن که با علینژاد بارها ملاقات و همچنین تلفنی صحبت کرده است، حتی یک کلمه راجع به این ادعا نگفته و ننوشته بود؟
چهارم، آنچه که تمامی وبسایتهای اپوزیسیون و کانالهای آنها در شبکههای اجتماعی درباره صحبتهای علینژاد گزارش کردند پیشنهاد کاخ سفید به او برای تغییر برای هویت و زندگی مخفی بود، ولی، متاسفانه، موضوعی که اصلا گزارش نشد، هم صحبتهای علینژاد برای حمله نظامی به ایران بود، و هم دروغهای او. در صحبتهای خود علینژاد آنچه را که لابی اسرائیل، و نئوکانها و راست افراطی آمریکا دهها سال است که تکرار میکنند، را دوباره تکرار کرد. او گفت، “جمهوری اسلامی یکی از بزرگترین تهدیدها برای امنیت ملی آمریکا میباشد،” و “اخیرا، رژیم بی پروا تر شده، و با تهدید مردم آمریکا در خاک خود آمریکا به گمان من به آمریکا اعلام جنگ داده است.”
مستقل از اینکه خود دولت آمریکا، حتی افراطیترین آن، هیچگاه جمهوری اسلامی را “یکی از بزرگترین تهدیدها برای امنیت ملی” خود قلمداد نکرده است، بلکه بزرگترین ادعای آن این بوده است که جمهوری اسلامی منافع آمریکا و متحدان را در خاورمیانه تهدید میکند، این ادعای بی اساس که جمهوری اسلامی به آمریکا اعلام جنگ داده است – آنهم در حالیکه دو کشور مشغول مذاکره هستند – فقط تلاشی است برای تحریک کنگره آمریکا برای فشار به دولت آمریکا برای حمله به ایران، و یا دستکم جلوگیری از هرگونه توافق بین دو دولت در آینده.
پنجم، علینژاد همچنین ادعا کرد که، “متجاوز از ۵۰۰ نفر از اپوزیسیون که در خارج زندگی میکنند، یا ترور شده اند و یا دزدیده شده اند.” حتی یک ترور و یا دزدیدن حتی یک نفر البته شدیدا محکوم است، و بنا بر این بحث درباره درستی و یا نادرستی اینگونه جنایات نیست. موضوع این است که جمهوری اسلامی آنقدر در ۴۰ سال گذشته جنایات واقعی داشته که لزومی ندارد که درباره آن دروغ گفته شده، و یا اغراق شود.
در مقالهای به زبان انگلیسی که نگارنده چند سال پیش درباره ترورهای جمهوری اسلامی منتشر نمود، اسامی آنهایی که در خارج از ایران ترور شده اند را نیز با ذکر چگونگی ترور آنها توصیف نمود. تا جایی که نگارنده آگاه است و در مقاله خود ذکر نمود، تعداد کسانی که در خارج از ایران ترور شده اند، ۲۵ نفر هستند، و تعداد دزدیده شدهها حد اکثر ۱۰-۱۵ نفر. بنا بر این، بقیه آن ۵۰۰ نفر یا بیشتر چه کسانی هستند؟
این ادعای علینژاد که “جمهوری اسلامی یکی از بزرگترین تهدیدها برای امنیت ملی آمریکا میباشد،” که کوششی است برای تحریک به جنگ، در دنباله کوششهای اخیر او برای جنگ است، که نمونه آن صحبتهای او در کنفرانس امنیتی هالیفاکس در کانادا است که در بالا ذکر شد. قبل از حضور در مجلس نمایندگان آمریکا، در مصاحبهای علینژاد گفت،
“اینها [نمایندگان کنگره آمریکا] میدانند که جمهوری اسلامی قاتل است، بچهکش است، تجاوز میکند، ولی آنچه من فکر میکنم که ما ایرانیها باید انجام بدهیم، گره زدن سرنوشت خودمان به سرنوشت مردم آمریکا است. مادامی که جمهوری اسلامی در قدرت است، نه فقط کسانی که به ایران سفر میکنند در خطر میافتند، بلکه آمریکاییها در خاک خودشان هرگز امنیت نخواهند داشت… اگر با او [جمهوری اسلامی] نجنگیم، و نابود و سرنگونش نکنیم، در خاک آمریکا مردم، شهروند بیگناه خود آمریکا را خواهد کشت.”
خوانندگان گرامی میتوانند این ادعاها را خود تفسیر کنند.
با توجه به این فعالیت ها، آنهایی که در مدح علینژاد مقاله منتشر میکنند، و حتی یک کلمه درباره حمایت او از جنگ با ایران نمینویسند، یک موضوع را باید با صداقت برای مردم توضیح دهند: آیا آنها با حمله نظامی غرب به ایران، مثل علینژاد، موافق هستند یا خیر؟ اگر هستند، آنرا اعلام کنند. اگر نیستند، دستکم در میان ستایشهای خود از او به جنگ افروزی او نیز اشاره کنند.
پروژه “رهبر ملی” سازی علینژاد
به گمان نگارنده، از سال ۲۰۱۵ بعد از ملاقات علینژاد با دیوید پترائوس ، مدیر سابق سازمان سیا، پروژه تبدیل علینژاد به یک “رهبر ملی” توسط نظام سیاسی-امنیتی آمریکا آغاز شد که تاکنون ادامه دارد. این حقیقت که این پروژه در دوران آقای باراک اوباما آغاز شد، و در دوران ترامپ و بایدن ادامه یافت، بخوبی پشتیبانی نظام سیاسی-امنیتی آمریکا از علینژاد را نشان میدهد. از این گذشته، هربار که به نظر میرسد “ستاره” علینژاد در اپوزیسیون در حال افول است، ادعای جدیدی درباره طرح ربودن او، ترور او، و یا مسائل دیگر مطرح میشود. با دقت در زمان این ادعاها درستی این مدعا ثابت میشود.
بعنوان مثال، در یکسال گذشته، با وجود همه تلاشهای علینژاد، این رضا پهلوی بود که بیشتر از هر کس دیگری مورد توجه اپوزیسیون خارج از کشور قرار گرفت، و حملات حامیان او به علینژاد؛ اظهارات علینژاد در حمایت از جنگ؛ افشاگریها درباره او برای پول دراودن از ویدئوهایی که از داخل کشور بدست آورده بود؛ ملاقات با چهرههای جنگ طلبی مانند برنارد-آنری لوی، و این ادعا که امانول مکران با او بطور جداگانه ملاقات کرد، همگی او را به انزوا برد. بنا بر این، ناگهان او در کنگره آمریکا حضور یافته و ادعای جدیدی را برای پنهان شدن مطرح میکند.
علاوه بر این که علینژاد با “آزادیهای یواشکی”، وهمچنین فمینیسم فرصت طلبانه خود که مبارزات چهل ساله زنان ایران را میکوشد به نام خود مصادره کند، نظر هارا جلب کرده بود، او دارای تواناییهایی است که دیگر مدعیان رهبری، همچون رضا پهلوی، ندارند. او قادر است با جنجال توجه جلب کند؛ در هر لحظه اگر لازم است گریه کند، و یا فریاد بزند؛ در بحثهای تلویزیونی حالت تهاجمی داشته و از گفتن هیچ چیزی خوداری نمیکند، و، از همه مهم تر، او قبول کرده است که در راهی که قدم گذاشته تا به آخر برود و هر ادعا یی را مطرح کند.
باید از خود پرسید، اگر نظام سیاسی-امنیتی آمریکا قصد رهبر سازی از علینژاد را ندارد، به چه دلیل صدای آمریکا از میان اینهمه فعال سیاسی با سابقه به علینژاد پروژه نان و آب دار داد؟ علینژاد که سابقه برنامه سازی نداشت. باید از علینژاد پرسید، چند نفر از فعالان سیاسی مستقل ایرانی در آمریکا محافظان اف بی ای دارند که در همه جا با او مسافرت میکنند، که سابقه آن چند ساله است، نه اخیرا؟ چند نفر از این مستقلها با سناتورهای امریکایی و وزیر خارجه آمریکا که متعلق به جناح ماورای راست افراطی آمریکا است ملاقات میکنند؟ چند نفر از این مستقلها وقتی با صدای آمریکا اختلاف پیدا میکنند، بلافاصله وزارت خارجه پامپئو به سود علینژاد مداخله میکند؟ چند نفر از فعالان مستقل ایرانی، که تعداد آنها زیاد نیز میباشند، پولها و قراردادهای هنگفت از صدای آمریکا دریافت میکنند؟
این اولین باری نیست که آمریکا برای کشورهای دیگر “رهبر” میسازد. خوان گوایدو ونزوئلا، احمد چلبی عراق، حامد کرزای افغانستان، رابیه قادیر، زنی که خودرا رهبر مسلمانان اویغورهای چین معرفی میکند، سالىھ خۇدایار Salih Hudayar نیز که شهروند آمریکا است خودرا نخست وزیر “دولت در تبعید ترکستان شرقی،” یعنی همان ناحیه مسلمان نشین چین، میداند و مورد پشتیبانی محافل امریکایی است، میخیل ساکاشویلی گرجستان، ولودیمیر زلنسکی اوکراین، و بسیاری دیگر از این نوع رهبران هستند که در گذشته و حال مورد حمایت نظام سیاسی-امنیتی آمریکا قرار گرفته اند.
کلام پایانی
به گمان نگارنده، بخشی از هویت یک میهندوست واقعی و یک ضد جنگ مترقی مخالفت با سیاستهای امپریالیستی آمریکا در جهان، که باعث بسیاری از جنگها شده است، میباشد. در عین حال، نظام سیاسی-امنیتی آمریکا از مساله نقض حقوق بشر استفاده ابزاری نموده، و در حالیکه متحدان آن، نظیر رژیمهای عربستان، مصر، امارات، و بسیاری دیگر از رژیمهای راست افراطی، بخصوص در امریکای لاتین، به نقض فاحش و هرروزه حقوق بشر میپردازند، کوچکترین اعتراضی به آنها از طرف آمریکا که نمیشود، هیچ، بلکه به این رژیمها انواع و اقسام کمکهای نظامی و امنیتی نیز داده میشود، و در همان حال از همان ابزار حقوق بشر علیه کشورهای مخالف سیاستهای امپریالیستی آمریکا استفاده میشود. تحت چنین شرایطی یک میهندوست و ضد جنگ واقعی نمیتواند علینژاد، که مورد حمایت کامل نظام سیاسی-امنیتی آمریکا میباشد، را متحد خود برای مبارزه با نظام ولایت فقیه بداند، چرا که چنین کاری نقض هویت خود میباشد.
همچنین، به گمان نگارنده هدف نظام سیاسی-امنیتی آمریکا از پشتیبانی از علینژاد “رهبر سازی” برای مردم ایران است. این کوشش از دستکم دوران جرج بوش پسر و افرادی نظیر اکبر عطری و امیر فخر آور آغاز شد. در طول سالهای گذشته بسیاری از کاندیداهای ایرانی را به واشنگتن آورده تا “رژه” روند تا از میان آنها “رهبر آینده ایران” ظهور کند. قبل از علینژاد فعالان سیاسی دیگری نیز بودند، بخصوص در زمان جنبش سبز، که در صدای آمریکا برنامه داشتند، مانند محسن سازگارا، و این تصور در میان این بخش از ایرانیان بوجود آمده بود که آنها مورد حمایت آمریکا میباشند. ولی به محض اینکه برنامههای آنها متوقف شد، ناپدید شدند و دیگر مطرح نیستند. شانزده سال پیش نگارنده در یک مقاله انگلیسی راجع به این موضوع هشدار داد. کوششهای قبلی شکست خورد، و حال تمرکز بر علینژاد میباشد.
شکی نیست که علینژاد در میان دو بخش از مردم چهره مطرحی است. بخشی از آنها به دلیل مخالفت خود با نظام ولایت فقیه و نفرت از آن [که کاملا توجیه شده و مشروع است]، برای هر کسی که شب و روز به نظام حمله کند دست زده و هورا میکشند. بخش دوم متشکل از آن ایرانیانی است که طرفدار دولت آمریکا هستند و امید به سرنگونی جمهوری اسلامی توسط آمریکا دارند، و طرفداری آنها از علینژاد به گمان نگارنده به این دلیل است که آنها تصور میکنند که نظام سیاسی-امنیتی آمریکا او را برای رهبری آینده ایران در نظر گرفته است، که به گمان نگارنده تصور غلطی نیست.
تا زمانیکه علینژاد مورد حمایت نظام سیاسی-امنیتی آمریکا میباشد، همان نظامی که حکومت ملی و دموکراتیک زنده یاد دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد، ۴۲ سال است که به مردم ایران تحریمهای اقتصادی و تهدیدهای نظامی تحمیل کرده است، و همه گونه امکانات در اختیار او قرار میدهد، نمیتوان او را بعنوان یک فعال مستقل که به مردم و کشور خود میاندیشد جدی گرفت، بخصوص در حالی که علینژاد سخت به دنبال پولدار شدن و زندگی لوکس داشتن میباشد. هر زمان که علینژاد واقعا مستقل شد، از صدای آمریکا خارج شد، و بخصوص به انتقاد مستقل و سازنده از سیاستها و جنگهای مخرب آمریکا و غرب در خاورمیانه پرداخت که باعث کشته شدن دستکم ۴.۷ میلیون نفر از مردم بی گناه، آواره شدن ۳۹ میلیون نفر، و ویرانی کم نظیر در تاریخ شده – جنگهایی که از همان نوع را او برای ایران تجویز میکند – هم میتوان او را بعنوان یک فعال سیاسی ایرانی مورد توجه قرار داد، و هم میتوان درباره دستاوردهایی که میتواند داشته باشد بحث کرد.
- اخبار روز