نجفی فروشنده ، فرهادی رادیکال”#علیرضا_معینیان
اگر در مراسم #اسکار اخیر ، قرار بر این بود که یک ایرانی ، جایزه ی این مراسم را بدست گیرد ، بی شک #شاهین_نجفی ، ارجح تر از #اصغرفرهادی می بود . زیرا که نجفی خود متصور است ، هم بازیگر است و هم کارگردان ! و در هر دوی اینها تبحر دارد .. البته باید به گزینه ی دوم با دیده ی اکراه نگریست . وی همچنین متصور است که خود قاعده میسازد و بعد آن را برای یک قاعده ی نو تر خراب می کند . بی شک فرهادی هم این جملات را بسیار می پسندد . او تا جایی پیش میرود که در فیلم آخر خود #فروشنده از موضوع بنیادین #تجاوز چنان آش شعله قلمکاری در می آورد که انگاری کنار استخر قدم میزند و بی آنکه تنی به آب بزند ، سعی دارد به دیگران فن شنا بیاموزد .
گویی بسیار نزدیک است اما باز هم خیلی دور ! تا جایی پیش میرود که سعی دارد تجاوزگر و تجاوز شونده را به یک میهمانی دعوت کند تا به یک اینهمانی احساسی برسند . عواطف تجاوز شونده را برای تجاوزگر خویش بر می انگیزد .
نجفی هم زمانی از تجاوز داد سخن بر می آورد و میگفت : وقتی که به کسی تجاوز میشود ، نمی تواند بنشیند و حرفی نزند ، باید به خیابان برود و عربده بزند …
شهردار لندان تماشاچی پر و پاقرص فیلم فرهادی میشود . او خوب میداند که نباید اتفاقات سال 2011 و آن شورش لندن و غارت فروشگاه ها بار دیگر به وقوع بپیوندد . او نمی خواهد کسی “عربده” بزند و به شهر مدرن و به ظاهر آرام لندن و فروشگاه های لوکسش دست درازی کند . مردم لندن را به دیدن این فیلم دعوت میکند تا این را القا کند که از دل خاورمیانه ی نا امن ، می توان به تجاوزگر خویش ، بزرگمنشی نشان داد تا دست آخر خود به دست وجدان معذبش محاکمه شود و سکته کند و تمام ! چرا ما این بزرگمنشی را نداشته باشیم ؟! او میخواهد به آن فردی که در کانالهای فاضلاب میخوابد و فریاد میزند که بیش از صدای موشهای اطرافش ، صدای قدمهای انسان های بالا سرش عذابش میدهد ، بگوید : بخواب ، تا وجدان بیدار آنها ، محاکمه گر خودشان باشد !
در لندن کسی نباید فریاد بزند ، همان قدر که در ایران هیچ انسانی نباید بعد از هیچ یک از ابعاد تجاوز ، چه به بدن خویش و چه به هستی اجتماعی اش ، اعتراضی کند .
همه چیز باید از سوژه ی انقلابی تهی شود ! نجفی هم در مکیدن تفکر انقلابی مفتخر شده است .
از بیژن جزنی ، صمد بهرنگی ، کرامت دانشیان و شاهرخ زمانی ، هنر میسازد و میخواند تا زمانی که بتواند با این افراد انقلابی هنرسازی کند و به موج سواریش ادامه دهد . او چگوارا را تا جایی دوست دارد که تنها و صرفا طرح کاریزماتیکی باشد برروی تیشرت”فاضلاب خواب”لندنی و “گورخواب” تهرانی !
از بیژن ، وقتی میخواند که تنها چند تابلوی نقاشی از وی دیده است و همین . صمد را وقتی بلند فریاد می زند که شب به جای کتاب قصه ، ماهی سیاه کوچولو را خوانده است . شاهرخ را وقتی دکلمه می کند که تیتر خبرها است و می بایست با این تیتر ها به نوعی خودش را پیوند دهد . اینجاست که او صرفا اسامی را با چند کار دم دستی و روزمره شان که خود به آن چندان اتکایی نداشتند ، میشناسد و همین و بس .
پرسش اینجاست بیژن ، صمد ، کرامت ، شاهرخ و همه و همگی این افراد از کدام ایده ی فکری برخواسته بودند ؟ بی شک کمونیسم . تک تکشان به آن ایمان داشتند . حالا شاهین نجفی دست لنین را هم تا آرنج در خون می بیند و بلشویک ها را مشتی خون خوار و وحشی ! در حالی که فرد به فرد این اسامی برای تشکیل حزب لنینی مبارزه کردند . چطور میتوان خواستگاه نظری و عملی این افراد را تقبیح کرد و بعد خود را به آن ها چسباند ؟ آیا این جز موج سواری و تهی کردن سوژه ی انقلابی و عکس برگردانی از اسامی آنها در شعر ها برای به ظاهر رادیکالیزه کردن این اشعار نیست ؟ حالا تجاوزگر کیست ؟ تجاوز شونده چه کسی ست ؟ نجفی میخواهد به تلاویو سفر کند و کنسرت بدهد و پیش تر از آن مینویسد ، باید مرزهای سیاسی و مذهبی را بشکنیم ! اینهم خود یعنی شکسته شدن مرز تجاوزگر و تجاوز شونده . درست مثل فیلم فرهادی . و تهی کردن افراد از سوژه ای که باید با آن دست به اعتراض بزنند .
نجفی و فرهادی ، هر دو این مرز را نمی شناسند ، چرا که منافع طبقاتی آنها این را ایجاب میکند . هر دوی آنها بازیگرانی هستند که تصور بر کارگردانی دارند . درحالی که نظام سرمایه آنها را بدل به بازیگران خود کرده است . یکی از سمت شهردار لندن و مراسم اسکار و دیگری از سمت آویو گفن و رژیم اسراییل !» سلام!!… امیدوارم خوب باشید و سلامت… این متن برای وقتی است که نجفی رفت برای کنسرت در تل اویو…