نقد یادداشت حجاریان در مورد سیاهکل و آمل – امید بهرنگ

 

  • شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۹

عکس: صفحه اول کیهان ۱۶ فروردین ۱۳۵۰ در باره سیاهکل و گزارش کیهان ۱۳۶۰ در باره واقعه آمل

«به تفاوت‌هایمان نگاه کن [تفاوت بین مردم و نیروهای سرکوبگر]. تفاوت‌ها. منظورم این نیست که آن‌ها ثروتمندند و ما فقیر یا آن‌ها مسلح‌اند و ما بی دفاع یا آن‌ها همه چیز را در اختیاردارند و ما، خب، ما … به این نگاه کن که آن‌ها خالی‌اند، خالی، می‌فهمی، و ما … واضح است که ما چگونه‌ایم. آن‌ها خالی‌اند. اگر بازشان کنی، کمی خون افسرده و کمی چرک بیرون می‌ریزد و بعد از مدتی حتی دل و روده شان هم ناپدید می‌شود، به همین علت است که وقتی می‌میرند، برای همیشه می‌میرند

از رمان “بیوه ها” اثر نویسنده شیلیایی آریل دورفمن

سعید حجاریان مشهور به “تئوریسین” اصلاحات به مناسبت پنجاهمین سالگرد سیاهکل، طی یادداشتی سیاهکل را تراژدی نامید و قیام آمل را رمانتیک. (۱) یادداشتی ۹۰۰ کلمه ای که به اندازه تعداد کلماتش ناقض واقعیت است.مدت‌هاست که حجاریان چیزی در چنته ندارد و صرفاً یاد ایام می کند تا همکاران اصلاح طلب خود را سرگرم کند. حجم بی محتوایی این یادداشت نشان می دهد حجاریان نه استعداد چندانی در ارائه تحلیل تاریخی و تاریخ نویسی دارد، نه قادر است حتی قصه جاسوسی هیجان انگیزی سرهم بندی کند. این یادداشت درعین‌حال عمق “تئوری” های این تئوریسین را نیز نشان می دهد. او مانند تمامی امنیتی ها همواره دلش برای نظم ارتجاعی مستقر می سوزد. هدف اصلی یادداشتش مقابله با روحیه شورشگری و محکوم کردن مبارزه انقلابی قهرآمیز علیه دولت های ارتجاعی است. او حتی حاضر است نقش وکیل مدافع دولت شاهنشاهی را هم به خود بگیرد تا تز اسقاطی “اصقلاب”!! را به شکل ملال آوری مکرر سازد.

 

می دانیم که سیاهکل عملیات مسلحانه چریک های فدایی خلق ایران در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ علیه دولت شاهنشاهی بود و حرکت آمل قیام مسلحانه ای بود که اتحادیه کمونیست‌های ایران در ۵ بهمن ۱۳۶۰ علیه دولت جمهوری اسلامی سازمان داد. هر دو این مبارزات بازتاب تلاش و روحیه شورشی انقلابیونی بود که جامعه و جهان را دگرگونه می خواستند. حجاریان اساساً با این تلاش و روحیه مخالف است. البته کارنامه وی صرفا مخالفت فکری با این روحیه نبوده و نیست بلکه او جز کسانی بوده که عملا و فعالانه در کشتن این روحیه و پیگرد و سرکوب سازمان های انقلابی در دهه شصت نقش کلیدی ایفا کرد. از این زاویه ذرّه ای اهمیت ندارد که وی بعدها قربانی دستگاه آدمخواری شد که خود از سازندگانش بود. بنا به ارزش های سیستم سرمایه داری جنایتکاران نیز تاریخ مصرف دارند.

حجاریان از دو جایگاه و نگاه متفاوت به این دو واقعه مهم تاریخ معاصر ایران می پردازد. در ارتباط با قیام سیاهکل نقش مشاهده گری دارد که تلاش می کند واقعیات تاریخی را تحریف کند. اما نگاهش به قیام آمل از جنس دیگری است. او این بار نقش بازیگری دارد که نقش مستقیم در سرکوب آن قیام ایفا کرد. او برای پنهان کردن این نقش به قصه پردازی رو می آورد و سعی می کند با جملاتی چندخطی و صد تا یک غاز، ذهن مخاطبش را مخدوش نماید. او برای اینکه حرفی از نقش واقعی خویش در سرکوب و پیگرد اتحادیه کمونیست ها نزند به اخبار در پیتی و به ظاهر پشت پرده روی می آورد. مانند اینکه خمینی فکر کرده بود همه کمونیست ها اتحادیه تشکیل داده اند. حجاریان حرفی را که امام جمعه یکی از شهرهای خوزستان در اوایل سال ۵۸ علیه اتحادیه کمونیست‌ها بیان کرده بود و بدل به جوک شده بود را به خمینی نسبت می دهد. حجاریان حتی خبر ندارد که اتحادیه کمونیست ها به عنوان یک سازمان مائوئیستی شناخته شده، قبل از انقلاب در سال ۱۳۵۵ تشکیل شده بود نه بعد از انقلاب. سازمانی که از نقطه نظر تئوریک آثار متعددی در نقد مشی چریکی مشخصاً نظرات رژی دبره و کارلوس ماریگلا و دیگر نحله های فکری چپ منتشر کرده بود. (۲)

علت اصلی اینکه خمینی در خردادماه ۱۳۶۰ در فتوایش علیه مخالفان لایحه قصاص و در مرتد اعلام کردن جبهه ملی از اتحادیه کمونیست ها نام برد، صرفاً مخالفت اتحادیه کمونیست‌ها با لایحه قرون وسطایی قصاص نبود. البته حجاریان فراموش می کند بگوید خودش آن زمان چگونه به این لایحه نگاه می کرد و چگونه مانند تمامی اصلاح طلبان کنونی برای این لایحه پیرهن چاک می داد. او هنوز احتراز می کند که لایحه قصاص را غیرانسانی بخواند و در کمال وقاحت و بی شرمی می گوید “ازنظر جبهه ملی این لایحه غیرانسانی بود”.

خمینی از اتحادیه کمونیست ها نام برد زیرا این سازمان در اواسط خرداد ۱۳۶۰ طی اطلاعیه ای مهم طرح کودتای باند خمینی علیه بنی صدر را برای یکدست کردن حکومت با جزییات دقیق علنی کرده بود و مردم را به مقاومت فراخوانده بود. خمینی “اتحادیه کمونیست‌های ایران” – و مشخصاً زنده یاد حسین تاجمیر ریاحی به عنوان یکی از رهبران این جریان – را به خوبی و از نزدیک می شناخت. او هنوز یادش نرفته بود که از طریق حجت الاسلام دعایی باید از ریاحی خواهش و تمنا می کرد تا مطلبی از او در رادیو بغداد خوانده شود. حسین ریاحی در آن دوره مسئول رادیویی بود که در آن علیه رژیم شاه تبلیغ می کرد.

حجاریان دروغ می بافد و می گوید : “بعد از این اتفاق اتحادیه کمونیست‌ها اطلاعیه دیگری صادر کرد و نوشت، رژیم دشمن واقعی خود را شناخته است و متوجه شده آن ما هستیم که می‌توانیم سرنگونش کنیم و الا آیت‌الله خمینی بی‌خود نام ما را نمی‌آورد!” البته هیچ ردی از اینکه کی و کجا اتحادیه کمونیست ها چنین اطلاعیه ای صادر کرده موجود نیست. اساساً چنین اطلاعیه ای وجود خارجی ندارد. ازنظر حجاریان اتحادیه بر پایه این اطلاعیه، رفت دنبال اینکه تجربه سیاهکل را این بار در جنگل های مازندران تکرار کند. عجب تحلیل هوشمندانه ای! طبق منطق و تکیه حجاریان به گفتارهای حزب توده و اکثریت، اگر خمینی “قسم و آیه” کیانوری رهبر حزب توده را باور می کرد که گفته بود “اتحادیه کمونیست‌های ایران یک گروه کوچک مائوئیستی هستند” و اگر خمینی مطلب روزنامه “کار” (ارگان فدائیان خلق اکثریت) در مورد اتحادیه کمونیست ها را خوانده بود که اتحادیه کمونیست ها : «نه کمونیست است نه اتحادیه، یک گروهک مائوئیست است» و نامی از این سازمان نمی برد، درنتیجه اتحادیه هم دچار “توهم” نمی شد و به دنبال سازماندهی مبارزه مسلحانه نمی رفت. بر پایه چنین تحلیلی مشعشعی است که قیام آمل انگ رمانتیک می خورد.

حجاریان معنای رمانتیک در عرصه سیاست را مخدوش می کند. رمانتیک یعنی احساساتی عمل کردن و خاصا یعنی خیال‌پردازی. در امر سیاست این لنین بود که آرزو پردازی علمی را جایگزین خیال‌پردازی انقلابی کرد. او بر اهمیت آرزو پردازی انقلابی تأکید کرد و آن را نه تنها مضر ندانست بلکه محرک مبارزه انقلابی دانست، به شرطی که هر آرزو نقطه تماسی ولو کوچک با واقعیت داشته باشد. بدون آرزو پردازی انقلابی نمی توان تصور کرد که هیچ عمل انقلابی به ویژه مبارزه مسلحانه انقلابی سازمان یابد. (۳) مسئله این نیست که عقل حجاریان به فهم این مفاهیم قد می دهد یا خیر، او دارد به وظایف شغلی اش عمل می کند. او به عنوان مأمور امنیتی سابق و “تئوریسین امروزی اصلاحات” می خواهد هر نوع خیال‌پردازی انقلابی را غدغن کند و کماکان مستحق پیگرد بداند. فرادستان به خوبی می دانند شرط ثبات حکومت شان از میان بردن هر نوع آرزو پردازی انقلابی در میان فرودستان است.

حجاریان آمل را رمانتیک می داند زیرا آن را حاصل تلاش “عده‌ای از جوانان کنفدراسیون – که در خارج درس خوانده بودند- می داند”؛ “جوان‌هایی اتوکشیده” که “از شهر به جنگل رفتند و چند ماه گرسنگی و تشنگی کشیدند.” حجاریان در پس این طعنه های موذیانه از روحیه و ارزش‌های ارتجاعی دفاع می کند که طبقه او با تکیه بدان‌ها به قدرت دست یافت. خمینی زمانی همه مخالفان خود را به خارج نسبت می داد و دانشگاه را عامل بدبختی می دانست و اتوکشیده ها را مدافع ارزش‌های غربی می نامید. خمینی با تکیه به دو روحیه انتقام جویانه “انتقام حوزه از دانشگاه” و “انتقام مستضعف از مستکبر” پایه اجتماعی خود را برای کسب قدرت به حرکت درآورد. روحیه انتقام بکار کسانی می آید که فقط می خواهند بالایی ها را به زیر کشند و خود جای آنان نشینند و هیچ تغییری در پایه های نظام ستم و استثمار به وجود نیاورند. این بار حجاریان همان عقده های انتقام جویانه را البته در شکلی ملایم‌تر بیان می کند تا ثابت کند آمل رمانتیک بود زیرا نقش‌آفرینانش “تحصیل کرده های خارج و جوانان اتوکشیده ” بودند. هدف او از این کار ترساندن روشنفکران انقلابی از عمل انقلابی است. مبتکرین قیام آمل (همانند مبتکرین قیام سیاهکل) جزء بهترین روشنفکران انقلابی زمانه خویش بودند که کوشش داشتند علیرغم محدودیت های تاریخی و ضعف ها و اشتباهاتی که داشتند ضرورت های جامعه را دریابند و به وظایف انقلابی خویش آگاهانه عمل کنند.

حجاریان فراموش می کند همین “اتوکشیده ها” در جریان مبارزه انقلابی در خارج و داخل کشور چگونه آبدیده شدند و چنان سیلی بر صورت خمینی نواختند که خمینی هرگز آن را فراموش نکرد و وصیت کرد که “آمل را هرگز فراموش نکنید” چرا که می دانست وفاداری به چنین میراث انقلابی به معنای تسریع مرگ جمهوری اسلامی خواهد بود. جدل با حجاریان بر سر حفظ یا محو سنت های انقلابی و سنت شکنی های انقلابی نسل های قبل است. او آگاهانه درگیر لجن پراکنی به گذشته است تا حال پرتلاطم برای جوانان – و آینده نوید بخش که تنها در گرو نبردهای بی امان است – را بیهوده و از پیش شکست خورده جلوه دهد.

حجاریان در ارتباط با قیام سیاهکل نیز آسمان و ریسمان را به هم می بافد، راست و دروغ را به هم می چسباند تا آن را نیز تحریف کند. او می خواهد مردم را از هر حرکت رادیکال انقلابی مأیوس کند.
تئوریسین اصلاحات کشف کرده که چریک ها از سه جریان تشکیل شده بودند نه دو جریان! اگر زمان شاه بود ساواک به خاطر این کشف حتما به حجاریان ترفیع مقام می داد! حجاریان بدون هیچ سند و مدرکی ادعا می کند که اعضای گروه “احمدزاده – پویان” به مبارزه مسلحانه شهری اعتقاد داشتند گروه “جزنی” به کار فرهنگی و گروه “ضیا ظریفی” به کار در روستا و کوهستان باور داشتند. او حتی زحمت آن را به خود نداده که تورقی در آثار این سازمان کند و بحث های تئوریک میان آنان در مورد رابطه میان شهر و روستا را دریابد. احمدزاده در کتاب “مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک” بر نقش ارتش خلق تأکید داشت و معتقد بود که از این زاویه روستا اهمیت استراتژیک دارد. او مبارزه مسلحانه در شهر را جزئی از این استراتژی می دانست. بعدها نیز جریانی از فداییان که بیش از همه به تئوری های احمدزاده وفادار مانده بودند به نام “چریک های فدایی خلق ایران – ارتش رهائی‌بخش خلق‌های ایران (آرخا)” تحت رهبری زنده یادان محمد حرمتی پور و عبدالرحیم صبوری در سال ۶۰ در جنگل های مازندران مبارزه مسلحانه را با این استراتژی آغاز کردند.

اینکه جزنی معتقد به کار “فرهنگی” بود را لابد حجاریان به خاطر علاقه جزنی به نقاشی کشف کرده است!! او نیازی ندیده به ده‌ها مقاله و کتاب های جزنی در مورد ضرورت تبلیغ مسلحانه رجوع کند. او یادش رفته که این بار دارد نقش تحلیل‌گر و مورخ را بازی می کند نه نقش بازجو و بازپرسی که مدام به دنبال انگیزه و علایق شخصی متهم هست.

ازنظر او سیاهکل تراژدی بود زیرا به خاطر خطای محاسباتی چریک ها، مردم بومی مداخله کردند و موجب دستگیری آن‌ها شدند و ارتش شاه هم با تمرکز نیرو آنان را سرکوب کرد. حجاریان معنای واقعی تراژدی را نیز معیوب می کند. تراژدی یعنی تن دادن به سرنوشت مقدری که می دانی. چریک ها شکست خود را مقدر نمی دانستند. درست است که عملیات سیاهکل ازنظر نظامی شکست خورد اما برای چریک ها پیروزی ایدئولوژیک سیاسی به ارمغان آورد که با تکیه بدان حداقل توانستند تا سال ۱۳۵۵ مقاومت مسلحانه شان را ادامه دهند و نفوذ گسترده ای در جامعه به دست آورند.

حجاریان به چریک‌ها درس می دهد که اگر تاریخ روسیه را خوانده بودند این کار را نمی کردند و باید مثل لنین صبر می کردند تا بعدها خودبخود انقلاب شود. این هم ادعای گزافی است. مسئله حجاریان نه بررسی تجربه واقعی انقلاب روسیه است نه بررسی تاریخ واقعی چریک ها. زمانی که چریک‌ها به مطالعه لنین و مائو روی آورده بودند احتمالاً حجاریان همانند اغلب همپالگی های حزب اللهی یا درگیر آزار رساندن به بهائیان بود یا در باب بول و غایط و درجه نجس و پاکی شان تحقیق می کرد. تا جایی که به چریک ها بر می گردد آنان مشی شان را بر مبنای مطالعه و مقایسه تجارب انقلابی دوران خویش برگزیدند. گروه آنان راه کوبا را انتخاب کرد و تلاش کرد آن را عملی کند. حجاریان که به قول خویش تحت تأثیر چریک‌ها به “کوهنوردی سه روزه” می رفت به آنان گوشزد می کند باید “پیامدهای اصلاحات ارضی” را در نظر می گرفتند و دنبال مبارزه چریکی دهقانی نمی رفتند. حجاریان گزافه گوئی می کند بدون آنکه از حداقل دانش در مورد انقلاب کوبا، روسیه و چین برخوردار باشد و در مورد نقش و جایگاه متفاوت دهقانان در هر یک از این انقلاب ها چیزی بداند، حکم صادر می کند. او حتی نمی داند که عمده بحث های تئوریک میان چریک ها ارزیابی از نقش و جایگاه اصلاحات ارضی شاه بود. اینکه چریک ها چرا و چگونه خط مشی شان را تدوین و عملی کردند و مسیر تکاملی شان چگونه رقم خورد بحث جداگانه ای است و صد البته ربطی به امثال حجاریان ندارد. لیست تحریف های حجاریان در مورد تاریخ چریک ها نیز همانند ماجرای آمل پایانی ندارد.

اوج درماندگی تئوریسین اصلاحات درنتیجه گیری یادداشتش عیان است. حجاریان با تکیه به نقش اکثریتی ها در سرکوب قیام آمل می نویسد: “علاوه بر تکرار تاریخ، مبدع واقعه سیاهکل هم در برابر مبدع واقعه آمل قرار گرفت.” درست است اکثریتی ها تحت رهبری فرخ نگهدار در سرکوب قیام آمل به عنوان پادوهای دست چندم نقش ایفا کردند. اما واقعیت بزرگ‌تر این است که قیام آمل را نه “نیروهای مردمی و امنیتی” به همراهی چند اکثریتی بلکه نیروی نظامی چند هزار نفره که از سراسر ایران بسیج شده بودند، در هم شکستند. البته حجاریان به خاطر نمی آورد در رأس این نیروی امنیتی چه کسی قرار داشت! حجاریان شگرد امنیتی به کار می گیرد تا رد جنایتکاران اصلی – من‌جمله شخص خود – را گم و گور کند. او مانند تمامی اسلاف امنیتی موضوع را به اختلاف و درگیری میان گروه های سیاسی کاهش می دهد. از سوی دیگر او می خواهد در ذهن جوانان جا بیندازد که سیاست چیزی جز تکرار نیست؛ سیاست پدر و مادر ندارد و قابل شناخت نیست. برای مثال نمی توان دریافت که چرا جریانی مانند اکثریت در کنار خون آشام ترین رژیم ارتجاعی منطقه قرار گرفت و چرا افرادی که زمانی انقلابی بودند، چنین تغییر ماهیت دادند. حال آنکه سیاست قوانین خود را دارد و هرکسی می تواند قوانین حاکم بر آن را با تکیه به علمی به نام کمونیسم دریابد و از هر واقعه، هر صف بندی سیاسی – طبقاتی شکل گرفته، هر مبارزه و قیام مسلحانه انقلابی تحلیل و جمع‌بندی کند و از پیروزی ها و شکست های تاریخی درس گیرد و راه آینده را هموار کند.

حجاریان جمع‌بندی هایی که طی چند دهه اخیر از قیام آمل صورت گرفته را “خاطراتی خواندنی” می داند زیرا خواننده را با “مصیبت‌هایی که اعضای اتحادیه در جنگل کشیدند.” آشنا می کند. این هم از ذهنیت دینی حجاریان بر می خیزد که تاریخ را ذکر مصیبت قلمداد می کند. او از این طریق نیز می خواهد بر دل نسل امروز تخم ترس و تردید بپاشاند و شرکت آگاهانه در مبارزه طبقاتی آن هم در عالی‌ترین شکل آن یعنی مبارزه مسلحانه انقلابی را مصیبت جلوه دهد. هیچیک از خاطراتی که تاکنون منتشر شده اند ذکر مصیبت نبوده اند، بازتاب صحیح روحیه و تلاش کمونیست های انقلابی بود که آگاهانه برای دست یافتن به اهداف مبارزاتی هرگونه سختی را تحمل کردند.

یادداشت حجاریان بیان فقر و ورشکستگی مفرط ذهنیت امنیتی – دینی اوست. حجاریان می تواند دو رویداد مهم و برجسته در تاریخ جنبش کمونیستی و انقلابی ایران را تراژیک یا رمانتیک بداند. او که زمانی تمام هم و غمش حذف فیزیکی مخالفان جمهوری اسلامی بود، این بار تلاش می کند ردپای تاریخی آنان را مخدوش کند. چه تلاش مذبوحانه ای! او هر کاری کند نمی تواند این واقعیت عینی قدرتمند را انکار کند که آنان هر که بودند و هر چه کردند برای همیشه در تاریخ مبارزات مردم ایران ماندگار شدند. حجاریان عقده قضاوت تاریخ در مورد خود را دارد. زیرا او به خوبی می داند “وقتی که می میرد برای همیشه می میرد.” زیرا زندگی اش به عنوان موسس وزارت اطلاعات اولین دولت داعشی در منطقه، پوک، پوچ و تهی از هر معنایی بوده و هست.

منابع و توضیحات:

۱ – یادداشت حجاریان دراین لینک زیر قابل دسترس است.
۲ – حجاریان در مورد اتحادیه کمونیست‌ها می نویسد: “عده‌ای از جوانان کنفدراسیون – که در خارج درس خوانده بودند- بعد از انقلاب به ایران برگشتند و گروهی را تحت عنوان «اتحادیه کمونیست‌های ایران» تشکیل دادند؛ گروهی که گرایش‌های فکری ناروشنی داشت و از مائوئیست و تروتسکیست تا طرفداران کارلوس ماریلا و رژی دبره را دربر می‌گرفت.” حال آنکه اتحادیه کمونیست های ایران به عنوان سازمانی مائوئیستی مرزبندی روشنی با ترتسکیسم و امثال رژی دبره داشت. اثر “مارکسیست – لنینیست ها و مشی چریکی” یک نمونه روشن از این مرزبندی های تئوریک است. این اثر را سیامک زعیم بنیانگذار سازمان انقلابیون کمونیست (م ل) (و بعدها اتحادیه کمونیست‌های ایران) و طراح اصلی قیام امل نگاشته بود. این اثر در لینک زیر قابل دسترس است:
https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2020/01/ml-mashye-cherikie-zaiem.pdf

۳ – کتاب “پرنده نوپرواز” منبع دست اولی برای کسب شناخت از شرایط سیاسی مقطع سال ۶۰ و دلایل دست بردن اتحادیه کمونیست‌های ایران به سلاح است. برای دریافت این کتاب به آدرس زیر رجوع کنید:
https://cpimlm.org/wp-content/uploads/2019/07/parande.pdf

  • اخبار روز

یک نظر بگذارید