چرا دفاع از تظاهرات مردمی در مقابل سرکوب قهرآمیز یک ضرورت مبرم است؟-عباس هاشمی

برگرفته از سایت:عصرنو

مرگ تراژیک مهسا امینی، در بستری از خفقان، سرکوب و نارضایتی عمومی، خشمی را بویژه در کردستان و در سراسر ایران ‌و خارج از کشور، به غلیان آورده، که این خشم «خشمی مقدس»است، چرا که به سطح چشمگیری از همبستگی عمومی و اعتراضات گسترده منجر گردیده و بنیان جمهوری اسلامی را نشانه رفته است، اما این اعتراضات و تظاهرات متعدد همچنان مانند قبل مورد هجوم لباس شخصی ها و عوامل مسلح و چماقدار رژیم قرار گرفته و برغم دفاع محدودی که اخیرا تظاهر کنندگان از خود می‌کنند و مانع دستگیری تظاهر کنندگان دیگر می‌شوند،‌ همچنان بسیارانی از پیشگامان شجاع، مجروح، کشته و یا دستگیر و زندانی می‌شوند. آیا در تکرار و تداوم این رویدادهای تاریخی که گاه نقطه‌ی عطفی را در جنبش های مردمی رقم میزنند؛ همچون شورش‌های چند سال گذشته، مبارزین می‌بایست همچنان بی دفاع، سرکوب شده و زخمی و سرخورده به خانه‌ها برگردند؟

بعنوان ناظری که رویدادهای اجتماعی و سیاسی را دنبال می‌کند؛ در یک ارزیابی از ماهیت این جنبش فراگیر، باید بگویم:
اولا در مقابل سیاست سرکوب رژیمی داعشی، صِرفِ فعالیت‌های مدنی و مسالمت آمیز، آنهم محدود، پاسخگو نیستند و ره به جایی نمی‌برند و دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم که هر چه می‌گذرد دشمن شریرتر و سرکوب‌اش شدیدتر، متنوع‌تر و خشن‌تر می‌شود، ثانیا تحولاتی که در جریان است به دو دلیل عمده: یکی انباشت خشم و نفرت و فشارهای فراوان اقتصادی، سیاسی و اخلاقی … و دیگری تجارب خیزش‌های ۹۶ و ۹۸ موجب تغییری بسیار مهم و یک همبستگی اساسی بر سر اهداف اصلی و منجر به یک اعتلای انقلابی شده و ما را در آستانه‌ی یک قیام توده‌ای قرار داده است.
در چنین اوضاعی نباید همچنان در مقابل جنایتکاران تا دندان مسلح و آدمکش، دست بسته ماند و به «تظاهرات مسالمت آمیز»ی که آنهم بلافاصله سرکوب می‌شود بسنده کرد و مدام کشته و زندانی داد و یا با دست و پای شکسته و چشم و صورتی مجروح و پر ساچمه به بیمارستان رفت، زندان افتاد، و یا به خانه بازگشت.
منطقا هیچکس نمی‌خواهد مبارزه ی مسالمت آمیز را به مبارزه ی قهر آمیز بدل کند، اما این را رژیم تحمیل می‌کند؛ بویژه چون می‌داند که فاقد «مشروعیت» و نیرویی ست سربار، جانی، دزد و تبهکار، خودش را به خدای جباری منتسب می‌کند که آفریده‌ی خود آنهاست؛ این خدایشان مردم را گوسفند می‌پندارد و ملایان را چوپان، لذا در قاموس این قبیله تالانگر مردم اساسا فاقد حق نظرند، پس نباید شرایطی برای انتخاب و رای مردم وجود داشته باشد. بهمین جهت با مشتی مزدور و عوامل خشک مغز مسلح‌اش در همه جا سد راه مبارزه‌ی مسالمت آمیز و آزادی خواهانه شده و حتی دیدیم که سیاست حجاب اجباری زنان را، تا کشتن افراد «بدحجاب » پیش می‌برد؛ نمونه‌ی اخیر آن کشتن مهسا امینی با ضربات مشت و باتوم است و در افکندن زنان مبارز و دلیر و نیز فعالین کارگری و سندیکالیست و مبارزین دیگر، در زندان هاست.
در مقابل این توحش افسار گسیخته چه باید کرد؟
وضعیت کنونی و تجارب چند دهه شکست بدنبال سیاست‌های اصلاح طلبانه چنان است که حتی افراد محافظه کار از ضرورت و حقانیت «دفاع مشروع» در مقابل تعرض‌های قهری رژیم صحبت می‌کنند خوشبختانه خود مبارزین از این بن بست بیرون آمده و سیاستی دفاعی در پیش گرفته و معترضین را تنبیه کرده و گاه ماشین و موتورهایشان را آتش می‌زنند؛ آنها دیگر پی برده‌اند که در این تحول عمیق اجتماعی قرار نیست سناریوی ۵۷ تکرار شود و همانگونه که خمینی در پشت پرده با غربی ها بندوبست کرد، دوباره اتفاق افتد!؟ چیزی که بسیاری از اصلاح طلبان و بخش عمده‌ی اپوزیسیون خارج از کشور انتظارش را می‌کشند. این اما خواب و خیالی بیش نیست؛ چون در چهل و چند سال عمر این رژیم و نیز بیست و چند سال مذاکرات پشت پرده و منافع کلانی که این رژیم به خاطر ایفای نقش لولو در منطقه بازی کرده، غربی‌ها را عملا به پشتیبان خود و اصلاح طلبان‌اش بدل کرده و در مقابل جنایات جنگی، نقض آشکار حقوق بشر و اقدامات تروریستی و ضد بشری آن سکوتی شرم آور دارند و هنوز هم سیاست مماشات را با او ادامه میدهند.
و از سوی دیگر این جنبش راه را بر بند و بست ها در بالا خواهد بست و همه چیز را به زیر می‌کشد و در کف خیابان با آن تعیین تکلیف می‌کند.
در چنین اوضاعی که جنبشی بنیان کن براه افتاده، ما مردم ایران را دوباره در مقام یک ملت در مقابل موقعیت سرنوشت سازی قرار داده است: یا مرگ در حکومتی داعشی یا آزادی و دموکراسی و خودگردانی*
«زن، زندگی، آزادی» شعار اساسی این مرحله از جنبش است که توسط رزمندگان کرد فریاد شد و چون آتش در خیابان ها زبانه کشید و زباله‌ی دشمنی‌های دست ساز شیخ و شاه را علیه خلق‌ها بویژه خلق کرد از بن سوزاند و وحدتی ملی را عملا در مقابل این رژیم شکل داد.
اما همچنان؛ بدنبال سرکوب‌هایی طولانی، و از دست دادن انسان‌هائی دلیر و بس شجاع، مدت هاست که چه باید کرد بزرگی در مقابل جنبش قرار گرفته است و هر کس از خود می‌پرسد چگونه می‌توان با هزینه ای کمتر، از شر این رژیم جنایتکار و اوباش‌اش خلاص شویم؟ پیش از این عده‌ای از سر استیصال به دخالت آمریکا دلبسته بودند و گمان می‌کردند که امریکا اگر چه در همه جا جنایتکارانه عمل کرده، اما می‌تواند باعث رهایی ایران از شر این جانیان شود. اما در عمل امریکا را پشتیبان این رژیم طالبانی یافتند. بهر حال به تجربه، اکثر ما پی برده‌ایم که «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من»، و سرانجام جنبش جاری که خود گواهی ست بر این حقیقت، زمینه ی مادی این خواست تاریخی را فراهم کرده است که: ما بتوانیم سرنوشتمان را آنطور که می‌خواهیم بدست خود گیریم. اما این مهم با دست خالی و صرف اعتراضات شجاعانه و شرافتمندانه میسر نیست و قادر نخواهد بود رژیم را عقب رانده و قوای وسیع تری را بسیج و به میدان بیاورد و مبارزه مسالمت آمیز را بویژه با اعتصابات کارگری و عمومی گره زده، ادامه داده و به سر انجام رساند.
اما این را هم می‌دانیم که مدافعه‌ی قهریِ مستقیم در تظاهرات، موجب سرکوب شدیدتر و کشتار و دستگیری بیشتر تظاهر کنندگان و کاهش شرکت کنندگان می‌شود! پس چه می‌توان کرد؟
میدانیم که هیچ انقلاب و تحولی مهم در هیچ کجا بدون خطر کردن و مشعلدار و پرداخت هزینه اتفاق نیوفتاده است و ما برغم پرداخت هزینه‌های سنگین اما تدریجی؛ که اینجا و آنجا -اما منظم- دختران و خواهران و برادران دلیر ما را به زندان می‌اندازند و سلاخی میکنند، متشکل و نقشه مند عمل نکرده‌ایم، تا بتوانیم این خسران‌ها را به حد اقل برسانیم و به هدفمان برسیم. اینک اما شرایطی ویژه برای تشکل و نقشه و برنامه ریزی؛ به خیابان و در رزم مشترک پدید آمده است و تجارب بسیاری از جنبش‌های انقلابی جهان نشان می‌دهد که ما اولین مردمی نیستیم که به این نقطه رسیده‌ایم؛ تقریبا تمام جنبش‌های اصیل انقلابی و مردمی بویژه در شیلی و اسپانیا، در مرحله‌ای که جنبش‌های مسالمت آمیزشان سیستماتیک سرکوب شد، به این جمعبندی رسیدند که بدون دفاع قهر آمیز در مقابل تعرضات فاشیستی و افسار گسیخته و خلع سلاح قوای مسلح و تسلیح مردمی نمی‌توان جنبش ‌را ادامه داد و با کاهش خسران‌ها آنرا به پیش برد و به سرانجام رساند.
این واقعیت چنان است که‌ حتی در میثاق حقوق بشر هم «حق قیام» و «دفاع در قبال اعمال قهر» به رسمیت شناخته شده است. و تجارب نشان می‌دهد که جنبش های گوناگون ابتدا به تسلیح بخشی از نیروها و سازماندهی مستقیم آنان در صفوف تظاهرات خود پرداخته، اما چون بهانه‌ای بدست دشمن داده و سرکوب را تشدید کرده، آنان در قدم های بعدی نیروهای مسلح و مدافع تظاهرات را تفکیک و مستقل از تظاهرات و بعنوان «قدرتی مردمی» و یا «بازوی مسلح خلق» و یا نیرویی که سرکوبگران را تنبیه و سر جای خود می‌نشاند سازمان داده‌اند.
در جنبش کنونی ما نیز ضرورت دارد که علاوه بر داشتن روحیه‌ی دفاع از خود، نیرویی مسلح و با کفایت اما موقتی، در بیرون از تظاهرات‌های وسیع و مردمی‌، در نقاط مختلف سازمان یابند که وظیفه‌ی آنها دفاع از حق تظاهرات و تنبیه سرکوبگران باشد: این نیروها باید حتی الامکان غیر متمرکز، دو تا سه نفره و مطلقا پنهانکار و منضبط بوده و در هنگام تظاهرات با چابکی و خلاقیت عمل کنند: از بیرون از تظاهرات به سرکوبگران حمله کرده و مانع سرکوب تظاهرات شوند، عناصر سرکوب را شناسایی، تعقیب و به سزای اعمالشان برساند و به «یگان ‌های سرکوب ویژه » منظما ضربه زده و مانع تحرک آنان و نیروهای لباس شخصی شده و تا تسخیر کامل خیابان ها، باید در هر کجا که این نیروهای مسلح به مردم حمله میکنند آن ها را خلع سلاح کرده ‌و کار خود را ادامه دهند تا جنبش مردمی بتدریج، با اعتصابات کارگری و عمومی که در راهند و ستون فقرات جنبش به حساب می‌آیند متحد شده و در یک انقلاب تمام عیار طومار این رژیم منحوس را در هم بپیچند.
تردیدی ندارم که رزمندگان ما خود در عمل بهتر و مشخص‌تر می‌دانند چگونه این گروه های دفاعی را سازمان داده و چگونه و با کدام ابزارها از خود و تظاهرات و جنبشهای اجتماعی دفاع کنند و قطعا می‌دانند در شرایطی که قیام در می‌گیرد، عقب نشینی و هر نوع توقفی که امکان تعرض به دشمن بدهد، به معنی صدور حکم قتل خویش است. قیام باید تا سرنگونی دشمن بدون تزلزل و با تمام قدرت و در تمام سطوح ادامه پیدا کند.
آینده از آن شماست و بی تردید ایران بدست شما عناصرپیشگام و مردم رزمنده، آگاه و بی‌باک آزاد خواهد شد.

۲۵سپتامبر ۲۰۲۲
عباس هاشمی
___________________________
* در نوشته ای دیگر باز هم از جایگاه یک حاشیه نشین ملاحظات خودم را در مورد قدم های بعدی، ضرورت هشیاری در اجتناب از تکرار اشتباهات قیام سال ۵۷، و درس های آن، مسئله‌ی جایگزین در چشم انداز سرنگونی مطرح خواهم کرد.

 

 

یک نظر بگذارید