یادداشت: بهمن شفیق
نبرد اوکراین نه فقط بررسی دقیقتر تکامل سرمایه داری معاصر و شناخت روندهای منتهی به این جدال بزرگ تاریخی-جهانی را به امری حیاتی بدل کرد، بلکه همچنین به مباحثاتی در باب تاریخ جنگهای جهانی و همچنین تاریخ چند صد ساله تکامل سرمایه داری از دوران استعمار تاکنون نیز دامن زد و یک بار دیگر پانورامای وسیع تمام این تاریخ را در مقابل دیدگان عمیقترین ناظران و دست اندرکاران جدال جهانی کنونی گشود و به جنگی همه جانبه بر سر بازتعریف نقش نیروهای متخاصم جهان کنونی بر بستر تاریخ دامن زد.
و آثار باقیمانده از مارکس و انگلس در رابطه با نقش دول استعماری، بدون تردید در این بازبینی جایگاهی رفیع را اشغال می کنند. ناظرانی که در شمار عینی ترین و علمی ترین قضاوت کنندگان دورانی از توسعه سرمایه داری و استعمار به نگارش آثار متعددی در این زمینه دست زدند. مباحثاتی که در دوره های معینی به عرصه هائی بسیار مؤثر در شکاف در جنبش کارگری منجر شدند. جلوههای متفاوتی از عناصر مختلف این مباحثات آتی را در سطح مقدماتی در یادداشت کوتاه حاضر از انگلس میتوان دید. هم از رویکردی که در زمینه تصرف مستعمرات توسط پرولتاریا به میان میآید تا به سرعت ملزومات استقلال آن کشورها را فراهم کند و هم از عدم تحمیل سعادت به ملتی دیگر توسط زور که به تعبیر انگلس به سست کردن پایههای پیروزی خود پرولتاریا منتهی خواهد شد. اینها نخستین چالشهای مربوط به مسأله مستعمرات و ستمگری استعمار در جنبش کارگری را به نمایش میگذارند و هیچ درجهای از موشکافی متفکری مانند انگلس نمیتوانست مرزهای تاریخی پیش روی جنبشی را در نوردد که هنوز در حال ورود به این چالشها بود. با این حال نمیتوان از پیشبینی های داهیانه انگلس حیرت زده نشد که در همین یادداشت کوتاه در رابطه با سرنوشت متفاوت مستعمراتی از قبیل استرالیا با الجزایر خودش را نشان میدهد و دقیقاً به همان ترتیبی محقق شدند که این فرزانه جنبش کارگری عنوان کرده بود.
با این همه، هیچکدام از اینها باعث آن نشدند که دست به ترجمه این یادداشت بزنم. ترجمه این یادداشت در حقیقت پاسخی است به شعاری که برخی بازنشستگان در اقدامات اعتراضی هفتههای اخیر در شهرهائی به میان کشیدند. “سفارت روسیه، مرکز جاسوسیه» بارزترین این شعار ها بود که به شکل دردناکی بی پاسخ ماند و هیچ نقدی را به دنبال نداشت. شعاری که می بایست به کوبنده ترین وجهی مورد انتقاد کمونیستی قرار بگیرد. یادداشت حاضر ادای سهمی است در این انتقاد و به این امید که حساسیت لازم را در میان کمونیستها برانگیزد. انگلس بی پرده و بدون هیچ تردیدی به سخت ترین قضاوت درباره رویکرد جنبش کارگری نسبت به مسأله مستعمراتی دست میزند که در حقیقت همان رویکرد بورژوازی است. انتقادی که با بیان مشارکت کارگران در سور و سات انحصارات انگلستان در بازار جهانی از تلخی و گزندگی آشکاری نیز برخوردار می شود. اما انگلس نیز با تمام درایت و وسعت آگاهیاش نمیتوانست کوچکترین تصوری از این داشته باشد که زمانی در کشورهائی جنبش کارگری رو به شعارهائی میآورد که نه تنها به مشارکت در سور و سات انحصارات و به تبع آن بهره وری از غنائم بورژوازی خودی منجر نمیشود بلکه حتی به تمجید از ارتجاعی میپردازد که در صورت تفوق همان داشته های جنبش کارگری را نیز از آن خواهد ربود. چه کسی است که نداند که «سفارت روسیه، مرکز جاسوسیه» فقط شعاری علیه روسیه نیست، بیش از آن کاسه لیسی برای آمریکا و اروپا است و دریوزگی تقاضای قیمومیت از آنان. آمریکا و اروپائی که دست بر قضا برای اکثریت خورد کننده ای از همان بازنشستگان سرنوشت سیاهی از زندگی در فقر را تدارک می بیند. آن هم برای آنانی که بتوانند پس از رسیدن به سن بازنشستگی لااقل برای چند سالی زنده بمانند. و این البته برای کارگران کارهای سخت و دشوار چندان طولانی نیست. حیرت انگیز است که چگونه جمعیتی بازنشسته که ساده انگاری سالهای جوانی را مدتهاست پشت سر گذاشته اند و قاعدتاً باید در اوج خردورزی قرار داشته باشند، اینچنین دچار حماقت تودهای می شوند.
بهمن شفیق
8 تیر 1401
29 ژوئن 2022
نامه به کائوتسکی
از من میپرسی که کارگران انگلیسی درباره سیاست استعماری چگونه فکر می کنند. خوب، دقیقاً همانطوری که درباره سیاست به طور کلی فکر می کنند: همانطور که بورژوازی فکر می کند. در اینجا حزب کارگری نیست. میبینی که تنها محافظه کارها و لیبرال-رادیکال ها هستند و کارگرها هم با خوشحالی در جشن سور و سات انحصارات انگلستان در بازار جهانی و مستعمرات شریک می شوند.
به نظر من مستعمره های برگزیده تر، یعنی کشورهائی که جمعیت اروپائی در آنها اِسکان داده شدهاند – کانادا، دماغه امید نیک و استرالیا – همگی مستقل خواهند شد. از طرف دیگر کشورهائی که بومیان در آنها سکنی دارند و به سادگی اشغال شدهاند – هندوستان، الجزایر و مستملکات هلندی و پرتغالی و اسپانیائی- باید به سادگی توسط پرولتاریا تصرف شده و با ممکن ترین سرعت به سمت استقلال سوق داده شوند.
به سختی میتوان گفت که این پروسه چگونه طی خواهد شد. هندوستان شاید، و درواقع به طور بسیار محتمل، انقلابی انجام خواهد داد و از آنجا که یک پرولتاریای دستاندرکار پروسه رهائی خویش نمیتواند مرتکب یک جنگ استعماری شود، باید گذاشت کار خودش را بکند. [چنین انقلابی] بدون انواع مختلف تخریب و ویرانی به پیش نخواهد رفت اما چنین چیزهائی به هر انقلابی تعلق دارند. همین چیز در جاهای دیگر هم میتواند واقع شود، به طور مثال در الجزایر و مصر و البته این بهترین چیز برای ما خواهد بود. ما خودمان در خانه خودمان به اندازه کافی کار برای انجام دادن داریم.
زمانی که اروپا و آمریکای شمالی [در نتیجه انقلاب پرولتری] تجدید سازمان یافته باشند، چنان نیروی عظیم و نمونهای خواهد بود که کشورهای نیمه متمدن خودشان به همین راه بروند. خود نیازهای اقتصادی البته این امر را به انجام خواهند رساند. اما در این باره که این کشورها باید از کدام فازهای اجتماعی و سیاسی گذر کنند تا خود به یک سازمان سوسیالیستی دست یابند، به نظرم ما امروز فقط میتوانیم فقط فرضیه هائی بیفایده به میان بکشیم. فقط یک چیز مطمئن است: پرولتاریای پیروزمند نمیتواند به زور هیچ موهبتی را به ملتی بیگانه تحمیل کند بی آنکه به این وسیله پایههای پیروزی خود را سست کند. چیزی که البته به هیچ وجه نافی جنگهای دفاعی مختلف نیست.
فریردریش انگلس،
لندن، 12 سپتامبر 1882