تناقض گفتار و اندیشه -میلاد عزیزی بر گرفته از ادبیات دیگر
مخالفان ریز و درشت کمونیسم، آن را امری «قرن نوزدهمی» یعنی پدیدهای تماما سپریشده مینامند امّا در عین حال، جایجای این سیاره را هر جا که دولتی متمرکز و مستبد وجود داشته باشد «کمونیست» میخوانند. فلکزدهها دیگر به اینکه چطور پدیدهای چنان «کهنه» و «منسوخ» در سال ۲۰۲۰ قدرتنمایی میکند نمیاندیشند.پی به تناقض گفتار و اندیشهی خود نمیبرند.
ازینها گذشته، آنها خود نیز از معنا و محتوای کلام خود بیخبرند. مشتی کلمه را مدام بلغور و قی میکنند بیآنکه ذرهای در آن مداقه کنند. کسی که نمیداند «کمونیسم» چیست٬ از «سرمایهداری» هم چیز زیادی نمیداند. او تنها «چین» و «روسیه» و «آمریکا» را میداند. اکنون بگذارید ملاکی برای تشخیص سرمایهداری از کمونیسم بدست دهیم.
در وهلهی نخست باید متذکر شد که سرمایهداری، کمونیسم، فئودالیسم، بردهداری و …،«شیوهی تولید»اند نه نحوهی حکومت. شیوهی تولید،طریق بنیادینیست که آدمیان مطابق با آن هستی و حیات خود را تداوم میبخشند. شیوههای تولید اموری بنیادین و دیر پا هستند. ممکن است در یک روز سه-چهار نظام سیاسی ظهور و سقوط کنند اما شیوههای تولید به تدریج پا میگیرند و به سختی دگرگونی مییابند. چرا که حکومت و نظام سیاسی در نهایت فعل و رفتارِ عامدانه و آگاهانهی یک یا چند دولتمرد است اما شیوهی تولید اعمال و روابط و گفتارِ آگاهانه و ناآگاهانهی تولیدی و روزمرهی انسانهاست.یک شیوهی تولید میتواند با انواع مختلف حکومت سازگاری داشته باشد (یا به عبارتی همهفهمتر: شکمها میتوانند زیر چتر انواع متفاوت حکومت سیر شوند). مانند سرمایهداری که هم در ممالک پاسدار دموکراسی حضور دارد هم در عربستان پادشاهی و ایران ولایی. بنابراین هر که مثلا از غیردموکراتیک بودن کمونیسم سخن گفت، او را جدی نگیرید.چرا که نمیداند دموکراسی نحوهی حکومت است نه شیوهی تولید.
اما بالاخره سرمایهداری چیست و فرق آن با کمونیسم کدام است؟ از آنجا که من یک انسان به شدت قرن نوزدهمی هستم، مایلام شما را به متنی قرن نوزدهمی ارجاع دهم که نویسندهی پلید و تبهکار آن، همانیست که تمام این دعواها را بپا کرده: ابلیس لعین، کارل هاینریش مارکس. متنی که در دست دارم، پیشنویسها و یادداشتهاییست که مارکس در دههی پنجاه قرن نوزده برای نگارش اثر اصلیاش «کاپیتال» گرد آورده. این یادداشتها تقریبا یک قرن بعد با نام «گروندریسه»زیور طبع به خود دیدند. در ابتدای فصلی از این یادداشت٬ مارکس دو مؤلفه و پیششرط برای وجود سرمایهداری برشمرده:
۱.جدایی کار از ابزار تولید ( زمین و …) ۲.مبادلهی کارِ جدا شده از ابزار تولید یا به قول مارکس، «کار آزاد» با پول.
به زبان سادهتر، سرمایهداری آن شیوهی تولیدیست که در آن،اکثر کسانی که به تولید مشغولاند، از ابزار تولید ( ماشینآلات، زمین کشاورزی، مواد خام و…) محروماند. آنها نه برای خود بلکه برای دیگری که او مالک ابزار تولید است کار میکنند و در ازای آن مزد دریافت میدارند یعنی نیروی کار خود را به مالک میفروشند. جامعهای که این دو مؤلفه بر آن صادق باشد، برمبنای شیوهی تولید سرمایهداری زیست میکند. خواه کرهی شمالی باشد خواه ایالات متحده. خواه مالک ابزار تولید، یک دولت مستبد و مقتدر باشد خواه چند سرمایهدار مستبد و مقتدر. اکنون ملاک و معیاری در دست داریم که ما را از پرت و پلا گفتن و همهچیز گفتن و هیچ نگفتن نجات میدهد. ملاکی به مراتب موثقتر از رنگ سرخ فلان پرچم و نام فلان حزب. زین پس هر که چین و کره شمالی و…را کمونیست خواند، دو مولفهی بالا را بر سرش بکوبید.
اما در مورد کمونیسم چه میتوان گفت؟معیاری که مارکس برای سرمایهداری تشخیص داده، برای سنجش چگونگی کمونیسم هم مفید است.کمونیسم (یا به بیان دقیقتر مارکس:جامعهی تولیدکنندگان متحد)شیوهی تولیدی است که در آن جدایی میان فرد کارکن و وسایل کارش از میان رفته.یعنی افرادِ تولیدکننده خود بر اینکه چه تولید میکنند و چگونه، نظارت دارند. در یککلام،مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ملغی شده.تولیدکنندگان دیگر برای آقای مالک کار نمیکنند بلکه مستقیما برای خود و جامعه کار میکنند و نه مزد معین بلکه سهم از تولید دریافت میدارند. سود حاصل از تولید(یا به بیانی عمیقتر: اضافهتولید)نیز دیگر در اختیار مطلق فردی خاص نیست که هر طور بخواهد خرجش کند بلکه با سازکاری قانونی خرج نیازمندیهای جامعه میشود. در پاسخ میگویند چنین جامعهای تا به حال به وجود آمده؟ خیر.چنین چیزی علیرغم تلاشهای تاریخی بسیار،تا بحال محقق نشده. میپرسند آیا همین نشانهی خیالین بودن آن نیست؟ خیر.اما اینکه چرا «خیر» را پیشترها چندینبار به روشنی توضیح دادهام و بعدا خواهم داد.این نوشته همینجا هم به هدف خود رسیده:روشنایی انداختن بر چیستی و تفاوت میان سرمایهداری و کمونیسم.
میلاد عزیزی
@adabyate_digar