چهل و چند سال پس از سقوط نظام سلطنت…….خالد رسولپور
چهل و چند سال پس از سقوط نظام سلطنت و برپایی ِ حاکمیّت مذهب، هنوز هم سلطنتطلبها از دست ِ «چپ» آه و ناله میکنند و همهی گناهان را به گردن «چپ» میاندازند، در حالی که در این چهل و چند سال آنکه هزار هزار قتل عام شد همین «چپ» بود. واقعاً چرا سلطنتطلبها مستقیماً به روحانیون نمیتازند؟
دست کم در هزار سال اخیر، سلطنت و مذهب همواره با هم و کنار هم بودهاند. بزرگترین خطری که دوران سی و هفتسالهی محمدرضاشاه پهلوی را تهدید کرد و او را حتّا از ایران فراری داد وقایع مرداد ۱۳۳۲ و دولت دکتر مصدّق بود. آن زمان چه کسی به یاری ِ شاه آمد؟ آیتالله کاشانی و اعوان و انصار و اوباش ِ کوچه و بازارش!
یکصد و بیست و چند سال پیش چه کسی علیه آزادیخواهان اعلام کُفر کرد و به یاری محمدعلی شاه برخاست و در جشن خون ِ آزادگان باغشاه سردمداری کرد؟ شیخ فضلالله نوری، مرجع عالیقدر زمان! پدر معنوی جمهوری اسلامی.
محمدرضاشاه پهلوی کوچکترین حرکت «چپ»ها را با سرب داغ پاسخ داد و زیباترین و فرهیختهترین جوانان این سرزمین را که گاه فقط هوادار سازمانی چپ بودند تیرباران کرد اما دومین چالش زمان سلطنت خویش را که قضیهی خرداد ۱۳۴۲ بود تنها با تبعید محترمانهی آیتالله خمینی به عراق (که پایگاه مذهبی شیعه بود) به انجام رساند. چرا؟ چون سلطنت در نهایت ریشه در مذهب داشت و از آن سیراب میشد. شاه ِ شیعه.
در تمام دوران سلطنت محمدرضاشاه، فعالیتهای مذهبی آزاد بود و خود ِ شاه بارها از ارادت عارفانهی خود به امامان شیعه یاد کرده بود و حتا رسماً خود را نظرکردهی امام علی دانسته و در خوابهایش هم با ایشان مراوده داشت. در دههی پنجاه (که سختترین دوران سرکوب احزاب و سازمانهای «چپ» بود) کسانی مثل شریعتی و مطهری هر چه دلشان میخواست میگفتند و حتّا از نظام دستمزد هم میگرفتند.
بنابراین ضربهای که در ۱۳۵۷ از جانب مذهب بر گردهی سلطنت وارد شد از نوع ِ «جِر زنی» بود نه از نوع ِ دشمنی. در واقع (به قول مرحوم مغفور قوامالسلطنه) «کشتیبان را سیاستی دگر آمده بود» و آنچه بعد از آن قرار بود انجام بگیرد دیگر از دست سلطنت برنمیآمد، پس رشتهی کار به دست مذهب سپرده شد.
به همین دلیل حتّا سکولارترین سلطنتطلبها هم زیاد به مذهب گیر نمیدهند چرا که متحد نهایی شان جز مذهب نیست. اما«چپ»ها: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»! آنقدر از آنها بکشید تا دیگر فتنهای نماند! پس هم نظام سلطنتی و هم مذهب آنها را کشتند و بر سر گورهای بینشانشان پای کوبیدند.
محمدرضاشاه هیچگاه باور نمیکرد که متحدین ِ «فطری»اش روزی علیه او برخیزند. حالا هم فرزندش چنین میاندیشد و مدام به آنها پیام میدهد که نگران نباشید و هوایتان را دارم فقط کافی است سر ِ نظامتان را بردارید و من را به جایش بگذارید. سوءتفاهمی بوده که رفع خواهد شد.
نه اعلیحضرت! سوءتفاهمی در کار نبود. هر کسی را برای کاری ساختهاند.
@adabyate_digar|#Kh_Rasoulpur