واگذاشتن به مرگ یک کسب و کار آمریکایی است
آمریکاییها، دستکم در خاورمیانه، هرجا پا گذاشتهاند با خود مرگ آوردهاند و هروقت خارج شدهاند متحدان و همراهان محلیشان را به مرگ واگذاشتهاند.
مهدی نظری
۲۰ شهریور ۱۴۰۰
گفته میشود در طول دو هفته، پنج هزار نیروی آمریکایی بیش از ۱۱۴ هزار شهروند افغانستانی را در آن آشوب آخرالزمانی میدان هوایی کابل در آخرین روزهای سقوط این شهر، به خارج از این کشور منتقل کردند.و البته دهها هزار شهروند افغانستانی نیز از پروازها جا ماندند و به حال خود واگذشته شدند، کسانی که با آمریکاییها کار کرده بودند و حالا بعضاً زندگیشان پس از به قدرت رسیدن طالبان در خطر است.
بسیاری در درون و بیرون آمریکا انگشت اتهام را به طرف جو بایدن گرفتهاند. و آنچه اتفاق افتاد را مغایر با ارزشهای بنیادین آمریکا برشمردهاند. برخی از کهنهسربازهای آمریکایی منتقد حتی خودشان دست به کار شدند و تلاش کردند همکاران و رفقای افغانستانیشان را به آمریکا بیاورند. اما آنچه در فرودگاه کابل اتفاق افتاد نه استنثنائی بود و نه غافلگیرکننده. آمریکاییها، دستکم در خاورمیانه، هرجا پا گذاشتهاند با خود مرگ آوردهاند و هروقت خارج شدهاند دوستان محلیشان را به مرگ واگذاشتهاند.
وقایع روزهای آخر سقوط کابل، و به طور کلی خروج ناگهانی آمریکاییها و رها کردن شهروندان به حال خویش، نه امری استثنائی که داستان همیشگی خاورمیانه و نیروهای مداخلهگر آمریکایی بوده است.
پس از جنگی دوم، آمریکاییها در اروپا حضور نظامی خود را حفظ کردند تا جلوی پیشروی ارتش سرخ را بگیرد. این قاعده اما در مورد خاورمیانه صدق نمیکند. تا آنجا به خاورمیانه مربوط میشود، ایالات متحده بارها یکشنبه میدان درگیری را ترک کرده و مردم محلی نزدیک یا همکار خویش را در میانه آشوب رها کرده است. در اینجا الگوی اصلی، همان است که در کامبوج و ویتنام حدود نیم قرن پیش اتفاق افتاد.
۱۲ آوریل ۱۹۷۵، ۱۲ هلیکوپتر مجهز حامل تفنگداران دریایی ایالات متحده در پایتخت محاصره شده کامبوج فرود آمدند، در میان هلهله ساکنان پنوم پن که فکر میکردند تفنگداران آمریکایی برای نجات آنها محاصره را شکسستهاند. مأموریت آنها اما نه نجات شهر که تخلیه آخرین شهروندان ایالات متحده بود. و بدین ترتیب، آمریکاییها ساکنان پنوم پن را در آتشی که خود در برافروختن آن نقش داشتند، بیپناه گذاشتند و رفتند. چند روز بعد سایگون نیز در ویتنام سقوط کرد، وآخرین تفنگدار دریایی آمریکایی حاضر در این شهر با هلیکوپتر از بام سفارت آمریکا خارج شدند .به نقل از فرانک سنپ، یک مأمور سیا، مقامات آمریکایی به خصوص هنری کسینجر، وزیر امور خارجه وثت و گراهام مارتین سفیر آمریکا در سایگون نتوانستند در زمان مناسب و به شکلی منطقی فرانید تخلیه و خروج را انجام دهند، چرا که فکر میکردند خروج زودهنگام میتواند موضع دولت ویتنام جنوبی را تضعیف کند.
حذف کوکیهای سایت دیگر برای دیدن محتوای آن سایت حذف شود
این درست همان اتفاقی است که در کابل افتاد و البته باتوجه به سابقه آمریکاییها در افغانستان قابل پیشبینی بود.
در جریان هجوم شوروی به افغانستان، آمریکاییها مجاهدین را تجهیز کردند تا با روسها بجنگند؛ اما پس از خروج نیروهای ارتش سرخ از افغانستان در فوریه ۱۹۸۹، آمریکا به یک باره کرکرهها را پایین کشید و هیچ اقدام دیپلماتیک موثری برای ایجاد صلح و ثبات ترتیب نداد و بدینتریب جنگ داخلی ادامه یافت تا سرانجام طالبان قدرت را در سال ۱۹۹۴ به دست گرفتند.
بیروت نیز تجربه مشابهی را در خاطر دارد. در فوریه ۱۹۸۴، تفنگداران آمریکایی که در قالب نیروهای چندجانبه صلح در بیروت مستقر بود، از شهر خارج شدند و لبنانیها را در جنگ با شبه نظامیان مورد حمایت سوریه تنها گذاشتند. حدود هزار تفنگدار دریایی آمریکا از ساحل کنار فرودگاه بین المللی بیروت به کشتیهای خود بازگشتند، و همزمان شبه نظامیان شیعه با جیپها و خودروهای زرهی وارد شدند و کنترل را به دست گرفتند.
ژستهای رئیس جمهور وقت آمریکا رونالد ریگان در آن ماجرا شبیه به ژستهای جو بایدن پیش از تراژدی کابل بود. ریگان گفت ما در حال عقبنشینی نیستیم، بلکه صرفا داریم در موقعیتی دفاعیتر آرایش میگیریم.
عراقیها هم با این سناریو ناآشنا نیستند: پس از انکه نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در ۱۹۹۱، ارتش عراق را از کویت بیرون کردند، جورج بوش، رئیس جمهور وقت، مردم این کشور را تشویق کرده تا علیه رژیم صدام حسین قیام کنند. بوش در سخنرانی خود در آندور، ماساچوست گفت: «راه دیگری نیز برای توقف حمام خون وجود دارد. ارتش و مردم عراق خود باید امور را به دست بگیرند و صدام حسین ، دیکتاتور را پایین بکشند.» و با این حال، هنگامی که شیعهها و کردها در مارس ۱۹۹۱ علیه رژیم بعث قیام کردند، آمریکاییها کنار ایستادند و نگاه کردند تا شورش توسط پسر عموی صدام، علی حسن المجید، معروف به علی شیمیایی، سرکوب شود.
مجموعه این تجربهها نشاندهنده آن است که آمریکایی خیلی راحت مردمی را که با آنها خویشاوندی نژادی و فرهنگی مشترک ندارند، قربانی میکنند، حتی اگر همسو یا حتی همدست با آنها باشند. و البته این تجربیات موید نوعی کوتاهمدتنگری در محاسبه هزینه و فایده در سیاستگذاری خارجی آمریکا نیز است. خالی کردن یکباره میدان در لبنان ۱۹۹۴ باعث شد این کشور به خانه رقبای محلی آمریکا یعنی ایران و سوریه بدل شود؛ پیامد این الگوی رفتاری در افغانستان پس ۱۹۸۹ حتی برای آمریکا گرانتر بود و این کشور به پایگاه القاعده برای حملات تروریستیای بدل شد که بزرگترین ضربه آن درست ۲۰ سال پیش در ۱۱ سپتامبر بر خود آمریکا وارد آمد. باید به انتظار نشست و دید پیامدهای درازمدتتر خروج مفتضحانه آمریکا از کابل چه خواهد بود.