نقش موسوی در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ لادن بازرگان
- اخبار روز
- پنجشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
گزارش اخیر سازمان امنستی درباره کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ به نام “اسرار به خون آغشته: کشتار ۶۷ – جنایتی علیه بشریت که همچنان ادامه دارد” سبب شده که عده یی از مهرههای قدیم و جدید رژیم جمهوری اسلامی ایران به میدان آمده، کاسه داغتر از آش شده و به شدت از این گزارش انتقاد کرده و منکر نقش میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت در این جنایت علیه بشریت شوند. در میان این افراد تلاشهای محمد جواد اکبرین، که یک عمر مدرسه علمیه رفته و حالا عبا و عمامهاش را برداشته و خودش را دین پژوه، روزنامه نگار، و نویسنده معرفی میکند و گویا ساکن فرانسه است از همه جالب تر است. آقای اکبرین در برنامه بی بی سی درباره کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در مقابل رها بحرینی، پژوهشگر سازمان ملل قرار گرفت و به شیوه بازجوهای اوین از خانم بحرینی درباره صفحه توییتر شخصیاش بازخواست کرد، و با بی اخلاقی تمام منکر مسئولیت آقای موسوی در این جنایت علیه بشریت شد و با اصرار گفت، “موسوی با خبر شده با موسوی خبر داشته فرق میکنه”. نخست وزیری که نداند ولی فقیهاش فتوای مرگ هزاران زندانی سیاسی را داده است و هیئتی را مسئول اجرای این حکم کرده و در سراسر زندان های کشور از تهران تا اصفهان و شیراز و رشت و دزفول و غیره دسته دسته زندانیان سیاسی را با طناب دار زده و جسدهای بی جانشان را به درون گورهای دسته جمعی بی نام و نشان میسپارند، باید شرم کرده و جرات نکند چهره در انظار عمومی نشان دهد و تا ابد گوشه عزلت نشیند. اما چون این آقایان حیا را خورده و آبرو را قی کرده اند به جای معذرت خواهی، اقرار نقش خود، روشن کردن زوایای تاریک این فاجعه ملی و کناره گیری از قدرت، سربازهای ریز و درشت خود را به میدان می فرستند که برای آنان شمشیر بزنند، دروغ بگویند، داستان سرایی کنند و از آن بدتر طلب کاری کنند.
سی و دوسال از این جنایت علیه بشریت میگذرد و با اینکه شواهد زیادی درباره این فاجعه ملی منتشر شده است، این آقایان هنوز به دروغگویی و نشر اکاذیب ادامه میدهند. سالها وقوع چنین جنایتی را انکار کردند، و بعد از انتشار کتاب آقای منتظری، سعی در کوچک تر جلوه دادن ابعاد این جنایت کردند. بعد از جریانات انتخابات سال ۸۸ گفتند “فراموش کن”، بعد گفتند “ببخش و فراموش کن”، بعد گفتند، “ببخش اما فراموش نکن” و حالا انگشت تکان میدهند و فریاد میزنند که “خط قرمز ما عدالت است! “آقای اکبرین چنان بر افروخته میشود و رگهای گردنش بیرون میزند و صحبت از عدالت و خط قرمز میکند انگار که کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ تنها جنایت رژیم جمهوری اسلامی بوده است. او از رها بحرینی میپرسد “چرا شما تمرکز گذشته اید روی موسوی؟” من سخنگوی امنستی نیستم اما به عنوان یکی از اعضای خانوادههای جانباختگان کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ مایلم پاسخ آقای اکبرین را بدهم.
ما آقای موسوی نخست وزیر وقت را یکی از مسٔولین این جنایت علیه بشریت میدانیم چرا که خشونت و جنایت از اولین روزی که خمینی مردی که آقای میرحسین موسوی از او به عنوان “پدر دلسوز”، “امام روشن ضمیر ما”، و “امام دوراندیش” نام میبرد به ایران بازگشت.
از چند ماه بعد از انقلاب جامعه جهانی به خشونتها و اعدامهای بی رویه در ایران عکس العمل نشان داده و اعتراض کردند. از سال ۱۹۸۴ یعنی حدودا از سال ۱۳۶۲ سازمان ملل به دلیل نقض مکرر حقوق بشر در ایران آقای اگویلرا (۱۹۷۴-۱۹۸۶) را به عنوان نماینده ویژه ایران تعیین کرده بود، اما دولت آقای موسوی حاضر به همکاری با او نشد و او به ناچار استعفا داد. سازمان ملل این بار آقای گالیندوپل (۱۹۸۶-۱۹۹۵) را به عنوان نماینده ویژه ایران در رابطه با نقض حقوق بشر تعیین کرد. اما آقای گالیندوپل مادامی که موسوی بر سر کار بود اجازه ورود به ایران را پیدا نکرد و تنها دو سال بعد از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ به او اجازه ملاقات از ایران داده شد.
در مهرماه سال ۱۳۶۰ در حالی که دولت جمهوری اسلامی یکی از گستردهترین سرکوبهای تاریخ معاصر را سازمان داده و اعمال این دولت افکار عمومی بینالمللی را سخت تکان داده بود میرحسین موسوی به عنوان وزیر امورخارجه با شرکت در سی و ششمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در پاسخ به ادعای نقض حقوق بشر در ایران مىگوید::
«مردم به مدعیان حقوق بشر که دستهاى خود را به خون انسانهاى مستضعف فرو کردهاند، به دیده تمسخر مىنگرند. هم اکنون در کشورهاى مستضعف چهره تازه بشریت در حال تولد است و این چهره بسیار متفاوت از آن سیمایى است که آمریکا تصویر مىکند. ما مصمم هستیم که در روش خود کوچکترین لغزشى به شرق یا غرب نداشته باشیم. به عنوان نماینده دولت انقلابى جمهورى اسلامى به همه مستضعفان زمین نوید مىدهم که یک میلیارد مسلمان زیر سلطه جهان در حال قیام اند و اسلام برکات سازنده خود را دوباره به صحنه آورده است»(1)
سید حسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب و قاضی شرع در دهه ۶۰، که سیاه ترین روزهای حکومت اسلامی بوده اند، و رئیس دورهای امروز “شورای هماهنگی جبهه اصلاحات”، در مصاحبههای رادیو و تلویزیونی و از جمله در کیهان ۲۹ شهریور سال ۱۳۶۰ به صراحت گفت: ”یکی از احکام جمهوری اسلامی این است که هر کس در برابر این نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است، و زخمیاش را باید زخمی تر کرد تا کشته شود. این حکم اسلام است. چیزی نیست که ما تازه آورده باشیم.” (2)
در سال ۱۳۶۳ دولت موسوی با رد اتهامات مندرج در قطعنامه ۳۹/۱۹۸۵ کمیسیون حقوق بشر میگوید:
« در ایران هیچ کس به خاطر اعتقادات شخصیاش محکوم نمیشود و اعدامهای خودسرانه سازگار با دستگاه قضایی نیست، اگر چه با جاسوسها و تروریستها مطابق قانون برخورد میشود. زندانهای ایران دارای همه گونه امکانات رفاهی ممکن هستند و تحت هیچ شرایطی شکنجه مورد استفاده قرار نمیگیرد، چرا که شکنجه در تضاد با قوانین اسلامی است .»(3)
سیروس ناصری، نماینده دولت میرحسین موسوی در نشست ۶۷۳ کمیته حقوق بشر در فروردین سال ۱۳۶۵ به صراحت عنوان میکند:
« ابزارهای بینالمللی حقوق بشر از جمله میثاقها و اعلامیه جهانی حقوق بشر حاوی مفادی هستند که در تضاد با قوانین اسلامی است که در کشورهای اسلامی اجرا میشوند… برای مثال، حق آزادی دینی که در میثاقها آمده در تضاد با قوانین اسلامی است، چرا که در جامعه اسلامی افراد نمیتوانند مذهب دیگری را اختیار کنند. و یا تنبیه بدنی منع شده است، در حالی که این بند در تناقض با عدالت بر اساس قوانین اسلامی است.» (4 ) )
آیا آقای موسوی از صحبتهای نماینده دولتش در سازمان ملل “باخبر نبود و باخبر شده؟” نماینده او با بی شرمی دو سال قبل از این کشتار سراسری در سازمان ملل از شکنجه، شلاق و تعزیر و کشتن منافقین و کافران دفاع میکند. کسانی که در مجامع بین المللی چنین بی پروا از قوانین قرون وسطایی خود دفاع میکردند فکر میکنید در درون زندانها بر سر اسرای خود چه میآوردند؟ هزاران زندانی مجاهد و چپ با فتوای خمینی به دار آویخته شدند.
در در ۵ بهمن سال ۱۳۶۶ نماینده ویژه سازمان ملل در گزارش خود دلایل دولت میرحسین موسوی برای عدم پاسخگویی به موارد نقض حقوق بشر در ایران را به شرح زیر معرفی میکند::
،، 1- متد انتقال اتهامات به دولت 2- عدم صلاحیت شاهدانی که با نماینده ویژه ملاقات میکنند.3۳- استفاده از واژگان به کار رفته در قطعنامهها و اسناد رسمی 4- اعتراض به نقش ماموریت نماینده ویژه”(5)
آقای موسوی میدانست که در زندانهای دولتش چه میگذرد و چه برسر زندانیان سیاسی میاورند و به همین دلیل از جواب دادن به مجامع بین المللی طفره میرفت و بهانه میآورد.
خمینی در تیر ماه سال ۶۷ در فتوای خود به موسوی تبریزی و دیگر قضات دادگاه های انقلاب نوشت:
،، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد. رحم بر محاربین سادهاندیشی است. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپدیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند “اشدا علیالکفار” باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام. روحالله الموسوی الخمینی” (6)
وقتی موسوی تبریزی این نامه را دریافت کرد بدون فوت وقت این حکم را اجرا کرد و بیش از پنج هزار انسان بیگناه را که از بیدادگاه های خود او احکام زندان گرفته بودند، به دار کشید.
موسوی امروز تفاوتی با موسوی مکتبی و ذوب شده در ولایت ۴۳ سال پیش ندارد. تنها فرقی که کرده است این است که ادبیات خود را کمی تغییر داده و از کلمات مدرنتری برای تشریح همان افکار متحجر سابقش استفاده می کند. او در بیانیه شماره ۱۱ خود مینویسد: “ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را میخواهیم … ما به عنوان کسانی که به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبندیم، اصل ولایت فقیه را، یکی از ارکان این نظام میدانیم، و حرکت سیاسی را در چارچوبهای قانونی دنبال میکنیم ،،
(۷) این بیانیه ۱۱ سال پس از کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ نوشته شده است و آقای موسوی به روشنی در آن به پایبندی به اصل ولایت فقیه اذعان میکند بنابراین اجرای فتوای خمینی به وظیفه شرعی و حقوقی ایشان تبدیل میشود. من نمیدانم عده ای چطور رویشان می شود که توی دوربین نگاه کنند و به مردم دروغ بگویند. خمینی مرجع تقلید موسوی بود. موسوی دست او را میبوسید و پشت سر او نماز میخواند. موسوی فتواهای خمینی را لازم الاجرا میدید. موسوی همانطور که به فتوای خمینی برای قتل سلمان رشدی در ۲۵ بهمن سال ۶۷ اعتراضی نداشت، با فتوای تابستان سال ۶۷ خمینی برای اسیر کشی نیز مشکلی نداشت و ندارد. نمیتوان هم گفت مسلمانم و به قانون اساسی و اصل ولایت فقیه اعتقاد دارم و هم دگر اندیشم و با منافق و کافر کشی مخالف. .
خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، مغز متفکر آن و رهبر معنوی اصلاح طلبان در ۲۶ مرداد ماه سال ۱۳۵۸ تنها هفت ماه پس از پیروزی انقلاب گفت: “اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم … اگر ما از اول بطور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم ، و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم ، و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم ، و چوبههای دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم، و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می خواهم… ما مردم انقلابی نبودیم… اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم . تمام جبههها را ممنوع اعلام می کردیم. یک حزب، و آن “حزب الله “، حزب مستضعفین. من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم، و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند، ما به طور انقلابی با آنها عمل می کنیم. مولای ما، امیرالمومنین- سلام الله علیه – آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، … با مستکبرین و با کسانی که توطئه می کنند شمشیر را [می کشید و] می کشت . هفتصد نفر را در یک روز – چنانچه نقل می کنند – از یهود بنی قریظه – که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند – از دم شمشیر گذراند! خدای تبارک و تعالی، در موضع عفو ، رحمت رحیم است، و در موضع انتقام، انتقامجو. امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت؛ و در موقع انتقام، انتقام . دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است و توطئه گر است تمام را توقیف کند، و نویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند. موظف است کسانی که توطئه می کنند و اسم “حزب ” روی خودشان می گذارند، روسای آنها را بخواهد و آنها را محاکمه کند… عذرها را کنار بگذارید! بروید فاسدها را سرکوب کنید، بروید توطئه گرها را سرکوب کنید؛ مسامحه نکنید! دولت مسامحه نکند، ارتش مسامحه نکند، ژاندارمری مسامحه نکند؛ پاسداران مسامحه نکنند.” (صحیفه امام جلد ۹، ص )۲۸۱
امام شما با همکاری شما و دوستانتان همه تهدیدهای خود را عملی کرد. او تمام روزنامه ها و مجلات را تعطیل کرد، همه روزنامه نگارها، نویسنده ها، تحلیل گران و دگراندیشان را به زندان انداخت و یا اعدام کرد، تمام احزاب را تعطیل کرد و هواداران و اعضای آن ها را زندانی کرد و کشت، چوبه های دار را در تمام میدان های بزرگ ایران برپا کرد و هزاران جوان بی گناه را در ملاء عام حلق آویز کرد. ادعا میکنید که از کشتار زندانیان سیاسی “باخبر نبودید بلکه با خبر شدید؟”کمی شرم هم چیز خوبی است. کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ تنها جنایت دولت موسوی نیست، بلکه یکی از هولناکترین آنها هست. در تمام دوران نخست وزیری موسوی جنایت و دگراندیش کشی انجام میشده و دهه اول انقلاب به “دهه خونین” معروف است. سازمان دهندگان و اجرا کنندگان این جنایت علیه بشریت از یک سیاره دیگر نیامده بودند بلکه همه رفقا، آشنایان و زیردستان آقای موسوی بودند. خمینی که در جلوی دوربین و در حضور هزاران نفر چنین سخنانی میگفت معلوم است که در پشت درهای بسته چه دستوراتی به شما میداد و چه بی اخلاقیهایی با کمک شما انجام میداد. وقتی که خمینی دستور شکستن قلم ها و بستن احزاب و مطبوعات را می داد، شما و دوستانتان در صحن جماران نشسته و “صحیح است، صحیح است” می گفتید. چه نوع جمهوری اسلامی ای به شما وعده داده شده بود که به آن عمل نشد؟ آیا بغیر از این است که در همان سخنرانی خمینی می گوید: “مولای ما امیرالمومنین ۷۰۰ نفر از قوم “بنی قریظه” را در یک روز سر برید. “(۸) این سخنان مردی است که آقای میرحسین موسوی از او به عنوان “پدر دلسوز”، “امام روشن ضمیر ما”، و “امام دوراندیش”، و آقای تاج زاده از او به عنوان “استثنایی در روحانیت تشیع، که ما می خواستیم از او قاعده بسازیم” نام می برند. آیا از کسی که دستور سرکوب، قتل، و برپایی چوبههای دار می دهد، می توان به عنوان پدر معنوی و امام روشن ضمیر نام برد، و وعده برگشتن به “دوران طلایی” او را داد؟
خمینی، امام و رهبر معنوی اصلاح طلبان، در یکی از سخنان خود درباره نحوه اداره کشور بر پایه قوانین اسلامی گفته بود؛ “دین اسلام و دین پیغمبر اکرم؛ آن وقتی که اجتماعات را درست کرد و توانست قیام کند …از آن روز برنامهاش این بود که بزند، بکشد و کشته شود، برای اصلاح جامعه، برای اینکه خیانت کارها را قطع ایادیشان بکند، قطع حیاتشان کند” (صحیفه امام، جلد سوم، ص ۳۹۳) و یا در جائی دیگر گفته بود؛ “از دست همین اشخاص که فریاد آزادی می کشند برای ملت ایران من بدبختی دارم ….ما آزادی در پناه اسلام می خواهیم، اساس مطلب اسلام است… اینها که می خواهند جوانهای ما آزاد باشند، چه آزادی می خواهند؟ جوانهای ما آزاد بشوند؟ قمارخانهها باز باشد بطور آزاد، مشروب خانهها باز باشد بطور آزاد، عشرت خانهها باز باشد بطور آزاد؟ هروئین کشها آزاد باشند؟ تریاک کشها آزاد باشند؟ دریاها آزاد باشند؟ ..هر مفسدهای را می خواهند عمل کنند؟”(صحیفه امام جلد هفتم، ص ۴۶۰) با این سخنان خمینی به خوبی اعلام کرده است که منظورش از “حکم قانون” چی است.
آقای موسوی در دوران جنبش سبز بجای اینکه پشت مردم بایستند، و از حضور مردم در خیابان ها پشتیبانی کنند، شروع کردند به رفتن پیش “مراجع تقلید”، تا شاید از میان آنان برای خود یارگیری کنند. البته همانطور که انتظار می رفت، سرشان به سنگ خورد، چرا که مراجع دینی بهتر از هرکس دیگری می دانند که اسلام “دین تبعیض” است و “شکنجه، آزار انسان ها و برده داری” در آن آزاد است. ایکاش آقای موسوی بجای این همه تلاش برای “رحمانی نشان دادن اسلام”، می پذیرفتند که اشتباه کرده اند و خواستار “جدایی دین از دولت” می شدند.
ایکاش شما و دوستان اصلاح طلب تان روشن بینی و شهامت می داشتید و درک می کردید که زور و سرکوب به هر اسم و با هر توجیهی زور و سرکوب است و ما را به آزادی و دموکراسی رهنمون نخواهد شد. ایکاش درک می کردید که قانون اساسی ای که در آن دین رسمی تعیین شده و همه امور کشور باید با صلاحدید اسلام اداره بشود و حدود همه قوانین را باید مراجع دینی تعیین کنند، قانون اساسی نیست بلکه قرآن و شرعیات است. ایکاش درک می کردید که مردم آزادند که دین خود را انتخاب کنند و دین یک امر شخصی و خصوصی است و نباید به وسیله یک دولت بر مردم تحمیل شود. ایکاش درک می کردید که مهم نیست که چه تعریفی از اسلام ارائه بدهید و چه تفسیرهایی از آن کنید، این حق مردم ایران است که تعاریف و تفسیرهای شما را نپذیرند و نخواهند که دین، در امور سیاسی ، دولتی، و حقوقی کشورشان دخالت کند.
تجربه مردم آفریقای جنوبی در دادگاههای “کشف حقیقت” و مردم آرژانتین برای روشن کردن جنایتهای دیکتاتوری نظامی آرژانتین در طول دوران “جنگ کثیف” به ما آموخته است که باید به انکار حقایق تاریخی، انکار حقوق بشر، و انکار ظلمی که به جان باختگان و خانوادههای آنان رفته پایان داد و به دنبال کشف حقیقت، و ترمیم روانی قربانیان بود. این کار میسر نیست مگر اینکه خاطیان و مسببین این جنایات انکار را کنار گذشته، ابراز ندامت کنند، و گوشههای تاریک این جنایات را افشا کرده کمکی به کشف حقیقت کنند. ما به دنبال پاسخگو کردن تصمیم گیران سیاسی و کسانی که در آن دوران در قدرت بودند هستیم. ما بدنبال روشن کردن افکار عمومی هستیم تا عوامل اجتماعی و فرهنگی سیاسی ای را که موجب این کشتارها می شود، از بین ببریم. ما داد می خواهیم، و این دادخواهی، ریشه در کینه و انتقام ندارد، بلکه در پی کشف حقیقت است. قانون اساسی ایران، نظام جمهوری اسلامی، حکومت دینی و ایدئولوژی اسلامی مسبب جنایات های انجام گرفته در ۴۳ سال گذشته هستند و تنها با برچیدن آن و جایگزین کردن آن با یک حکومت سکولار دموکرات بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر می توان به آزادی و دموکراسی در ایران دست یافت.
لادن بازرگان
سپتامبر ۲۰۲۰
منابع:
(۱) نقل از مقاله آقای “ایرج مصداقی” به نام “نحوه برخورد دولت موسوی با کشتار سال ۶۷ و موارد نقض حقوق بشر در مجامع بین المللی” اصل مقاله را می توانید در لینک زیر بخوانید:
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=402
(۲) نقل از مقاله “پدر، مادر، ما باز هم متهمیم” در وب سایت کلمه. اصل خبر را می توانید در لینک زیر مشاهده کنید:
http://www.kaleme.com/1389/03/24/klm-22713
(۳) نقل از مقاله آقای “ایرج مصداقی” به نام “نحوه برخورد دولت موسوی با کشتار سال ۶۷ و موارد نقض حقوق بشر در مجامع بین المللی” اصل مقاله را می توانید در لینک زیر بخوانید:
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=402
(۴) منبع خبر در این لینک است:
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-402.html
(۵) نقل از مقاله آقای “ایرج مصداقی” به نام “نحوه برخورد دولت موسوی با کشتار سال ۶۷ و موارد نقض حقوق بشر در مجامع بین المللی” اصل مقاله را می توانید در لینک زیر بخوانید:
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=402
(۶) نقل از کتاب “کتاب خاطرات آیت الله حسینعلی منتظری” صفحه ۳۵۱
https://www.kaleme.com/1388/06/17/klm-312/ (۷)
http://www.youtube.com/watch?v=y5qF9lN6ojc (۸)