متن کامل اظهارات میرحسین موسوی در مورد اعدام ها ی سال 1367
- اخبار روز – سايت سياسی خبری چپ
- سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹
- تريبون آزاد
میرحسین موسوی در زمانی که کاندیدای ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ در ایران بود، در یک جلسه ی خصوصی در برابر پرسشی پیرامون اعدام های سال ۶۷ سخنانی گفته است که تا کنون زیاد به آن استناد شده است. نوار این اظهارات در تابستان ۱۳۸۹ منتشر شد.
من تا حالا سعی کرده ام زیاد به این مسئله نپردازم. من خیلی خلاصه می پردازم و در این جمع صمیمی و خوب دور هم هستیم و خوب است که بگوییم. در مورد مسئله سال ۶۷، البته اینجا گفته اید دهه شصت، خیلی مختصر صحبت می کنم. برای درج هم نیست فقط برای روشن شدن. دلیلش را هم خواهم گفت. یک اصل و ملاکی را ما باید داشته باشیم و آن اصل و ملاک را شما با هر کس طرف باشید و در هر موقعیتی که باشد نبایستی فراموش کنید. و آن این است که چیزی که خوب هست را باید خوب بگوییم و بد را بد بگوییم. جنایت را جنایت بگوییم و برعکسش را هم تایید کنیم. سفید را سفید بگوییم و سیاه را سیاه بگوییم. برای همین هم اگر کار بدی افتاده یا جنایتی شده و خلافی صورت گرفته، در هر شرایطی محکوم است. این را ما یک اصل قرار داده ایم و اگر جز این باشد ما هویت انسانی و اسلامی خودمان را گم کرده ایم. در این زمینه هم بررسی های شخصی خیلی مهم است و مطالعات هم خیلی مهم است در مورد همه حوادث از جمله این حادثه ای که تبدیل به وسیله شده،
خوب این اصل است. در سایه این اصل هم یک مسئله ای هم هست که خود نحوه طرح این مسئله از طرف من. احساس می کنم که مشکلات دارد. مشکلات هم ناشی از موقعیت مورد نظر من نسبت به این قضیه نیست، بلکه حواشی پیدا می کند که آن حواشی مثلا با این درگیر شدن یا با آن درگیر شدن و با فلان کس درگیر شدن شاید به نفع الان این حرکت نباشد. این هم یک مسئله است و یک ملاحظات اینجوری هم دارم.
از این هم که بگذریم این مسئله را باید دو قسمت کنیم. یکی اینکه کلا در دهه شصت چه اتفاقاتی افتاد و در سال ۶۷ چه اتفاقاتی افتاد؟ اینکه از بس گفته اند از سال ۶۷ کلا تمامشان را با همدیگر بررسی کنیم و اینکه یک تفاوت هایی با همدیگر دارند (منظورش بین دهه شصت و سال ۱۳۶۷ است) و دوم اینکه نقش بنده چه بوده؟ از این نظر مهم شده که یک عده می گویند ما که جنبش سبزی هستیم در این مورد چه نظری داریم.
من آن چگونگی را شرح می دهم و راجع به نقش خودم اشاره می کنم. انقلاب پیروز شد و دشمنان زیادی داشت. این حرکت های چریکی و اینها در کشور زیاد بود و گروه های چپ و مجاهدین خلق و اینها بودند. هنوز انقلاب و به اصطلاح سال ۵۷ تمام نشده بود که ما (موضوع) ترکمن صحرا را داشتیم، بحث بندر لنگه را داشتیم. به فاصله کمی شورش خوزستان را داشتیم و همچنین پادگان مهاباد را داشتیم و امثال اینها. یعنی تمام گوشه و کنار کشور از این حرکت های مسلحانه شروع شد و طبیعی است که نظام انقلابی به اصطلاح با آن مثال شروع می کند به برخورد کردن. حالا این برخوردها خام بود یا هر چه بود، برخورد می کند. همین جور یک حرکت هایی شروع شد بخصوص ماجرای ترکمن صحرا که مدتی طول کشید و آنجا فدائیان خلق مشغول بودند و خود مجاهدین خلق هم به اصطلاح قاتی تمام این گروه ها و این ور و آن ور بودند منتها فعالیت چیزشان (مسلحانه احتمالا منظورش بوده) شروع نشده بود و داشتند ملیشیای خودشان را توسعه می دادند.
در کنار همه اینها مسئله زندان ها هم بود. زندان ها اول انقلاب با یک آشفتگی همراه شد و حتی زمان بنی صدر هم این بحث بود که (وضع) زندانها خوب است یا نه؟ و یکی از دغدغه های همه مسئولان جمهوری اسلامی مسئله زندان ها بود. می گفتند می زنند یا فلان می کنند. خوب ، ما ماموری که نداشتیم. تمام آن قدیمی ها را کنار گذاشته بودیم و یک عده افراد جدیدی آمده بودند و بعضی ها تندروی می کردند و کجروی می کردند ولی دائم رسیدگی می شد. افراد قابل توجهی هم مسئول می شدند مثلا یک مدتی آقای … که خودش ۱۵ سال قبل از انقلاب زندان بود را مسئول زندانی ها کردند برای اینکه یک رفتار انسانی با زندانی ها داشته باشد و اثرگذار هم بود این قضیه.
در دوره ما من یادم هست که من وزیرخارجه بودم آقای رجایی نخست وزیر بود یکی از دغدغه هاش موضوع زندان بود. می گفت زندان ها جایشان کم است ، خوب نیست، فلان است، بهمان است و خیلی هم بازدید کرده بود از این ور و آن ور که شاید بشود کاری کرد که وضع بهتر بشود و بحث هم این بود که چگونه با این مسائل رفتار کند. به هر حال درگیر آشفتگی هایی بودیم در سطح ملی در این مورد. در زمان ما که رسید این آشفتگی ها و این وضعیت ادامه پیدا کرد و بعد از مدتی ما یک گزارش هایی در مورد بدرفتاری هایی در زندان ها شنیدیم که آقای «جواد اژه ای» که داماد شهید بهشتی هست نه این اژه ای الان، آن موقع وزیر اوقاف و تامین اجتماعی بود اگر اشتباه نکنم (البته که اشتباه می کند چون آقای جواد اژه ای در آن زمان سرپرست بهزیستی و همچنین معاون فرهنگی – اجتماعی موسوی بود) ما به عنوان نماینده فرستادیم برای زندان ها مقاومت کردند و گفتند ربطی به شما ندارند و شما قوه اجرایی هستید و قوه قضاییه و دادستان انقلاب اصلا یک چیز دیگر است. ما پافشاری کردیم و یک مقدار هم بداخلاقی. تا در نتیجه اجازه دادند و ایشان با یکی دو نفر می رفت و این قرین شد با رفتن ایشان تا نماینده ها از مجلس، آقای فهیم کرمانی و این ها و یک گروهی که رئیسشان بود و بعد هم به دلایلی کنار گذاشته شد، به این ها دیگر کاری ندارم ولی در آن زمانه بود، فکر می کنم سال ۶۱ تا ۶۳ بود که یک جلسه ای حضرت امام با شرکت تمام مسئولان درجه اول کشور داشت، فکر می کنم بیست نفری در آن اتاق بودند، بیست و چهار، بیست و پنج نفری، و ایشان شنیده بود که من مصر هستم و فلان و این ها و به من گفت شما به حرفشان گوش ندهید و پیگیر باشید که این بازرسی ها صورت بگیرد. می خواهم بگویم چنین روحیه ای هم داشت. در آن جلسه که نهایتا شاهد زیادی داشته و گفتم حدود بیست نفری بود، ایشان به سختی به وضعیت زندان ها انتقاد کرد با لحنی که ما تا حالا نشنیده بودیم و از همان موقع بحث عزل آن فردی که بعدها منجر به کشتار سال ۶۷ هم شد مطرح شد. بعد که آن جلسه تمام شد بعدها گفت و گو با ایشان شده بود که در چنین موقعیتی کنار گذاشتن اینها ممکن است یک نوع جری شدنی را ایجاد بکند و قول داده بودند که وضعیت زندان ها اصلاح بشود و اصلاح هم شد. یعنی یک کمی وضعیت بهتری به خودش گرفت و مسئله ادامه پیدا کرد.
ما مشکلی در آن موقع نداشتیم. این سال ۶۰ و کشتارهایی که می گویند، چون دهه شصت هم مطرح می شود، ما در دهه شصت البته ساواکی ها را اعدام می کردند. اینکه می گویند اعدام می کردند و فلان می کردند، شاید ما با روحیه ای که الان داریم، شاید در این جو این کارها نمی شد، مثلا این ها را می گرفتند، ما می گفتیم که بهتر است یک کمی ملایم تر برخورد کنید. ما با آن ها کار نداریم و آن حساب اشتباه است.
ولی در دهه شصت آن چه ما با آن روبرو بودیم کشتار مجاهدین خلق از مردم بود. یعنی این ها همان سی خرداد با عنوان تظاهرات مسلحانه، حتی به یک بقالی با یک احساسات مذهبی در یک محله ای هم رحم نکردند. با تیغ های موکت بری افتادند وسط، بعضی ها را با گلوله، در نارمک یک بقالی بود به او «علی آقا» می گفتیم و می رفتیم از او چیز می خریدیم. آدمی خیلی فعال بود و حتی در جریان انقلاب هم به همه کمک می کرد و این ها. یک روز آمدند با تیر زدند و کشتند چون با مجاهدین خلق مباحثه می کرد.
یا مثلا بابای من یک دوستی داشت چایی فروش بود به اسم آقای احمدی که آدم بسیار خوشنامی هم بود یک روز دم صبح ظاهر می شوند و پسرش را می زنند می کشند، برادرش هم می آید دفاع کند برادرش را هم می زنند. دو نفر را با هم می زنند. در محله «درخونگاه» که هنوز هم خانه پدر ماست یک بقال دیگر را هم می زنند. این کشتارها به صورت وسیع صورت گرفت تا رسید به مسئله انفجار حزب و انفجار نخست وزیری و زدن شهید قدوسی که یکی از بهترین دادستان هایی که ما اعتماد داشتیم و دوست صمیمی شهید بهشتی بود همین شهید قدوسی بود که روحیه آقای بهشتی را داشت. این ها پشت میزش مواد منفجره گذاشتند و شهید شد و خیلی خسارت زد به ما چون بعد از او افراد زیادی آمدند روی کار که ظرفیت او را در قوه قضاییه نداشتند. به هر حال مسئله ادامه پیدا کرد تا این اتفاقات.
ما در آن دهه کشتار جمعی نداریم در زندان ها در زمان آقای …فر نداریم. ممکن است تک و توکی اعدام داشته باشند تا آنجایی که من یادم هست و البته آدم باید یک بار دیگر به آمار و اطلاعات رجوع کند ولی به هر حال رجوی این ها رفتند از طریق طارق عزیز که رفته بود فرانسه با آن ها قرارداد بستند و این ها و پایگاه زدند در خود عراق و تبدیل شدند به اصطلاح به یک گروه زیردست آن ها. شروع کردند. این ها بر علیه کردها و بر علیه مرزهای ما عمل می کردند و اطلاعات جمع می کردند و بعدا هم معلوم شد که یک نیروی حسابی برای خودشان جمع کرده اند و برای خودشان نیروهایی گذاشته اند. دیده اید توی عکس ها هی نشان می دهند تانک هایشان را و فلانشان را و محل مقر اشرف که می گویند یکی از آن مقرهای این هاست. یک عملیات بزرگی هم انجام دادند بعد از آن که آتش بس شد و یک تودهنی هم صدام خورد که یک حمله ای به خوزستان کرد و هیچ راهی برایش باقی نماند. یک حمله شدیدی منافقین کردند و طرحشان این بود که از محور غرب وارد بشوند و از یک مسیرهایی تا تهران بیایند و به جماران بروند تا ریاست جمهوری و نخست وزیری و صدا و سیما و از این حرف ها و در کمال تعجب قرار بود یک شورشی هم در زندان ها بشود و این ها تعدادشان هم کم نبود که چنین اتفاقی افتاد.
من هنوز موضوع خودم را مطرح نکرده ام و خوب این ها آن سرکوب شدید را در محور، به عنوان عملیات مرصاد نام گذاشتند و آن ها خودشان به عنوان «فروغ بی پایان» یا یک همچنین نام گذاشته بودند که بیش از آنکه نیروهای ما برای سرکوب آن ها موثر باشند خود مردم بودند یعنی آن کشتار وسیع از آنها که در جاده ها بود از سوی مردم بود. بنده یادم هست در نخست وزیری بودم به من گفتند حمله ای شده و ماهیتش خیلی خطرناک است. یک تلفن های قرمزی داشتیم که از مرزها خبر می دادند و گفتند یک چنین وضعی هست و خیلی هم خطرناک است. تلفن کردم هنوز آقای هاشمی که در غرب بود خبر نشده بود با این که آن ها حتی به نزدیک مقر ایشان هم رسیده بودند. واقعا اگر خود مردم نبودند جلوی موج حرکت این ها را نمی شد گرفت. یعنی عکس ها و تصاویر و گزارش هایی که از آن موقع می دیدیم اگر مطالعه بشود، بیش از اینکه سپاه و ارتش و امثال این ها توانسته باشند آن موج را در همان نقطه کنترل کنند تا منجر به خسارت بیشتر نشود، خود مردم بودند.
آن جا هم ما متاثر بودیم. از سمت آن ها افرادی کشته شدند که از قبل از انقلاب می شناختیم و واقعا تاسف می خوردیم که چرا این ها رفتند جذب این آدم های حقیر شدند ، مثل «ابوذر ورداسبی» که از دوستان ما بود و با خانمش هم بود و آدم روشنفکری بود و بیشتر هم یک حالت میانه داشت و روشن تر از آنکه جذب یک سازمان تمامیت خواه خشن بشود اما شد دیگر. در همان عملیات مرصاد هم کشته شد. بعضی از افراد برجسته از آن ها را می شناختم. در مقابل این ها این بحث مطرح شد که شاید در زندان ها شورشی بشود و زمینه ای فراهم بشود. عملیات را مقارن کرده بودند با حرکتی که در تهران قرار بود صورت بگیرد. این جا آن حکم را از امام می گیرند. حکمی که می گیرند از امام، حکم قتل کسی نیست. حکم یک شورای سه نفره هست که این شورای سه نفره افراد را بررسی بکند و آن هایی که در این مسیر هستند که البته ایشان بگویند مهدورالدم هستند یا نه . من خود متن را هم ندیدم.
و آن کسی که در زندان های تهران بود و می شناسیم ما و حالا اسم هم نمی آورم، دنبال همین قضیه بود. و او سریع شروع می کند و آن فاجعه را ایجاد می کند. موقعی این اتفاق می افتد و البته قرار بود پیش برود و چند روزی گذشته بود که مسئله در جلسه روسای سه قوه مطرح شد. دولت قوه مجریه و مشغول جنگ و مشغول اقتصاد بود و ربطی به قوه قضاییه نداشت و هیچ گونه ارتباطی هم نداشت. ولی به هر حال من یادم هست چون واقعا ما نگران بودیم و (…. نامشخص است دقیقه ۱۴ و بیست و شش دقیقه) یک جلسه ای با روسای سه قوه بودیم یک زمزمه هایی شنیدیم اما مسئله روشن نبود. خود آقای خامنه ای برگشت گفت این یک فاجعه است و مثل قیر سیاهی است که روی نظام ریخته می شود و همه را سیاه می کند. این عین حرف ایشان بود. با کمی دقت و صحبت و این ها معلوم شد فاجعه بزرگی است، باز هم روشن نبود چند نفر بودند فقط در بین این ها یکی دو تا اسم به ذهن ما خورد که گفتیم این ها را می شناسیم و این ها که قابل اعدام نبودند. مثلا یک فردی بود شاگرد ما بود به نام آقای سعید متحدین که شریعتی یک کتاب به نام «حسن و محبوبه» با تاثیر از زندگی خواهر همین سعید متحدین نوشته بود و او قبل از انقلاب در درگیری با ساواک کشته شده بود و بعد از انقلاب هم او دو برادر داشت، یکی شان مستقیما با مجاهدین خلق بود و رفت یک طلافروشی را مصادره کرد و به این دلیل اعدام شد و یک برادر دیگرشان که خیلی روشنفکر بود از آن ها که کتاب داستان و رمان می خوانند و کار فکری می کنند و ما شنیدیم که او را هم اعدام کرده اند. این که اصلا چیز نبود؟ چرا اعدام کردید شما؟
در این میان بله، یک عده ای واقعا بی گناه کشته شدند. یکی از بهترین کتاب ها در این زمینه کتاب خاطرات «عزت شاهی» است و من توصیه می کنم دوستان بخوانند. این کتاب مربوط به کل جریان قبل از انقلاب است اما وقتی به این قسمت می رسد چون آدم حری است و با این که یکی از پایه گذاران کمیته است که به دلیل همین اتفاقات استعفا می کند و از کمیته در می آید. یکی دو صحنه دارد از آن صحنه هایی که با عجله می رود تا یکی دو نفر را نجات بدهد و تا این برود آن ها اعدام کرده اند. مثلا یک عده را جمع می کردند و می پرسیدند موضعت چیست؟ و بعد این یکی به آن نگاه می کرد و خجالت می کشیدند چیزی بگویند و بعد می آمدند و این ها را تسلیم می کردند.
در آن موقع دولت به هیچ وجه نه از این ها خبر داشت نه موافقتی داشت و کلا برداشت من این است که در آن جلسه روسای سه قوه، همه مخالف این قضیه بودند و به دلیل همین هم قضیه متوقف شد با این که این مسئله می توانست ادامه دار باشد.
مسئله آقای منتظری هم که به وضعیت زندان ها ایراد داشت و در آن رابطه هم ظاهرا نامه نوشته بود و به این قضیه ها اعتراض کرده و گفته بود چنین چیزهایی وجود دارد ، احتمالا آن نامه ها مربوط به موقعی است که قضیه دیگر متوقف شده بود. خود آن مسئله نهایی که منجر به طرد ایشان شد اگر بگوییم به این مسئله صد در صد ربط دارد، اطلاعات من غیر از این است. نه این که این هم نباشد بلکه چیزهای دیگری هم بود. مربوط به «مهدی هاشمی» و امثال این ها می شد که منجر به آن قضایا برای آقای منتظری شد. همان طور که گفتم هر کدام از این پوشه ها را دنبال کنید داخلش یک ماجرای دیگر در می آید برای همین هم من خیلی ورود نمی کنم.
این که می آیند سوال می کنند و من چشمم را باز کنم و بگویم این کار بد بوده، زشت بوده، کشته اند، فلان کردند ولی این سوال تمام شدنی نیست. من باید بیایم توضیح بدهم، شرح بدهم، راجع به امام صحبت کنم، راجع به آن گروه سه نفره صحبت کنم، راجع به اینکه چرا وزارت اطلاعات که در جریان بوده نیامده در دولت این قضایا را شرح بدهد یا جلسه روسای سه قوه را مطرح کنم و همین جور تبدیل به ماجرایی می شود و به همین دلیل هم من تا الان سعی کرده بودم چیزی نگویم و در یک موقعیت مناسب این مسئله را باز خواهم کرد.
اما آنچه خدمت دوستان می خواهم عرض کنم این است که نخیر! اصلا مسئله زندان ها ربطی به ما نداشت. فقط این ها نبود ما یک موقعی نشسته بودیم آمدند گفتند توی فرودگاه مردم را اذیت می کنند ما حساب کردیم حدود شصت یا هفتاد تا دستگاه آنجا در حال کار بودند ، از سپاه گرفته، اطلاعات گرفته تا الی آخر. بعد آمدند گفتند بعضی ها می آیند و دهان مسافرانی که از خارج می آیند را بو می کنند که مبادا مشروب خورده باشند. ما گفتیم درست نیست. مسافر از خارج می آید دهانش را بو می کنند که مبادا توی هواپیما مشروبی نخورده باشد. در واقع برادر همین دادستانی بود که کشتارها به دست او انجام شد. ما با چنین وضعیتی روبرو بودیم.
این که افرادی در گوشه و کنار مملکت مسئولیت داشتند اما آیا همه بخش های حاکمیت نظام دست آن ها بود؟ نه. اگر الان مسئله گرفتن ها و بازداشت ها سازمان یافته است آن موقع متاسفانه چنین حرکت هایی سازمان یافته نبود و متاسفانه منجر به این کار زشت شد. همان طور که گفتم سفید سفیده یا سیاه سیاه. بله. این که جنایت شده و یک عده را بی گناه کشته اند درست است. آن طور که درآمد و آن طور که گفته شد تعداد زیادی از افرادی که کشته شدند آدم های خوبی بودند و تازه آن هایی هم که حقشان بود باید محاکمه می شدند و روند قضایی در موردشان رعایت می شد. البته آن طوری که من اخیرا آقای موسوی بجنوردی را دیدم ایشان گفت که حکم (امام) تشکیل هیات سه نفره ایی که به عنوان قاضی وارد کار بشوند و در مورد سرنوشت زندانی ها تصمیم بگیرند را ایشان دیده بود. می گفت به امام گفتم آقا این موضوع اخیرا خیلی مسئله ساز شده است و گفت که امام به هیچ وجه دستور مستقیم قتل کسی را نداده بلکه دستور به تشکیل شورایی داده که آن ها رسیدگی و قضاوت کنند.
یک نفر سوال می کند: بعدها کسانی که منصوب شدند، کسانی مثل مهاجرانی و کدیور در رسانه ها در این مورد چه مواضعی داشتند؟ در مورد مواضع آقای مهاجرانی و کدیور در رسانه ها از من سوال شده، به هر حال باید بدانید آن ها هم می ترسند. بحث در مورد دهه نخست انقلاب کلا (یک بحث دامنه داری است) یک بار من عرض کردم که ما چهارده معصوم نبودیم. بالاخره اتفاقاتی افتاده و ممکن است یک گوشه اش به امام بربخورد یک گوشه اش به دولت بربخورد یک گوشه اش به جناح های مختلف بر بخورد منتها ورود به این مسائل شروع بشود پایانی نخواهد داشت با نمودی که سلطنت ها و آن وری ها دارند و یک شرایط مناسبی لازم است تا این مسائل با تامل باز شود. نوشته ایی که آقای منتظری نوشته اند را هم دیدم که او هم با ملاحظه در این ارتباط صحبت کرده. اما آنچه می خواهم بگویم این است که اولا سال شصت و هفت را نباید به مجموعه دهه شصت تسری بدهیم چون اصلا این جور نیست. دهه شصت فراز و نشیب داشت اما ماجرا چیز دیگری بود و ما پدیده ای به این شکل نداشتیم. ممکن است بگوییم قوه قضاییه یا دادگاه انقلاب ما در دهه شصت خشن رفتار می کرد ولی اینکه بگوییم در طول دهه شصت کشتار جمعی داشتیم دروغ است ولی اینکه سال ۶۷ چنین اتفاقی افتاد، بله. یک امر زشتی بوده، خلافکارانه بوده، جنایتکارانه بوده و کسی نمی تواند آن را تایید کند و از این مسئله بیمی نباید باشد که بگوییم.
دولت هم اصلا سهم نداشت و کامل از قوه قضاییه جدا بود. ما شورای عالی قضایی و دیوان داشتیم و در هیچ کدام از این ها هم با دولت برای تشکیل قوه قضاییه مشورت نمی شد و ما نه در احکامشان و نه در اعمالشان نمی توانستیم دخالت کنیم. اخیرا در خبرها خواندم که من گفته ام که بله، اینها خواسته اند شورش کنند و نظام هم باید برخورد امنیتی می کرد. من آن موقع به عنوان نخست وزیر موظف به دفاع از کلیت نظام بودم. من از این مسئله هم دفاع می کنم. نمی توانم بگویم در حالی که فرو ریختن جبهه ها را داشتیم و موضوع حلبچه را داشتیم و نیروهامون در ایلام توسط منافقین کشته می شدند و در حالی که صدام کرور کرور ارتشی های ما را اسیر می کردند، در آن شرایط من بیایم و ساکت باشم. ولی این که دولت تعیین کننده یا آگاه از این قضیه باشد را کاملا رد می کنم. دولت هیچ خبری نداشته و موقعی که اتفاق افتاد (خبردار شد) و هنوز هم ابعاد آن کاملا روشن نشده و ابهامات زیادی در این قضیه وجود دارد. تعداد افراد الان روشن نیست و البته معلوم است که چه کسی بیشترین اثرگذاری را در این اعدام ها داشته است.
این موضوع باید سینه به سینه منتقل بشه. بهتره نگین. من یک موقعی به اصطلاح مجبور هستم، این رو بیام توضیح بدم و اون توضیح من هم دور از این چیزی که الان اینجا گفتم نخواهد بود. باز هم خواهم گفت که زندانها این جوری بودند. اولش چی بود، زمان بنیصدر چی بود، زمان ما چی بود.آقای «جواد اژه ای» وقتی رفت به زندان ها سرکشی کند پنج شش کارتون شرح حال و نقل قول هایی از شرایط زندانی ها را برای ما آورد از جمله احسان نراقی که آن موقع زندان بود من یادم هست که آن موقع برگه نوشته او را نگه داشته بودم چون خیلی مفصل در مورد شرایط زندان ها توضیح داده بود و پیشنهاداتی هم مطرح کرده بود. خودش هم متوجه شده بود که وضعیت خاصی هست و سعی هم میکرد خودش رو نجات بده. یک پیشنهادهایی هم مطرح کرده بود.
اینها رو مطرح خواهم کرد و دورههای بعد رو مطرح خواهم کرد و سال ۶۷ هم برسه همینها رو خواهم گفت.
به هر حال هر جا از من سوال کنند همین را خواهم گفت این که دولت هیچ ارتباطی نداشته و در این مورد به دولت گزارشی داده نشده و ظرف مدت کوتاهی هم صورت گرفته و موقعی که ابعاد ماجرا روشن شده برای حضرت امام، بلافاصله قطع شده با اینکه عده ای دوست داشتند کماکان تسویه کنند و می گفتند دیگر مشکلی نداشته باشیم . این اواخر آقای پناهیان هم صحبت می کرد می گفت اعدام بکنید. چه اشکالی دارد اعدام بکنید. این ها خیال می کنند که اعدام کردن می تواند مسئله را حل کند. به هر حال عده ای هم چنین ذهنیتی دارند.