آبادان؛ سینما رکس؛ جنگ؛ متروپل؛ شهری سال ها زیر آوار – خانلر کوشکی

 

۱۱خرداد ۱۴۰۱ –  خانلر کوشکی

پس از کشف نفت درمناطقی از خوزستان شروع به ساختن پالایشگاه آبادان درسال ۱۲۸۸ شمسی کردند. هجوم سیل کشاورزان بی زمین و از زمین رانده شده به این منطقه که نخلستانی بود در اطراف رودخانه های اروند و بهمنشیر شاخه ای از کارون. از همه شهرها بودند، شهرهای خوزستان، بوشهر، هندیجان، دشتستان، اصفهان، فارس، کردستان. مانند هم بودند فقیر و ندار و در پی کار، جوان و پراز آرزو. حول پالایشگاه درحال ساخت ازهر قبیله وعقیده ای که بودند، یکی شدند، کارگر. به جز نیروی کار هیچ نداشتند، فرسنگها آمده بودند که آنرا بفروشند برای لقمه ای نان و شاید آینده ای.

پالایشگاه از زمین رویید با دستهای کارگرهای جوان، آنها نیز بالیدند. ستم کارفرمایان انگلیسی و سربازان هندی را حس کردند، غارت را به چشم خود دیدند، آگاه شدند که کی هستند و چه می توانند باشند. حقوق اندکی می گرفتند، هرچهارده روز، روزهای چهارشنبه، روزهای آخر نان خالی بود. در ابتدا دراطرف پالایشگاه درچادر یا کپر زندگی می کردند. بعدها با مبارزات خود انگلیسی ها را وادار کردند برایشان خانه بسازند.

شهر سه قسمت بود، کارکنان پالایشگاه (انگلیسی ها و دیگر خارجی ها، کارمندان ایرانی و کارگران)، کسبه و اعراب بومی. کارکنان پالایشگاه هریک در مناطق جدا زندگی می کردند و هر یک امکانات تفریحی و ورزشی خود را داشتند، بهترین و بیشترین مال انگلیسی ها وکمترین مال کارگران. شهر به شدت طبقاتی و مدرن بود، شهری نظیر شهرهای انگلیس. آبادان اولین شهری بود که صاحب ایستگاه تلویزیون شد همراه با سینماها و باشگاهای ورزشی پیشرفته به عنوان سهمی از غارت نفت.

گفتن این امتیازات درآبادان نادیده گرفتن حجم عظیم ظلم و غارت انگلیسی ها نیست، این امکانات مدرن بخش اندکی از ریخت و پاش سرمایه داری بود که نصیب مردم شد و عمدتا با مبارزات کارگران. کارگران در ردیفی”لین” از خانه های ۲-۳ اطاقه شبیه هم زندگی می کردند؛ همه شبیه هم بودند؛ خورد و خوراک وپوشاک و تفریحشان شبیه هم بود، هیچ کس به جزء مهارت در کار بر دیگری برتری نداشت، همه روزهای نزدیک موعد حقوق جیبشان خالی بود. سلوک و رفتار خاص خود را داشتند، همه با هم رفیق بودند و عاشق فوتبال. خودنمایی و شادی خود را به شکل خاص بروز می دادند. نگاه کنید به “لاف” زدن آنها، غلومی کنند و زیاد هم غلو می کنند ولی برای فریب کسی و آسیب به کسی و نفع و سودی نیست، سادگی و خوش قلبی در آن موج می زند. آن ها چیزی برای خودنمایی ندارند، ارث و دارایی آنها نه زمین است و نه خانه، اندک حقوق یا بازنشستگی کارگری. دلشان را خوش می کنند به زدن “عینک ریبون” و پز می دهند به این اندک داشتن.

به هر حال این تحول صنعتی و این بستر رویش  کارگر ایرانی، فرهنگ و رفتار و منش خاصی در نسل اول کارگران با سابقه روستایی و سپس در نسل دوم فرزندان آنها به وجود آورد. فرهنگی که مشخصه اصلی آن رهایی ازهر نوع تعصب مذهبی و آمادگی برای پذیرش افکار نو بود. و این همان چیزی است که برای حاکمان مذهبی قابل تحمل نیست.

در بین کارگران که در ابتدا حدود ۱۸۰۰۰ بودند هیچ طایفه وعقیده و دینی برتری نداشت و حتی مطرح نبود در صلح و آرامش و نداری با هم زندگی می کردند. همه از یک جنس بودند، کارگر. از صبح تا عصر درگرمای سوزان جان می کندند و بعد از کار ورزش، آبادان سر آمد ورزش در همه ایران بود. فوتبال ایران سال ها در انحصار آبادان بود. تیم های کارگر و شاهین آبادان قوی ترین تیم های فوتبال ایران بودند.

تعصبات مذهبی هیچ جایی در این شهر بخصوص در میان کارگران و کارمندان پالایشگاه نداشت. با شروع جنبش ملی کردن نفت و فعالیت حزب توده کارگران به جنبش پبوستند و تشکیل بزرگترین و قوی ترین تشکلهای کارگری را دادند. آبادان پایتخت چپ ایران شد در مقابل قم. شهری به معنی واقعی سکولار. این موضوع خاری بود در چشم روحانیت متعصب، در بعضی شهرها بر علیه مردم آبادان تبلیغ می کردند و آنها را کافر و بی دین معرفی می کردند.

روحانیت همواره تلاش داشت جای پایی برای خود در این شهر دست و پا کند و آسیبی بر این بافت آزاد و بری از تعصب وارد کند. در این راه سعی کرد با تشکیل انجمن های مذهبی و مدارس مذهبی به هدف خود برسد ولی کاری از پیش نبرد. با شروع جنبش های ضدحکومتی در سال ۵۷ فرصتی برای آخوندها آماده شد تا عقده دیرین خود را بگشایند و آتش کینه خود را بر مردم این شهر آوار کنند. چند  معلم و آخوند متعصب تعدادی جوان ساده دل از محله ای فقیرنشین را فریب داده موادی آتش زا به آن ها دادند و یکی از سمبل های بی دینی شهر سینما رکس را شب هنگام ۲۸ مرداد ۱۳۵۷و در حین نمایش فیلم گوزن‌ها به آتش کشیده شد و دست کم ۳۷۷ نفر کشتند. پس از انقلاب دادگاهی مسخره بر پا کردند که تبدیل شده بود به یکی از شوهای کمدی و سرآخر چند بیگناه را اعدام کردند.

پس از انقلاب سال ۵۷، آبادان با بافت کارگری و فضای باز فرهنگی و فکری عرصه فعالیت گروهای سیاسی گوناگون گردید. سمبل داس و چکش در بالای بلندترین برج آب شهر در همه شهر نمایان بود. ستاد سازمان فدایی به دست هواداران بر پا شد. مردم به عشق پیش تازان مبارزات و ابراز احترام و شرکت درگفتمان جمعی و سبک کردن بار سالها سرکوب و خفقان به آنجا می آمدند. روحانیت انحصارطللب تحمل نکرد، لات های شهر و بعضی عشایر عرب فریب خورده را تحریک کرد، به ستاد حمله  و عده ای را دستگیر کردند.

جنگ ایران و عراق شروع شد. مردم با دست خالی به دفاع برخاستند. عراق شهر را محاصره کرد، از نقطه انتهایی جنوب شهر کوی  ذولفقاری قصد ورود به شهر را داشتند، مردم به آن محل شتافتند و عراق منصرف شد، فرصتی ایجاد شد که ارتش ایران کنترل را بدست گرفت.

زیر بمب و موشک و خمپاره بی امان عراق مردم مجبور به ترک شهر شدند. هر آنچه یک عمر اندوخته بودند گذاشتند و رفتند، شهر خالی شد. گروهای خلق الساعه به اسم بسیج و سپاه و بعضی عشایرعرب به صورت علنی و در روز روشن منازل را غارت کردند.

روحانیت بیرون رفتن مردم از شهر را محکوم کرد، آنها را ترسو و فراری نامید و از مردم دیگر شهرها که جنگ زده های آبادان و خرمشهر به آنجا پناه برده بودند می خواستند که به آنها کمک نکنند. در شهر شیراز با تحریک بزرگ آخوند شهر دستغیب به روی  جنگ زده ها که در پارک ها چادر زده بودند آب باز کردند و به  آنهایی که در خوابگاه دانشجویان جایی پیدا کرده بودند حمله کردند.

این جنگ و ویرانی آبادان برای آخوندها غنیمتی بود و لذت می بردند؛ اگر خودشان کاری نتوانستند بکنند صدام کرد؛ از شر آبادان خلاص شدند. اگر جنگ نشده بود کشتاری بیش از سایر شهرها در سالهای ۶۰-۶۷ در این شهر انجام می دادند.

جنگ تمام شد. بخش اندکی از مردم به شهر برگشتند. عرب های بومی که در اطراف شهرساکن بودند به محلات کارگری و کارمندی هجوم اوردند و ساکن شدند. پالایشگاه با حداقل ظرفیت شروع به کار کرد. ولی دیگر نه این پالایشگاه آن پالایشگاه بود و نه این آبادان آن آبادان.

آبادان دیگر به گذشته برنگشت. شهر بدست سپاه پاسداران و عده ای از عشایر عرب افتاد. فاجعه فرو ریختن ساختمان متروپل حاصل زدوبندهای این باندهای غارت است. آن ها دیگر کمترین دل خوشی برای مردم نگداشتند. بقول طرفداران فوتبال این شهر ما هیچ نداریم به جزء همین تیم صنعت نفت”. دشمنان این شهر همین اندک دل خوشی را نمی توانند ببینند. به هر طریقی سعی در مزاحمت برای این تیم قدیمی دارند، حقوق کم بازیکنان را نمی دهند؛ در مسابقات لیگ  تلاش می کنند انها را بازنده کنند؛ نگاه کنید به مسابقه اخیراین تیم با تیم آلومینیوم اراک، داور نادان توپ گل نشده تیم اراکی را گل اعلام کرد و توپ گل شده آبادانی ها را مردود دانست و بازی  که ۲بر ۱ به نفع تیم آبادان بود بر عکس شد.

سال ها است که بر سر این شهر آواری سنگین فرود آمده و کسی فریاد مردم را نمی شنود. صدای اواز حزن انگیز فائز دشتی از زیر آوار بگوش می رسد.

گر این زینت بود بهر دل ما
سیه پوشید یکسر محمل ما

خبر آمد که دشتستان بهاره
زمین از خون فایز لاله زاره

کجایی ای گل یاس سپیدم
کجایی ای امید نا امیدم
گل پژمرده باغ خزانی
چه سختی ها به پای تو کشیدم

بسوز ای شمع امشب در کنارمکه در خاکه همه دارو ندارم

 

 

 

 

 

یک نظر بگذارید