کار ناتمام شاه را شیخ تمام کرد

 

 

روز دوم آذر سالگرد مرگ نویسنده و نمایشنامه‌نویسی بود که استبداد شاهنشاهی روانش را نابود کرد و استبداد شیخ دق‌مرگش نمود.

غلامحسین ساعدی یکی از درخشان‌ترین ذهن‌های دوران خودش بود. تاریخ تئاتر ایران بدون ساعدی قابل تصور نیست. او در کنار چند نفر دیگر بزرگ‌ترین چهره‌های نمایشنامه‌نویسی ایران معاصر محسوب می‌شوند.

ساواک ستمشاهی اما کمر به نابودی‌اش بسته بود. او را به بند کشاندند، درهم شکستند و به اعتراف اجباری علیه خودش وادار کردند. «جرم» او این بود که در خانه‌ی جوانان شورشی نمایشنامه‌های او را هم، که با مجوز وزارت فرهنگ و هنر منتشر شده بود، می‌یافتند. این بود که طور دیگری می‌اندیشید و جهان را طور دیگری می‌خواست. این بود که وقتی می‌توانست به عنوان پزشک پول روی پول بگذارد در محله‌های جنوب شهر مطب داشت و بیماران فقیر و فرودست را به رایگان درمان می‌کرد. جرم او خودش بود وگرنه ساواک ستمشاهی حتی یک برگ مدرک علیه او نداشت. او را ویران و نابود از زندان رها کردند.

جسم ویرانش را به خارج از کشور رساند و نسیم انقلاب بود که دوباره به او جان داد. توانست روی پاهای خودش بایستد و دوباره همان غلامحسین طغیانگر و نکته‌سنج باشد. روزهای انقلاب سر از پا نمی‌شناخت. می‌نوشت و سخنرانی می‌کرد و به قد وسعش سازماندهی می‌کرد. در کانون نویسندگان ایران، در انتشاراتی‌های مترقی، حول نشریات کوچک و بزرگ.

فصل سرکوب انقلاب که رسید، دربه‌در دنبالش بودند که کار را «تمام» کنند. مانند دوست شاعر و فدایی‌اش سعید سلطانپور که سینه‌اش را با گلوله آتش زده بودند.

خودش را به پاریس رساند اما به زودی از آنجا و از محیطی که او را احاطه کرده بود سرخورده شد. به صرافت دریافته بود این‌بار «تبعید» طولانی‌تر از عمر او خواهد شد و همین دلیل دست به خود گشود. با لجاجت حتی یک کلمه زبان فرانسه نیاموخت، خودش را از جامعه پنهان کرد و در خودش غرق شد. روان درهم‌شکسته‌اش این‌بار ویران شده بود و به معنای اخص کلمه دق کرد. این را در آخرین نوشته‌هایش هم نوشته است که دارد دق می‌کند و دوست دارد که برگردد اما نه با سرافکندگی و ندامت، دوست دارد به وطنی برگردد که آزاد باشد و برنگشت. در دوم آذر هزار و سیصد و شصت و چهار برای همیشه در گورستان پرلاشز پاریس دفن شد و هنوز در انتظار است به وطنی بازگردد که آزاد باشد. کار ناتمام شاه را شیخ تمام کرد

یک نظر بگذارید