واقعیت پشت خروج آمریکا از افغانستان نوام چامسکی؛ وایجی شاد

ترجمه: فرید صابری

ادبیات دیگرSeptember 28, 2021

تجاوز نظامی آمریکا به افغانستان در اکتبر سال ۲۰۰۱، عملی مجرمانه بود. مجرمانه بود بخاطر نیروی شدیدی که به کار گرفته شد برای نابودی زیرساخت‌های فیزیکی افغانستان و از هم گسلاندن شیرازه‌ی پیوندهای اجتماعی در این کشور.

در یازده اکتبر سال ۲۰۰۱، آناتول لوین روزنامه‌نگار با عبدالحق، رهبر افغان، در پیشاور پاکستان مصاحبه کرد. عبدالحق که رهبری بخشی از مقاومت علیه طالبان را بر عهده داشت، برای بازگشت ـ تحت حمایت بمباران‌های هوایی ایالات متحده به افغانستان ـ آماده می‌شد. اما او از اینکه آمریکا تصمیم به شروع جنگ گرفته بود، ناراضی بود. عبدالحق به لوین گفت:«اقدام نظامی در شرایط کنونی به خودی خود تنها امور را سخت‌تر می‌کند، به ویژه اگر این جنگ مدت زیادی تداوم داشته باشد و غیرنظامی‌های زیادی کشته شوند.» جنگ بیست‌سال ادامه پیدا می‌کند و دست‌کم ۷۱۳۴۴ غیرنظامی در این مدت جانشان را از دست می‌دهند.

عبدالحق به لوین گفته بود که:«بهترین کار برای آمریکا این است که برای به دست آوردن راه حل سیاسی‌ای تلاش کند که دربرگیرنده‌ی همه‌ی گروه‌های افغان باشد. در غیر اینصورت تفرقه‌ی عمیق بین این گروه‌ها تشویق می‌شود؛ گروه‌هایی که هرکدام توسط کشورهای مختلف حمایت می‌شوند و وضعیت کل منطقه را وخیم‌تر می‌کنند.» این سخنان سخنانی پیش‌گویانه بودند اما عبدالحق می‌دانست گوش هیچ‌کس بدهکار حرف او نیست. او به لوین می‌گوید:«احتمالا آمریکا از قبل تصمیم‌اش را گرفته که چکار کند و هرتوصیه‌ای هم من بکنم دیگر خیلی دیر شده است.»

بعد از بیست‌سال خرابی باورناپذیری که این جنگ به بار آورده است و بعد از خصومت شعله‌ورگشته میان «همه گروه‌های افغانی»، ایالات متحده دقیقا به سیاست‌های توصیه‌شده‌ی عبدالحق بازگشته است؛دیالوگ سیاسی.

عبدالحق به افغانستان بازگشت و ۲۶ اکتبر ۲۰۰۱ به دست طالبان کشته شد. توصیه‌ی او اما الان دیگر به کار نمی‌آید. در سپتامبر سال ۲۰۰۱، بازیگران اصلی صحنه‌ی سیاسی افغانستان، از جمله طالبان، آماده‌ی مذاکره بودند. آنها آماده‌ی مذاکره بودند؛ تا حدی بخاطر آنکه می‌ترسیدند هواپیماهای جنگی هولناک آمریکا درِ جهنم را به روی افغانستان باز کند. اکنون، بیست‌سال بعد، شکاف میان طالبان ودیگر گروه‌ها بیشتر شده و دیگر هیچ میلی به مذاکره وجود ندارد.

جنگ داخلی

در ۱۴ آوریل سال ۲۰۲۱ سخنگوی مجلس افغانستان، میررحمان رحمانی، هشدار داد که کشورش بر لبه‌ی پرتگاه جنگ داخلی است. حلقه‌های سیاسی کابل درگیر گفتگوهای راجع به جنگ داخلی بودند که پس از خروج کامل آمریکا در یازده سپتامبر ممکن است در بگیرد. برای همین هم هست که در ۱۵ آوریل، طی یک کنفرانس خبری در سفارت آمریکا در افغانستان، شریف امیری از خبرگزاری طلوع‌نیوز از وزیر خارجه آمریکا آنتونی بلینکن راجع به احتمال جنگ داخلی پرسید. بلینکن پاسخ داد:«به گمانم دست‌کم می‌شود گفت که فرو رفتن افغانستان در ورطه‌ی یک جنگ داخلی، یک جنگ طولانی، به نفع هیچ‌کس نیست و وحتی طالبان، آنطور که شنیده‌ایم، گفته است هیچ علاقه‌ای به جنگ داخلی ندارد.»

در واقع، افغانستان نیم‌قرن است که در جنگ داخلی است، دست‌کم از زمان ایجاد مجاهدین ـ که عبدالحق نیز جزو آنها بود ـ برای مبارزه با حزب دموکراتیک مردمی حکومت افغانستان(۱۹۲۲-۱۹۷۸). این جنگ داخلی با حمایت آمریکا از محافظه‌کارترین و راست‌گراترین عناصر در افغانستان ـ گروه‌هایی که بعدها عضو القاعده و طالبان و دیگر فرقه‌های اسلامیست شدند ـ تشدید شد. در سراسر این دوره‌ی جنگ داخلی، ایالات متحده حتی یکبار راهی به صلح پیشنهاد نداده است. در عوض، در هر بزنگاهی مشتاق بوده است که از شدت نیروهای نظامی خود بهره بگیرد تا نتیجه را در کابل کنترل کند.

خروج؟

حتی این خروج هم که در اواخر ماه آوریل ۲۰۲۱ اعلام و از اول ماه می شروع شد، آنقدرها که به نظر می‌رسد روشن و صریح نیست. رئیس جمهور آمریکا، جو بایدن، در ۱۴ آوریل اعلام کرد که:«وقتش است که نظامیان آمریکایی به خانه برگردند.» در همان روز، وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد که ۲۵۰۰ نیروی نظامی تا ۱۱ سپتامبر افغانستان را ترک خواهند کرد. در همین احوال، نیویورک‌تایمز در ۱۴ مارسل در مقاله‌ای اشاره کرده بود که:«اگرچه به صورت عمومی اعلام شده که ۲۵۰۰ نیروی نظامی در این کشور است، آمریکا ۳۵۰۰ نیروی نظامی در افغانستان دارد.» این اعلام شمار کمتر نیروها نسبت به شمار واقعی نیروهای حاضر، ایجاد ابهام عمدی‌ای است که از سوی پنتاگون انجام شده است.

بعلاوه گزارشی از دفتر معاونت تدارکات وزارت دفاع اشاره می‌کند که ایالات متحده حدود ۱۶۰۰۰ هزار نیروی قراردای در افغانستان دارد. این نیروهای قراردادی انواع خدمات را ارائه می‌دهند که به احتمال زیاد می‌تواند حمایت نظامی باشد. هیچ‌کدام از این نیروهای قراردادی ـ و ۱۰۰۰ نفر نیروی نظامی اضافه‌ای که راجع بهشان سکوت شده ـ اعلام نشده که قرار است خارج شوند و همچنین بمباران‌های هوایی ـ شامل حملات پهبادی ـ نیز قرار نیست خاتمه یابند. عملیات نیروهای ویژه نیز قرار نیست پایان بگیرد. در ۲۱ آوریل، بلینکن گفت که ایالات متحده حدود ۳۰۰ میلیون دلار به دولت اشرف غنی خواهد داد. غنی، که همچون سلف خود حامد کرزی به نظر می‌رسد بیشتر شهردار کابل باشد تا رئیس جمهور افغانستان، از رقیبان‌اش رودست خورده است. کابل پر است از سخنانی راجع به حکومت‌های پسا-خروج، از جمله پیشنهاد رهبر حزب‌الاسلامی گلبدین حکمتیار که حکومتی را تشکیل دهد که رهبری را به دست بگیرد و طالبان در آن نباشند. در همین اثنا، آمریکا به این ایده که طالبان باید نقشی در حکومت داشته باشند رضایت داه است. اکنون آشکارا گفته می‌شود که دولت بایدن معتقد است که طالبان «به شیوه‌ای کمتر ناخوشایند نسبت به حکمرانی‌شان در سال‌های ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ حکمرانی خواهند کرد.»

به نظر می‌رسد که آمریکا مایل است که به طالبان اجازه دهد تا به قدرت بازگردند؛ اما با دو تبصره: اول اینکه حضور آمریکا پابرجا بماند و دوم اینکه رقیب‌های اصلی آمریکا ـ یعنی روسیه و چین ـ هیچ نقشی در کابل نداشته باشند. در سال ۲۰۱۱، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه، در شهر چنای هند سخنرانی داشت و آنجا پیشنهاد ایجاد یک راه ابریشم جدید را داد که آسیای مرکزی را از طریق افغانستان و بندرهای هند به هم متصل می‌کند. هدف این ابتکار جدا کردن روسیه از پیوندهایش در آسیای مرکزی و ممانعت از استقرار طرح چینی ابتکار و کمربندی بود که الان تا ترکیه رفته است. ثباتی در کارت‌های آمریکا برای افغانسان وجود ندارد. در ژانویه امسال، ولادیمیر نوروف، وزیر سابق ازبکستان و دبیر اول کنونی سازمان همکاری شانگاهای در وبیناری که توسط موسسه‌ی پژوهش‌های سیاسی برگزار شده بود، سخنرانی داشت. نوروف گفت که داعش جنگجوهایش را از سوریه به شمال افغانستان کشانده است. این حرکت مبارازان افراطی موجب نگرانی نه تنها افغانسان، بلکه همچنین آسیای مرکزی و چین نیز هست. در سال ۲۰۲۰، واشنگتن‌‌پست آشکار ساخت که ارتش آمریکا مشغول تدارک حمایت هوایی از طالبان در پیشروی‌هایش علیه داعش بوده است. حتی اگر معاهده‌ی صلحی با طالبان برقرار شود، داعش آن را بی‌ثبات خواهد کرد.

امکانات فراموش‌شده

«فراموش‌شده» کلمه‌ای ویژه برای زنان افغان است، کلمه‌ای که مشروعیت تهاجم نظامی آمریکا در اکتبر ۲۰۰۱ را فراهم آورد. راسیل باسو، یک مقام سازمان ملل طی سال‌های ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۸ است که به عنوان مشاور ارشد حکومت دموکراتیک مردمی افغانستان در توسعه‌ی وضع زنان فعالیت کرده است. قانون اساسی سال ۱۹۸۷ افغانسان به زنان حقوق مساوی داده بود و به گروه‌های زنان اجازه می‌داد که علیه هنجارهای پدرسالارانه بجنگند و برای برابری در محیط کار و خانه مبارزه کنند. باسو به ما گفت که چون تعداد زیادی از مردان در جنگ کشته شده بودند، زنان به چندین حرفه اشتغال داشتند. حقوق زنان به دستاوردهای اساسی دست پیدا کرده بود؛ به ویژه افزایش در نرخ باسوادی. همه‌ی این دستاوردها طی این جنگ آمریکا در دو دهه‌ی اخیر از میان رفتند.

حتی قبل از خروج شوری از افغانسان در سال  ۸۹-۱۹۸۸، مردهایی که الان برای به قدرت رسیدن دسیسه می‌کنند ـ مثل گلبدین حکمتیار ـ گفته بودند که تمام این پیشرفت‌ها را دوباره به عقب خواهند راند. باسو به یاد دارد که شب‌نامه‌هایی در آن دوران پخش می‌شدند، هشدارهایی که میان زنان دست‌به‌دست می‌شد و به آنها هشدار می‌داد که از هنجارهای پدرسالارانه تبعیت کنند. او متنی نوشت که طی آن نسبت به این فاجعه هشدار داده بود اما نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست و ام‌اس‌ مگزین همه از منتشر کردن آن سرباز زده بودند.

آخرین رئیس جمهور دولت “کمونیست” افغانستان، محمد نجیب‌الله (۱۹۲۲-۱۹۸۷) یک طرح آشتی ملی را ارائه کرد که در آن حقوق زنان را در صدر قرار داده بود. این طرح توسط اسلامگرایانِ حمایت‌شده از سوی آمریکا رد شد، که بسیاری از آنها امروز همچنان در جایگاه قدرت‌اند. هیچ درسی از این تاریخ گرفته نشده است. ایالات متحده خارج خواهد شد اما در عین حال پشت سر خود میراث‌هایی را به جا خواهد گذاشت که چین و روسیه را کیش و مات کند. این ملاحظات ژئوپولتیک هرگونه اهمیت دادن به مردم افغانسان را به زیر سایه‌خود می‌کشاند.

کپی شده از نشریه شبگیر

 

یک نظر بگذارید