تقی ارانی در نگاهی کوتاه

 

 

تقی ارانی در سال ۱۲۸۲ در تبریز زاده شد. پس از گذراندن دبیرستان در دارالفنون در مدرسه عالی پزشکی که بعدها دانشکده پزشکی شد، طب خواند.

۱۹ ساله بود که به آلمان رفت، نخست فلسفه و سپس فیزیک و شیمی خواند و همزمان با ایرانیان مقیم برلین در مجله های «کاوه»، «ایرانشهر» و ««نامه فرنگستان» قلم‌فرسایی می‌کرد.

پس از اینکه با سوسیالیست‌های آلمان پیوند خورد، روزنامه «پیکار» را به راه انداخت و از جمله به نظام خودکامه رضاشاه تاخت.

۲۲ ساله بود که با چند همفکر و همرزمش «فرقه جمهوری انقلابی ایران» را در برلین برپا کرد.

۲۵ ساله بود که با پایان‌نامه «کاهش تأثیرات اسید هیپوفوسفوریک بر تشکیل ارگانیک» دکترای شیمی گرفت و پس از مدت کوتاهی تدریس در برلین، به تهران بازگشت.

نخست در نهادهای صنعتی ارتش کار می‌کرد و سپس دبیر فیزیک، شیمی و زبان آلمانی دبیرستان‌های تهران شد و در کنار تدریس برای دانش‌آموزان و دانشجویان در خانه‌اش نشست‌های مطالعه و گفت‌وگو درباره فلسفه و علوم اجتماعی ترتیب می‌داد.

او در کنار زبان مادری و فارسی بر زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و عربی مسلط بود.

۳۲ ساله بود که با همکاری ایرج اسکندری و بزرگ علوی مجله «دنیا» را گشود و در مقدمه شماره نخست آن را «علمی، صنعتی، اجتماعی و هنری» معرفی کرد و هدف آن را آشنایی خوانندگان با مبانی علوم جدید و راهنمایی جوانان به راه حقیقی تکامل نوشت. از آن‌جا که او بر دیدگاه‌های مارکسیستی پا می‌فشرد، مجله‌اش پس از دو سال توقیف شد.

۳۴ ساله بود که دستگیر شد، در زندان هم با وجود شکنجه و فشار بسیار به باورهایش وفادار ماند و از آخرین دفاعش برای افشای خودکامگی و فشارهای غیر قانونی نظام حاکم وقت استفاده کرد.

تقی ارانی در ۳۶ سالگی _۱۴ بهمن ۱۳۱۸‌_در  زندان تهران  بر اثر شکنجه‌، جان باخت.

  • ••

هر پرسشی که از زندانیان سیاسی می‌شود، سرنیزه‌ای زیر گلو است. پس باید همیشه “نه” بگویید تا گلویتان از سرنیزه دور بماند.

تقی ارانی

  • ••

تو نمیدانی غریو یک عظمت

وقتی که در شکنجه یک شکست نمی‌نالد

چه کوهی‌ست!

تو نمیدانی نگاه بی‌مژه محکوم یک اطمینان، وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می‌شود، چه دریایی‌ست!

تو نمیدانی مردن،

وقتی که انسان مرگ را شکست داده است

چه زندگی‌ست!

تو نمیدانی زندگی چیست، فتح چیست،

تو نمی‌دانی «ارانی» کیست…

احمد شاملو

 

@adabyate_digar|#History|#Poem|#Shamlou

 

یک نظر بگذارید